قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ابر و باران و تگرگ در قرآن‏


منابع مقاله
:

کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد سوم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

ابر و باران در قرآن   

قرآن مجيد در زمينه باران و ابر و باد، آيات فراوانى دارد كه به گوشه اى از آن آيات اشاره مى شود:

وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ» «1»

و از آسمان، آبى [مانند برف و باران ] نازل كرد و به وسيله آن از ميوه هاى گوناگون، رزق و روزى براى شما بيرون آورد.

وَمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» «2»

و بارانى كه خدا از آسمان نازل كرده و به وسيله آن زمين را پس از مردگى اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده اى پراكنده كرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر ميان آسمان و زمين، نشانه هايى است [از توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] براى گروهى كه مى انديشند.

«آب هاى روى زمين در اثر حرارت خورشيد بخار مى شود، بخار بالا مى رود و به طبقات سردسير مى رسد، ابر مى شود، ابر هم باران مى شود. همه مى دانند كه اگر باران بر زمين نبارد چه مى شود، آيا اين را هم مى دانند كه اگر حرارت خورشيد به اندازه كافى به آب هاى روى زمين نرسد بارانى نخواهد بود.

اگر آب ها جورى بودند كه براى تبخير احتياج به حرارت شديدترى داشتند بارانى نبود. اگر بخارى كه بالا مى رود نتواند خود را به طبقات سردسير برساند بارانى نبود. اگر بخار كه به طبقات سردسير مى رسيد جورى بود كه بسته نمى شد و ابر نمى گرديد، بارانى نبود.

اگر ابرها ناقص مى ماندند و نمى رسيدند، بارانى نبود. اگر جاذبه زمين قطرات باران را جذب نمى كرد و به سوى خود نمى كشيد، بارانى نبود. و اگر صدها علل ديگر كه در وجود باران دخيل هستند نمى بودند بارانى نبود.

تبخير آب هاى روى زمين لطفى است از او، ابر شدن بخارها لطف ديگرى، و گردش ابر به وسيله باد عنايت فوق العاده ترى. پس در فرود آمدن باران صدها لطف نهفته است.

از عجايب اين كه: آب درياها شور است، ولى بارانى كه از ابر ساخته شده از بخار آب دريا فرو مى ريزد، شيرين است! تمام آب هاى شيرين و گواراى زمين از آب شور پيدا شده است.

حدوداً دو هفتم كره زمين خشكى است و بقيّه آن را درياهاى شور تشكيل مى دهند، و همه باران هاى شيرين از اين آب هاى شور مى باشد.

وجود مقدّس او آب هاى درياها را تقطير كرده و آب شيرينى براى سلسله گياهان و سلسله جانوران و انسان ها فرستاده است.

دستگاه تقطير آب درياها مانند دستگاه تقطير بشر كوچك نيست اين دستگاه تقطير آن قدر بزرگ است كه همه درياها در آن جاى مى گيرند.

دستگاه تقطير آب درياها ساخته او مى باشد نه ساخته دست انسان كه از زير، حرارت ببيند. دستگاه تقطير آب دريا جورى ساخته شده كه از رو حرارت مى بيند.

خورشيدى كه هزاران بار از كره زمين بزرگتر مى باشد آب هاى درياها را گرم مى كند، آب بخار مى گردد، بخار بالا مى رود، باز هم بالا مى رود، باد در بالا رفتن بخار كمك مى كند، بخار كه بالا رفت در آن جوّ پهناور تكثيف مى شود، ابر مى گردد!

ابر حركت مى كند و نزديك زمين اشباع مى شود و مى بارد، رودها جارى مى شود، جوى ها روان مى گردد، زمين زنده مى شود، ديباى سبز بر تن مى كند و فرش زمرّدين مى گستراند.

بخشى ديگر از باران به زمين فرود مى رود، منابع و مخازن زيرزمينى تشكيل مى دهد، در اثر آن چشمه سارها پيدا مى شود، كاريزها آماده مى گردد.

بخشى ديگر از آب باران به وسيله رودها دوباره به درياها باز مى گردد، جريان سابق تكرار مى شود، قطره اى از اين آب ها در اثر تقطير به هوا نمى رود، چون يا انسان ها و جانورها و گياهان از آن بهره برمى دارند، يا زمين مى مكد، يا بخار مى شود و يا به دريا بازمى گردد.

آب پيوسته اين مسافرت دوره را طى مى كند: دريا بخار مى شود، بخار ابر مى شود، ابر باران مى شود، باران جوى مى شود، جوى رود مى شود، رود دريا مى گردد. تا وقتى كه او بخواهد اين گردش ادامه خواهد داشت.

آيا ماده بى شعور ناتوان قادر به اين تقطير عظيم مى باشد؟ هرگز.» «3» آرى:

إِنَّ فِى خَلْقِ السَّموَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلفِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَآءِ مِن مَّآءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلّ دَآبَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرّيحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَآءِ وَ الْأَرْضِ لَأَيتٍ لّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» «4»

بى ترديد در آفرينش آسمان ها و زمين و رفت و آمد شب و روز و كشتى هايى كه در درياها [با جابجا كردن مسافر و كالا] به سود مردم روانند و بارانى كه خدا از آسمان نازل كرده و به وسيله آن زمين را پس از مردگى اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده اى پراكنده كرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر ميان آسمان و زمين، نشانه هايى است [از توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] براى گروهى كه مى انديشند.

آب باران هم شيرين است، هم گوارا و هم در باريدن به زمين داراى اندازه معيّن است. در اين زمينه ها به آياتى از كتاب حق توجّه كنيد:

أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ* ءَأَنتُمْ أَنْزَلْتُمُوُهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ* لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجاً فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ» «5»

به من خبر دهيد آبى كه مى نوشيد،* آيا شما آن را از ابر باران زا فرود آورده ايد يا ما فرود آورنده ايم؟* اگر بخواهيم آن را تلخ مى گردانيم، پس چرا سپاس گزارى نمى كنيد؟

وَأسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً» «6»

و شما را آبى گوارا نوشانديم.

وَأنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأسْكَنّاهُ فِى الْأرْضِ وَإنّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ» «7»

و از آسمان، آبى به اندازه نازل كرديم و آن را در زمين جاى داديم؛ و بى ترديد به از بين بردن آن كاملًا توانمنديم.

 

آب و زمين

«مى دانيم قشر روئين زمين از دو طبقه كاملًا مختلف تشكيل يافته: طبقه نفوذ پذير، و طبقه نفوذ ناپذير. اگر تمام قشر زمين نفوذپذير بود، آب هاى باران فوراً در اعماق زمين فرو مى رفتند و بعد از يك باران ممتد همه جا خشك مى شد و قطره اى آب پيدا نبود.

و اگر تمام قشر زمين طبقه نفوذ ناپذير همچون گل رُس بود تمام آب هاى باران در سطح زمين مى ماندند، آلوده و متعفن مى شدند و عرصه زمين را بر انسان تنگ مى كردند، و اين آبى كه مايه حيات است مايه مرگ انسان مى شد.

ولى خداوند مهربان قشر بالا را نفوذپذير و قشر زيرين را نفوذ ناپذير قرار داده تا آبها در زمين فرو روند و در منطقه نفوذپذير مهار شوند و ذخيره گردند، و بعداً از طريق چشمه ها، چاه ها و قنات ها مورد استفاده واقع شوند بى آن كه بگندند و توليد مزاحمت كنند، يا آلودگى پيدا كنند.

اين آب گوارائى را كه ما امروز از چاه عميق بيرون مى كشيم و با نوشيدن آن جان تازه پيدا مى كنيم، ممكن است از قطرات بارانى باشد كه هزاران سال قبل از ابرها نازل شده و در اعماق زمين براى امروز ذخيره گشته است، بى آن كه فاسد شود.

به هر حال كسى كه انسان را براى زندگى آفريده و مهم ترين مايه حيات او را آب قرار داد، منابع بسيار مهمّى براى ذخيره اين مادّه حياتى قبل از او آفريده و آب ها را در آن ذخيره كرده است.» «8»

آن كه از دوست بجز دوست تقاضا دارد

 

لاف عشق ار بزند دعوى بى جا دارد

نازم آن شوخ كه از غمزه و طنّازى و ناز

 

دلبرى را همه اسباب مهيّا دارد

در غم سلسله موى تو اى ليلى جان

 

همچو مجنون دل ما خيمه به صحرا دارد

نكشد نيم نفس عشق تو پاى از سر ما

 

اين خود از غايت لطفى است كه با ما دارد

دامنم پرگهر از چشمه چشم است مدام

 

نازم اين چشمه كه ترجيح به دريا دارد

چرخ را عشق درآورده به گردش، يارم

 

زير فرمان ز ثَرى تا به ثريّا دارد

همه اجزاى جهان جاذب و مجذوب همند

 

راستى كارگه صنع تماشا دارد

     

 

آب و احياى زمين

وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ» «9»

و آن كه از آسمان آبى به اندازه نازل كرد، پس به وسيله آن سرزمينى مرده را زنده كرديم، [و] همين گونه [درقيامت از گورها] بيرون آورده مى شويد.

باران و برف اگر بيشتر از اندازه بود، همه سودهاى آنها تبديل به زيان مى گرديد، سيلاب ها راه مى افتاد، هر كوى و برزن را ويران مى كرد، درختان و گياهان را مى شست و مى برد، نه شهرى مى ماند، نه دهى و نه باغى و نه بوستانى.

مرداب هاى بسيار در جميع مناطق پيدا مى شد و بهترين مؤسّسه توليد حشرات مى گرديد. فرآورده هاى اين مؤسّسه، زنده اى در روى زمين باقى نمى گذاردند. گلِ و لاى، آن قدر زمين را مى پوشاند كه ديگر قابل كشت و زرع نبود. براى جانوران جائى يافت نمى شد، كم كم همگى نابود مى شدند. جانوران كه مى رفتند انسان ها در دنبالشان بودند.

آيا تشخيص مقدار احتياج زمين به باران و دادن همان مقدار به زمينيان، نشانه او نمى باشد؟ آيا هزارها سال به اين روش ادامه دادن نشانه او، نشانه حكمت او، نشانه دانش او و نشانه قدرت او نمى باشد؟!

اگر باران و برف كمتر بود، ذخاير آبى زمين بسيار كم مى شد. آب هاى روى زمين در اثر تبخير از آب هاى زير زمين كمتر مى گرديد، رودهاى عظيمى ديگر يافت نمى شد و به جوى ها تبديل مى گرديد، سال به سال خشكسالى بيشتر مى شد، آب هاى زيرزمينى يا تمام مى شد، يا آن قدر پائين مى رفت كه ديگر قابل بهره بردارى نبود.

قحطى سراسر جهان را مى گرفت، ديگر گياهى نمى روييد، و آنچه روييده مى شد خشك مى شد، زندگى بر جانداران بسيار سخت مى گشت و مرگ به استقبال آنان مى شتابيد. ولى لطف و مهربانى او نگذارده است كه چنين شود، باران و برف را به اندازه احتياج زمينيان داده است.

باران نه تنها بر زمين مى بارد، بلكه براى تخفيف حرارت خورشيد باران هاى متناوب بر آن مى بارد.

به يك حديث بسيار مهم از حضرت باقر عليه السلام و صورتى از آخرين تحقيقات علمى بشر توجّه كنيد:

جابر از حضرت باقر عليه السلام روايت مى كند:

خورشيد بر آيد و با او چهار فرشته باشند: يكى فرياد مى كند: اى اهل خير! اعمال نيك خود را كامل و تمام نمائيد، و بر شماست بشارت به سعادت ابد.

ديگرى گويد: اى اهل شر! از زشت كارى دست بداريد و حول آن كمتر بگرديد. سومى صدا كند: پروردگارا! به مردم نيكوكار كه انفاق مى كنند مزيد نعمت و به اهل بخل، تلف و نابودى بده. و فرشته چهارم خورشيد را آب پاشى مى كند و اگر چنان نبود زمين از شدّت حرارت سوخته و برافروخته مى شد. «10» با توجه به اين كه سطح خارجى خورشيد محكوم به چند هزار درجه حرارت و مركزش حدود هفتاد ميليون درجه است، مى توانيم به خوبى حدس بزنيم كه طبعاً سوخت اين بخارى محيّرالعقول نيز لازم است پر استقامت ترين سوخت هاى جهان باشد كه هر چه در آخرين درجه بسوزد بدان تبديل شود، و اين ماده قاعدةً ساده ترين اتم هاى جهان يعنى هيدروژن و در درجه دوم هليوم است، و اين سوخت مانند ساير سوخت ها هر اندازه مشتعل تر گردد ايجاد حرارت بيشترى مى كند و به همين نسبت عمرش نيز كمتر مى شود.

براى جلوگيرى از اين دو حادثه بايستى آب به كمك آن آمده و از حرارت ونقصانش بكاهد. باران هاى متناوبى كه بر چهره خورشيد على الدوام در جريان است توسط تلسكوپ نيز ديده شده، چنانكه دونالد منزل منجّم شهير آمريكايى در كنفرانس منجّمان اظهار داشت:

اختلاف اشكالى كه در تكّه هايى در چهره خورشيد نمودار است به علّت باريدن باران هاى شديدى است كه على الدوام بر آن مى بارد. سپس فيلمى را كه از خورشيد گرفته بود نشان داد و نمايندگان منجّمان در آن مشاهده كردند كه بارانى سخت از ارتفاع هشتاد هزار كيلومتر بر خورشيد مى بارد. «11»

«وَهُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْ ءٍ» «12»

و اوست كه از آسمان آبى فرستاد، و به وسيله آن گياهان گوناگون را [از زمين ] رويانديم.

«مفسران در تفسير «نبات كلّ شى ء» دو احتمال ذكر كرده اند:

نخست اين كه منظور از آن انواع و اصناف گياهانى است كه همه با يك آب آبيارى و از يك زمين و يك نوع خاك پرورش مى يابند. و اين از عجايب آفرينش است كه چگونه اين همه انواع گياهان با آن خواصّ كاملًا متفاوت و گاهى متضاد و اشكال گوناگون و مختلف همه در يك زمين و با يك آب پرورش مى يابند؟!

و ديگر اين كه منظور، گياهان مورد نياز هر چيزى است، يعنى هر يك از پرندگان و چهارپايان و حشرات و حيوانات دريا و صحرا بهره اى از اين گياهان دارند.

و جالب اين كه خداوند از يك زمين و يك آب، غذاى مورد نياز همه را تأمين كرده است، و اين يك شاهكار عجيب و بزرگ است كه فى المثل از يك مادّه معين در آشپزخانه هزاران نوع غذا براى انواع سليقه ها و مزاج ها تهيه كنند.

جالب تر اين كه: نه تنها گياهان صحرا و خشكى ها از بركت آب باران پرورش مى يابند، بلكه گياهان بسيار كوچكى كه در لابه لاى امواج آب درياها مى رويند و خوراك عمده ماهيان درياست از پرتو نور آفتاب و دانه هاى باران رشد مى كنند.

فراموش نمى كنم يكى از ساكنان جزاير خليج فارس كه از كمبود صيد شكايت داشت در مورد بيان علّت آن مى گفت: كمبود صيد ماهى به خاطر خشكسالى بوده، و او معتقد بود اثر حياتبخش دانه هاى باران در دريا حتّى بيش از خشكى هاست. «13»

 

ابر در قرآن

وَيُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ» «14»

و ابرهاى سنگين بار را پديد مى آورد.

أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» «15»

يا [اعمالشان ] مانند تاريكى هايى است در دريايى بسيار عميق كه همواره موجى آن را مى پوشاند، و بالاى آن موجى ديگر است، و بر فراز آن ابرى است، تاريكى هايى است برخى بالاى برخى ديگر.

بايد توجه داشت كه سحاب چنانكه در «لسان العرب» آمده به معناى ابرى است باران زا، و با توجه به اين كه ابرهاى باران زا غالباً ابرهاى متراكمند معمولًا تيره و تارتر مى باشند.

وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ» «16»

و اوست كه بادها را پيشاپيشِ [بارانِ ] رحمتش به عنوان مژده دهنده مى فرستد تا هنگامى كه ابرهاى سنگين بار را بردارند، آن را به سوى سرزمينى مرده مى رانيم، پس به وسيله آن باران نازل مى كنيم و به وسيله باران از هر نوع ميوه [از زمين ] بيرون مى آوريم.

 

تگرگ در قرآن

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرْدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاءُ وَيَصْرِفُهُ عَن مَن يَشَاءُ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ» «17»

آيا ندانسته اى كه خدا ابرى را [به آرامى ] مى راند، آن گاه ميان [اجزاى ] آن پيوند برقرار مى كند، سپس آن را انبوه و متراكم مى سازد، پس مى بينى كه باران از لابه لاى آن بيرون مى آيد، و از آسمان از كوه هايى كه در آن ابر يخ زده است، تگرگى فرو مى ريزد، پس آسيب آن را به هر كه بخواهد مى رساند، و از هر كه بخواهد برطرف مى كند، نزديك است درخشندگى برقش ديده ها را كور كند.

«ابرهايى كه در حقيقت از ذرّات آب تشكيل شده است به هنگامى كه حامل نيروى برق مى شود، آن چنان آتشى از درونش مى جهد كه برقش چشم ها را خيره و رعدش گوش ها را از صداى خود پر مى كند و گاه همه جا را مى لرزاند. اين نيروى عظيم در لابه لاى اين بخار لطيف راستى شگفت انگيز است.

توده هاى ابر در وسط آسمان به راستى شبيه كوهها هستند. گر چه از طرف پائين به آنها مى نگريم صافند، اما كسانى كه با هواپيما بر فراز ابرها حركت كرده اند غالباً با چشم خود اين منظره را ديده اند كه ابرها از آن سو به كوهها و درّه ها و پستى ها و بلندى هايى مى مانند كه در روى زمين است و به تعبير ديگر سطح بالاى ابرها هرگز صاف نيست و همانند سطح زمين داراى ناهموارى هاى فراوان است، از اين نظر اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است.

بر اين سخن مى توان اين نكته دقيق را افزود كه به عقيده دانشمندان تكوّن تگرگ در آسمان به اين طريق است كه دانه هاى باران از ابر جدا مى شود و در قسمت فوقانى هوا به جبهه سردى برخورد مى كند و يخ مى زند، سپس طوفان هاى كوبنده اى كه در آن منطقه حكمفرماست گاهى اين دانه ها را مجدّداً به بالا پرتاب مى كند و بار ديگر اين دانه ها به داخل ابرها فرو مى رود و لايه ديگرى از آب به روى آن مى نشيند كه به هنگام جدا شدن از ابر مجدّداً يخ مى بندد، و گاهى اين موضوع چندين بار تكرار مى شود و هر زمان لايه تازه اى روى آن مى نشيند تا تگرگ به اندازه اى درشت شود كه ديگر طوفان نتواند آن را به بالا پرتاب كند، اينجاست كه راه زمين را به پيش مى گيرد و فرود مى آيد، و يا اين كه طوفان فرو مى نشيند و بدون مانع به طرف زمين حركت مى كند.

با توجه به اين مطلب، نكته علمى اى كه در كلمه «جبال» در اين جا نهفته است روشن تر مى شود؛ زيرا به وجود آمدن تگرگ هاى درشت و سنگين در صورتى امكان پذير است كه توده هاى ابر متراكم گردند، تا هنگامى كه طوفان دانه يخ زده تگرگ را به ميان آن پرتاب مى كند مقدار بيشترى آب به خود جذب نمايد، و اين تنها در آن جا است كه توده هاى ابر بسان كوههاى مرتفع در جهت بالا قرار گيرد و منبع قابل ملاحظه اى براى تكوّن تگرگ شود.

در اين جا تحليل ديگرى از بعضى از نويسندگان مى خوانيم كه خلاصه آن چنين است:

در آيات مورد بحث، ابرهاى بلند صريحاً به كوههايى از يخ اشاره مى كند و يا به تعبير ديگر كوههايى كه در آن نوعى از يخ وجود دارد و اين بسيار جالب است؛ زيرا بعد از اختراع هواپيما و امكان پروازهاى بلند كه ديد دانش بشر را وسعت بخشيد، دانشمندان به ابرهايى متشكّل و مستور از سوزن هاى يخ رسيدند كه درست عنوان كوههايى از يخ بر آنها صادق است. و باز هم عجيب است كه يكى از دانشمندان شوروى در تشريح ابرهاى رگبارى طوفانى چندين بار از آنها به عنوان كوههاى ابر، يا كوههايى از برف ياد كرده است. و به اين ترتيب روشن مى شود كه به راستى در آسمان كوههايى از يخ وجود دارد.» «18»

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- بقره (2): 22.

(2)- بقره (2): 164.

(3)- نشانه هايى از او: 45.

(4)- بقره (2): 164.

(5)- واقعه (56): 68- 70.

(6)- مرسلات (77): 27.

(7)- مؤمنون (23): 18.

(8)- تفسير نمونه: 14/ 217.

(9)- زخرف (43): 11.

(10)- بحار الأنوار: 55/ 143، باب 9، حديث 2؛ الكافى: 4/ 42، حديث 1.

(11)- زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن: 297.

(12)- انعام (6): 99.

(13)- تفسير نمونه: 5/ 369- 370، ذيل آيه 99 سوره انعام.

(14)- رعد (13): 12.

(15)- نور (24): 40.

(15)- اعراف (7): 57.

(17)- نور (24): 43.

(18)- تفسير نمونه: 14/ 504، ذيل آيه 43 سوره نور، به نقل از كتاب باد و باران در قرآن: 140- 141.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه