قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دنباله حكايت جلال الدين رومى

 

 شيطان گفت : چرا هر شب بلند مى شوى و » يا الله يا الله « مى گويى ؟ چرا جواب تو را نمى دهند ؟ دلش شكست و ناراحت شد ، ديگر » يا الله « نگفت . در ناراحتى و غصه بود كه خوابش برد . خضر نبى عليه السلام را در خواب ديد كه به او گفت : از طرف پروردگار مأمورم تا دو كلمه با تو حرف بزنم و آن اين است :

  گفت آن الله تو لبيك ماست

و آن نياز و درد و سوزت پيك ماست

 خود اين كه بيدار نشستى و با حال و گريه » يا الله « گفتى ، اين كار تو ، همين كه » يا الله « مى گويى ، لبيك من است كه به صورت ذكر و حال از زبان و وجود تو در مى آيد . چرا در مقابل وسوسه دشمن ناراحت شدى ؟

  گر كه از جانب معشوق نباشد كششى

كوشش عاشق بيچاره به جايى نرسد

  من ، اشك تو را جارى كردم و از گلوى تو » يا الله « گفتم ، همان ذكر و حال ، لبيك من بود .

 ببينيد دشمن با وسوسه چطور مى خواهد اين ساختمان را خراب كند ؟ مى گويد : جواب تو را نمى دهند ، پس چرا » يا الله « مى گويى ؟ پس اين همه جواب براى كيست؟

  هزار مرتبه گفتم جواب تو لبيك

بدان اميد كه يكبار بگويى ام يا رب

  بنده من ! من نهصد و نود و نه لبيك از تو جلو هستم . من نهصد و نود و نه بار لبيك مى گويم تا تو يك بار » يا الله « بگويى . اول من تو را صدا زدم . تخريب شيطان اثر مى كند . اما اگر شخصى با تقوا باشد ، تخريب دشمن در او اثرى نمى كند .

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه