منابع مقاله:
کتاب : تفسير حكيم جلد سوم
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
احسان در لغت به معناى كار خير و عمل نيك انجام دادن است.
فرهنگ پاك و سعادت بخش اسلام از همه امت چه در قرآن و چه در روايات خواسته است كه درهمه عمر نسبت به همه كس احسان كنند، تا جائى كه دستور داده بدى هاى ديگران را نسبت به خود با نيكى پاسخ دهيد.
در آيات قرآن مجيد پس از امر به احسان اين موارد را مى بينيم:
وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ: «1»
و نيكى كنيد زيرا خدا عاشق نيكوكاران است.
إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ: «2»
مسلماً رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.
سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ: «3»
بى ترديد به پاداش نيكوكاران مى افزائيم.
ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ: «4»
و بر نيكوكاران هيچ مؤاخذه و سرزنشى نيست و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ: «5»
پايدارى و شكيبائى پيشه ساز كه خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند.
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ: «6»
بى ترديد خدا با تقواپيشگان است و آنان كه واقعاً نيكوكارند.
احسان به همه از صفات حضرت حق، و اخلاق پيامبران و امامان و اولياء خداست، انسان محسن در صورت مؤمن بودن در زمره پيامبران و امامان محسوب مى شود و در قيامت با آن صاحبان كرامت و احسان محشور مى گردد.
از مصاديق بسياربسيار مهم احسان و نيكوكارى، احسان به پدر و مادر است كه آيات قرآن مجيد آن را پس از وجوب عبادت خدا مطرح كرده و روايات فراوانى در اين زمينه در كتاب هاى با ارزش حديث وارد شده است.
قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً: «7»
بگو: بيائيد تا آنچه را پروردگارتان برشما حرام كرده بخوانم: اين كه چيزى را شريك او قرار ندهيد، و به پدر و مادر نيكى كنيد.
وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً (23) وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً: «8»
و پروردگارت فرمان قاطع داده است كه: جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد، هرگاه يكى از آنان يا دو نفرشان در كنارت به پيرى كهنسالى رسند چنانچه تو را به ستوه آورند به آنان اف كه نشانه انزجار است مگوى و برآنان بانگ مزن و پرخاش مكن و با آنان سخنى نرم و شايسته گوى و براى هر دو از روى مهر و محبت بال فروتنى فرود آر و بگو: پروردگارا آنان را به پاس آن كه مرا در كودكى تربيت كردند مورد رحمت قرار ده.
قرآن رابطه حضرت يحيى را با پدر و مادرش اينگونه بيان مى كند:
وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيًّا: «9»
و به پدر و مادرش نيكوكار بود و سركشى و نافرمانى نداشت.
كتاب خدا از قول حضرت عيسى در گهواره نقل مى كند:
وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا: «10»
و خدا مرا نسبت به مادرم نيكوكار و خوشرفتار قرار داده و گردنكش و تيره بختم ننموده است.
پروردگار مهربان در قرآن مجيد به اين صورت نسبت به پدر و مادر سفارش فرموده است:
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً: «11»
وانسان را درباره پدر و مادرش به نيكى كردن سفارش نموديم.
و نيز در قرآن مجيد فرموده:
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (14)، وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً: «21»
وانسان را درباره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش به او حامله شد درحالى كه سستى به روى سستى به او دست مى داد، و بازگرفتنش از شير پس از دوسال است و سفارش كرديم كه نسبت به من و پدر و مادرت سپاسگزارى كن بازگشت همه فقط به سوى من است.
و اگر پدر و مادرت تلاش كنند كه تو را وادار نمايند براين كه چيزى را كه هيچ يقينى به خدا بودن و ربوبيت آن ندارى شريك من قرار دهى از آنان پيروى مكن ولى در دنيا با آن دو نفر به شيوهاى پسنديده معاشرت كن.
محمدبن مروان مى گويد از حضرت صادق (ع) شنيدم مى فرمود:
«ان رجلا الى النبى (عليهما السلام) فقال يا رسولالله اوصنى فقال لاتشرك بالله شيئاً وان حرقت بالنار وعذبت الا وقلبك مطمئن بالايمان، ووالديك فاطعهما وبرهما حيين كانا اوميتين وان امراك ان تخرج من اهلك ومالك فافعل فان ذلك من الايمان.» «31»
مردى نزد رسول خدا آمد و گفت: اى پيامبرخدا مرا وصيت و سفارش كن، حضرت فرمود: چيزى را در اين عرصه گاه هستى شريك خدا قرار مده گرچه به آتش سوزانده شوى، و دچار شكنجه گردى، مگر اين كه براى رهايى از شكنجه در صورتى كه قلبت مطمئن و استوار به ايمان باشد، با زبانت اقرار به شرك كنى و از پدر و مادرت اطاعت كن و به آنان نيكى نما چه زنده باشند و چه مرده و اگر هردو به تو فرمان دادند كه همسرت و مالت را رها كنى اين كار را انجام بده زيرا اطاعت از آنان نشانه ايمان است.
علامه مجلسى در توضيح اين روايت مى فرمايد: هرگز به قلب و زبان اقرار به شرك مكن، مگر اين كه از سوخته شدن و شكنجه به دست دشمن بترسى، در صورت گرفتار شدن به دست دشمن و اجبار شدنت هنگامى كه دلت مطمئن به ايمان است مانند عمارياسر از باب تقيه و حفظ جان به زبان به شرك اقرار كن و خود را نجات بده و وجوب اطاعت از پدر و مادر در فرمان دادنشان به طلاق همسر و دست برداشتن از مال در صورتى است كه منجربه معصيت يعنى ظلم به همسر و اتلاف مال نباشد، و البته اگر طلاق همسر و اتلاف مال از مصاديق تكليف شاق و حرج عظيم باشد اطاعت از آن دو نفر در اين زمينه لازم نيست. «14»
ابى ولاد حنّاط مى گويد: از حضرت صادق (ع) از قول خدا كه در قرآن فرموده: وبالوالدين احسانا پرسيدم اين احسان چيست؟ حضرت فرمود: نيكو معاشرت و هم زيستى با آنان، و اين كه وادارشان ننمائى چيزى را كه نيازمندند از تو بخواهند گرچه هر دو ثروتمند باشند، بلكه پيش از درخواست آنان نيازشان را برآورده كن مگر خدا نمى فرمايد: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ «15»
هرگز به نيكى نمى رسيد مگر آن كه از آنچه دوست داريد هزينه كنيد، سپس حضرت صادق فرمود: اما قول خداى عزوجل
إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما «16»
به اين معناست كه اگر تو را در فشار و آزار قرار دادند به آنان اف كه كمترين كلمه براى نشان دادن انزجار است مگو و اگر تو را زدند برسرشان فرياد مزن بلكه با سخنى نرم و بزرگوارانه با آنان سخن بگو، و اگر در معرض كتك آنان قرار گرفتى بگو: خدا هر دوى شما را بيامرزد و جلمه وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ به اين معناست، كه نگاهت را به سوى آنان جز به مهر و لطف پرمكن، و صدايت را فوق صداى آنان بلند منماى، و دو دست بالاى دست آنان مبر و پيش روى آنان راه مرو. «17»
از حضرت موسى بن جعفر (ع) روايت شده است كه مردى از رسول خدا پرسيد
«ماحق الوالد على ولده؟ قال: لايسميه باسمه، ولايمشى بين يديه ولايجلس قبله، ولايستّسب له:» «18»
حق پدر بر فرزندش چيست حضرت فرمود فرزند پدرش را به نام صدا نزند، و پيش روى او حركت نكند، و قبل از او ننشيند، و كارى نكند كه مردم به پدرش ناسزا گويند.
از حضرت صادق (ع) روايت شده:
«مايمنع الرجل منكم ان يبر والديه حيين او ميتين: يصلى عنهما، ويتصدق عنهما، ويصوم عنهما، فيكون الذى صنع لهما وله مثل ذلك، فيزيده الله عزوجل ببره وصلاته خيراًكثيراً:» «19»
چه چيزى مردى از شما را باز مى دارد كه به پدر و مادرش نيكى كند زنده باشند يا مرده، پس از مرگشان از جانب آنان نماز بخواند، و صدقه بدهد، و روزه بگيرد، قطعاً آنچه را براى آن دو نفر انجام دهد مانند همان ثوابى كه براى پدر و مادرش مى باشد براى او هم خواهد بود، و خدا خير كثيرى را در دنيا و آخرت به خاطر نيكى و نمازش براى پدر و مادر به او مى افزايد.
معمربن خلاد مى گويد به حضرت رضا (ع) گفتم: براى پدر و مادرم در صورتى كه شيعه نباشند و آگاهى به حق ندارند دعا كنم؟ حضرت فرمود: دعا كن و صدقه بده، و اگر زنده اند و به مذهب تو نيستند با آنان مدارا كن و خوش رفتار باش زيرا رسول خدا فرمود: خدا مرا به رحمت و مهر و محبت مبعوث كرد نه به آزار و اذيت.
از حضرت صادق (ع) روايت شده:
«جاء رجل الى النبى فقال يارسول الله من ابر؟ قال امك قال ثم من؟ قال امك قال ثم من؟ قال امك قال ثم من؟ قال اباك.» «20»
مردى به محضر پيامبر آمد پرسيد اى رسول خدا به چه كسى نيكى كنم؟ فرمود: مادرت پرسيد سپس به چه كسى نيكى كنم فرمود: مادرت، باز گفت به چه كسى نيكى كنم فرمود مادرت گفت: سپس به چه كسى؟ فرمود: پدرت.
معاوية بن وهب از زكريابن ابراهيم نقل مى كند كه زكريا گفت: من به مذهب نصرانى بودم پس مسلمان شدم و حج بجاى آوردم در آن ايام به محضر حضرت صادق مشرف شدم و گفتم: من بر مذهب نصرانيت بودم و اكنون مسلمان شده ام حضرت فرمود: چه چيزى در اسلام ديدى كه مسلمان شدى؟ گفتم قول خداى عزوجل را كه فرموده:
ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ: «21»
خدا نور اسلام را به قلبم تابيد و من به اسلام هدايت شدم، حضرت فرمود: آرى خدا تو را هدايت كرد و سپس سه بار گفت: خدايا او را هدايت فرما.
آنگاه فرمود پسرم از آنچه بخواهى از من بپرس، گفتم: پدر و مادر و زن و فرزندم بر كيش نصرانيت اند، و مادرم از دوچشم كور است و من با آنان زندگى مى كنم و از ظرف آنان غذا مى خورم، حضرت فرمود آنان گوشت خوك هم مى
خورند؟ گفتم: نه گوشت خوك مى خورند و نه با آن تماس دارند فرمود: زندگى با آنان و خوردن از ظرفشان براى تو آزاد است، به مادرت توجه داشته باش و به او احسان كن و پس از مرگش او را به كسى وامگذار كه مراسم تدفينش را انجام دهد، بلكه خودت به امور او اقدام كن، و به احدى مگو كه نزد من آمدهاى تا مرا در منى ديدار كنى انشاءالله.
مى گويد در سرزمين منى خدمت امام رسيدم گوئى معلم كودكان است از هر جانب مردم گرد او حلقه زده و نفر به نفر از حضرت مسئله مى پرسيدند.
پس از پايان حج به كوفه آمدم به مادرم مهربانى مى نمودم و شپش هاى لباس و سرش را از بين مى بردم و به او خدمت مى كردم، به من گفت: پسرم تا نصرانى بودى نسبت به من اينگونه نبودى از زمانى كه به سفر رفتى و بازگشتى رفتارت با من تغيير كرده آيا مسلمان شده اى؟ گفتم مادر مردى از فرزندان پيامبرمان رسول اسلام مرا به اين گونه رفتار با مادر فرمان داده است، مادر گفت آيا او پيامبر است؟ گفتم نه فرزند پيامبر است گفت نه فرزندم او پيامبر است زيرا اين گونه كارها نسبت به مادر از سفارشات پيامبران است، گفتم: مادر پس از پيامبراسلام پيامبرى نيست او فرزند پيامبر است، مادرم گفت فرزندم دين تو بهترين دين است آن را به من عرضه بدار پس اسلام را به مادر عرضه كردم و او مسلمان شد، سپس نماز را به او تعليم دادم، پس نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند آنگاه در همان شب عارضهاى به او دست داد، به من گفت پسرم آنچه به من تعليم دادى يك بار ديگر تعليم ده، چون بار ديگر شهادتين را به او تعليم دادم اقرار به توحيد و رسالت كرد و از دنيا رفت، چون صبح شد مسلمانان به تجهيز و تكفين او برخاستند و خود من به او نماز خواندم و وى را دفن نمودم. «22»
از حضرت صادق (ع) روايت شده خواهر رضاعى رسول خدا نزد آن حضرت آمد هنگامى كه پيامبر چشمش به او افتاد از ديدن او مسرور شد، روانداز خود را براى وى انداخت و او را برآن نشانيد، سپس روى به خواهر رضاعى نموده با او سخن گفت و به چهره اش تبسم فرمود، خواهر از نزد پيامبر رفت و برادر رضاعى آن حضرت آمد ولى برخورد آن جناب با برادر رضاعى اش مانند خواهر نبود، عرضه داشتند احترام و محبتى كه به خواهر فرموديد نسبت به برادر ننموديد؟ فرمود: براى آن كه خواهر رضاعى ام به پدر و مادرش نيكوكارتر از برادرش بود! «23»
ابراهيم ابن شعيب مى گويد به حضرت صادق گفتم:
«ان ابى قد كبر جداً وضعف فنحن نحمله اذا اراد الحاجة فقال: ان استطعت ان تلى ذلك منه فافعل ولقمه بيدك فانه جنة لك غداً:» «24»
پدرم جداً به كهنسالى رسيده و ناتوان گشته، هرگاه نيازمند به كارى شود خودم او را به دوش مى كشم، حضرت فرمود تا جائى كه امكان دارى خودت اين كار را انجام بده و با دست خود لقمه به دهان او بگذار زيرا اينگونه خدمت به او براى تو در فرداى قيامت سپرى از آتش دوزخ است.
جابرجعفى مى گويد: شنيدم مردى به حضرت صادق مى گفت: «ان لى ابوين مخالفين! فقال برهما كما تبر المسلمين ممن يتولانا:» «25»
براى من پدر و مادرى غيرشيعه است، حضرت فرمود همانگونه كه به مسلمانان از شيعه احسان مى كنى به آنان هم نيكى و احسان كن.
از حضرت باقر (ع) روايت شده است:
«ثلاث لم يجعل الله عزوجل لاحد فيهن رخصة:»
«اداء الامانة الى البر والفاجر، والوفاء بالعهد للبر و الفاجر، وبرالوالدين برين كانا او فاجرين:» «26»
سه چيز است كه خدا براى احدى در آن تخفيف و اجازه ترك قرار نداده است: اداى امانت به نيك و بد، وفاى به پيمان نسبت به نيك و بد، و احسان و نيكى به پدر و مادر چه نيكوكار باشند و چه بدكار.
از حضرت صادق (ع) روايت شده است:
«اذا كان يوم القيامة كشف غطاء من اغطيه الجنة فوجد ريحها من كانت له روح من مسيرة خمس ماة عام الاصنفاً واحداً قلت من هم قال العاق لوالديه:» «27»
چون قيامت فرا رسد، پردهاى از پرده هاى بهشت كنار رود، هر زندهاى بوى بهشت را از مسير پانصد سال فاصله استشمام مى كند مگر يك طايفه راوى مى گويد: عرضه داشتم آن طايفه كيانند؟ فرمود: عاق پدر و مادر
و نيز از آن حضرت روايت شده:
«بينا موسى بن عمران يناجى ربه عزوجل اذ رأى رجلا تحت ظل عرش الله عزوجل فقال يا رب من هذا الذى قد اظله عرشك فقال: هذا كان باراً بوالديه ولم يمشى بالنميمة:» «28»
در حالى كه موسى بن عمران با پروردگارش مناجات مى كرد ناگهان مردى را در سايه عرش خداى عزوجل ديد، گفت: پروردگارا اين كيست كه عرشت بر او سايه انداخته؟ خطاب رسيد كسى است كه نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بوده و براى نمّامى و سخن چينى قدم برنداشته.
از حضرت صادق (ع) روايت شده است:
«من احب ان يخفف الله عزوجل عنه سكرات الموت فليكن لقرابته وصولا وبوالديه باراً فاذا كان كذلك هون الله عليه سكرات الموت ولم يصبه فى حياته فقر ابداً:» «29»
كسى كه دوست دارد خداى عزوجل سكرات مرگ را بر او آسان كند به خويشانش بسيار عطا و بخشش و پيوند داشته باشد و به پدر و مادرش نيكوكار باشد چون اينگونه باشد خدا سكرات مرگ را بر او آسان مى كند و در حياتش فقر و تهيدستى به او نمى رسد.
از حضرت رضا (ع) روايت شده:
«ان الله عزوجل امر بثلاثة مقرون بها ثلاثة اخرى: امر بالصلاة والزكاة فمن صلى ولم يزك لم تقبل منه صلاته، وامر بالشكر له وللوالدين فمن لم يشكر والديه لم يشكرالله وامر باتقّاءالله وصلة الرحم فمن يصل رحمه لم يتق الله عزوجل:» «30»
خداى عزوجل به سه برنامه فرمان داده كه سه برنامه ديگر را با آنها قرين قرار داده: به نماز و زكات دستور داده پس كسى كه نماز بخواند ولى زكات نپردازد نمازش قبول نمى شود، و فرمان به شكر و سپاس گزارى براى خودش و پدر و مادر داده پس كسى كه سپاسگزار پدر و مادر نباشد خدا را سپاس نگفته، و به تقوا و صله رحم فرمان داده، پس كسى كه صله رحم نكرده تقواى الهى را مراعات ننموده است. عن ابن مسعود قال: سألت رسول الله (عليهما السلام) اى الاعمال احب الى الله عزوجل؟ قال: الصلاة لوقتها، قلت: ثم اى شيئى قال: برالوالدين قلت: ثم اى شيئى قال: الجهاد فى سبيل الله عزوجل قال فحدثنى بهذا ولو استزدته لزادنى: «31»
از ابن مسعود روايت شده كه مى گويد: از رسول خدا پرسيدم چه عملى در ميان اعمال نزد خدا محبوب تر است؟ فرمود نماز در وقت معينش گفتم سپس چه عملى؟ فرمود: نيكى به پدر و مادر، گفتم: سپس چه كارى؟ فرمود جهاد در راه خداى عزوجل ابن مسعود مى گويد رسول خدا درباره همين مطالب با من سخن گفت اگر بيش از اين از او مى خواستم به من ارائه مى فرمود.
ابوحمزه ثمالى از حضرت باقر (ع) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود:
«اربع من كن فيه بنى الله له بيتاً فى الجنة: من آوى اليتيم و رحم الضعيف، واشفق على والديه، ورفق بمملوكه:» «32»
چهار چيز است در هر كس باشد خداوند در بهشت خانهاى براى او بنا مى كند: كسى كه يتيم را پناه دهد، و به ناتوان رحمت آورد، و به پدر و مادر مهربانى ورزد، و با زيردستش مدارا نمايد.
ابن عباس از رسول خدا روايت مى كند:
«ما ولد بار نظر الى ابويه برحمة الاكان له بكل نظر حجة مبرورة فقالوا يا رسول الله وان نظر فى كل يوم مأة نظرة قال نعم الله اكبر و اطيب:» «33»
فرزند نيكوكارى نيست كه نگاهش به پدر و مادر نگاه رحمت و مهر باشد مگر اين كه به هر نگاهى حج قبول شدهاى در پرونده اش ثبت مى شود، گفتند اى پيامبر خدا گرچه هر روز صدبار به آنان نظر كند! فرمود آرى خدا در پاداش دادن بزرگ تر و پاك تر از آن است كه شما حساب مى كنيد.
حضرت صادق (ع) از پدرانش از رسول خدا روايت مى كند:
«النظر الى العالم عبادة، والنظر الى الامام المقسط عبادة، والنظر الى الوالدين برأفة و رحمة عبادة، والنظر الى الاخ توده فى الله عزوجل عبادة:» «34»
نظر به عالم عبادت است، نظر به پيشواى عدالت پيشه عبادت است، نظر به پدر و مادر از روى مهربانى و رحمت عبادت است، نظر به برادر دينى كه او را براى خدا دوست دارى عبادت است.
به ابوذر گفتند هر آينه به چهره على بن ابيطالب چشم مى دوزى، و با دقت به او مى نگرى، از اين نگاهت چه برداشتى دارى و چه امرى را تحمل مى كنى؟ پاسخ داد من مرتب به چهره الهى و ملكوتى او چشم مى دوزم زيرا به حقيقت از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود:
«النظر الى على بن ابيطالب (ع) عبادة، والنظر الى الوالدين برأفة و رحمة عبادة، والنظر فى الصحيفة يعنى صحيفة القرآن عبادة و النظر الى الكعبة عبادة:» «35»
نگاه به على بن ابيطالب (ع) عبادت است، و نگاه به پدر و مادر به مهربانى و رحمت عبادت است، و نگاه ورق يعنى ورق قرآن عبادت است، و نظر به كعبه عبادت است.
از حضرت باقر (ع) روايت شده كه پيامبر فرمود:
«من ادرك شهر رمضان فلم يغفرله فابعده الله، ومن ادرك والديه فلم يغفرله فابعده الله، ومن ذكرتُ عنده فلم يصل على فلم يغفرله فابعده الله:» «36»
كسى كه ماه رمضان را بيابد و كارى نكند كه آمرزيده شود، خدا او را از رحمت و عنايتش دور كرده، و كسى كه پدر و مادرش را درك كند و حيات آنان را ببيند، و با آنان بگونه رفتار نكند كه مورد آمرزش قرار گيرد، خدا او از فيوضاتش دور كرده، و كسى كه نام مرا بشنود و بر من صلوات نفرستد و از اين راه به گردونه آمرزش درنيابد خدا او از خودش دور نموده است.
اميرالمؤمنين از پيامبر خدا روايت ميكند
«ثلاثة من الذنوب تعجل عقوبتها ولاتؤخّر الى الآخرة: عقوق الوالدين، والبغى على الناس، وكفرالاحسان:» «37»
سه گناه است كه در عذابش در دنيا شتاب مى شود و جريمه دنيائى اش به آخرت نمى افتد: عاق والدين، و تجاوز به حقوق مردم، و ناسپاسى نسبت به نيكوكارى نيكوكاران.
سعيد بن يسار از حضرت صادق (ع) روايت مى كند
پيامبر اسلام نزد جوانى هنگام مرگش حاضر شد و به او گفت: بگو لاالهالاالله ولى زبان جوان به چندين بار قفل شد و نتوانست كلمه توحيد را بگويد!! حضرت به زنى كه بالاى سر جوان بود فرمود: آيا اين جوان مادر دارد؟ گفت: آرى من مادر او هستم فرمود: آيا به او خشم دارى و از وى ناراضى هستى؟ گفت: آرى چند سال است با او سخن نگفته ام!! حضرت فرمود: از او راضى شو، گفت بخاطر رضاى تو خدا از او راضى گردد، پيامبر به جوان فرمود: بگو لاالهالاالله جوان گفت و به آسانى هم گفت، حضرت فرمود چه مى بينى؟ گفت: مردى سياه روى، بدشكل، چركين لباس، بدبوى مى بينم كه در اين ساعت كنار من است و مرا به شدت اندوهگين مى كند و رنج مى دهد، پيامبر به او فرمود: بگو:
«يامن يقبل اليسير و يعفوا عن الكثير، اقبل منى اليسير، واعف عنى الكثير انك انت الغفور الرحيم:»
اى خدائى كه عمل اندك را مى پذيرى، و گناه بسيار را مى گذرى، عمل اندكم را بپذير، و گناه فراوانم را درگذر زيرا تو بسيار آمرزنده و مهربانى.
جوان دعاى تعليمى پيامبر را زمزمه كرد، رسول خدا به او گفت: بنگر چه مى بينى؟ گفت مردى سپيد روى، خوش صورت، همراه بوى خوش، و لباس نيكو كه در كنار من است و آن مرد سياه چهره روى گردانده از من دور مى شود حضرت فرمود دعا را تكرار كن، سپس فرمود: چه مى بينى؟ گفت: سياه روى را نمى بينم و سپيد روى را كنار خود مى نگرم سپس بر آن حال ملكوتى از دنيا رفت. «38»
صدوق آن عالم كم نظير به اسناد روايتى اش از حضرت باقر (ع) روايت مى كند، عابدى در بنى اسرائيل بود معروف به جريح، در حال عبادت در صومعه اش بود كه ماردش آمد و او را صدا زد، جريح چون در حال نماز بود پاسخ مادر را نداد، مادر به محل سكونت خود بازگشت و پس از ساعتى كنار صومعه آمد و فرزندش جريح را صدا زد باز هم پاسخ نگفت و با مادر به سخن نيامد مادر با دل شكسته بازگشت درحالى كه مى گفت از خداى بنى اسرائيل مسئلت دارم كه تو را به خوارى و ذلت بنشاند.
فرداى آن روز زنى بدكاره كنار صومعه آمد و در آنجا نشست در حالى كه فرزندى را در كنار داشت و مى گفت: اين طفل زاده شده از جريح است!! اين مسئله در ميان مردم پخش شد كه كسى كه مردم را بخاطر زنا ملامت مى كرد خودش دچار اين گناه بزرگ شده، پس از اين شايعه حاكم دستور داد جريح را به دار آويزند، مادر جريح با شنيدن اين خبر هولناك كنار دار آمد و ناخن به چهره اش مى كشيد و صورت خود را لطمه مى زد، جريح گفت: مادر ساكت باش كه اين بلا از ناحيه پاسخ ندادن به نداى تو بر سر من آمده، مردم وقتى مطلب ميان جريح و ماردش را شنيدند، گفتند تكليف ما نسبت به اين حادثه چيست، جريح با تكيه بر خدا گفت كودك اين زن بدكاره را بياوريد چون آوردند او را در آغوش گرفت و گفت: اى كودك پدرت كيست؟ طفل به اراده و قدرت خدا به زبان آمد و گفت: پدرم فلان چوپان از فلان طايفه است، خداى مهربان تهمت زده شده به جريح را از دامن او زدود، پس جريح سوگند ياد كرد كه از آن پس از خدمت به مادر و احترام به او دست برندارد. «39»
ابراهيم بن مهزم مى گويد: شب تاريكى از خدمت حضرت صادق (ع) بيرون آمدم و به سوى منزلم در مدينه حركت كردم در حالى كه مادر هم همراه من بود، ميان من و او سخن ردّ وبدل شد و من به درشتى و تندى با او سخن گفتم، چون فردا فرا رسيد و نماز صبح را بجاى آوردم به محضر امام صادق رفتم حضرت شروع به سخن كرد و فرمود اى ابامهزم تو را شب گذشته چه شده بود كه با مادرت به درشتى و تندى سخن گفتى؟! آيا نمى دانى شكم او منزلى بود كه تو مدت نه ماه در آن سكونت داشتى، و دامنش گهوارهاى بود كه تو آن را لمس مى كردى، و دو پستانش ظرفى بود كه از آن شير مى نوشيدى؟ گفتم همه اينها را قبول دارم فرمود: با او به درشتى سخن مگو. «40»
حضرت صادق (ع) مى فرمايد: مردى خدمت پيامبر اسلام آمد و گفت: آمده ام تا با تو براساس اسلام بيعت كنم، حضرت فرمود بنابراين كه پدرت را به قتل برسانى بيعت تو را مى پذيرم آن مرد گفت قبول دارم، حضرت فرمود به خدا سوگند ما شما را به كشتن پدرانتان فرمان نمى دهيم، ولى با قبول شرط من حقيقت ايمانت را يافتم، معبودى جز خدا نگير و از خواسته هاى پدرانتان اطاعت كنيد ولى در معصيت خدا از آنان پيروى مكنيد. «41»
از حضرت سجاد (ع) روايت شده:
«جاء رجل الى النبى (عليهما السلام) فقال: يا رسول الله ما من عمل قبيح الا قد عملته فهل لى من توبة؟ فقال له رسول الله فهل من والديك احد حى؟ قال: ابى قال فاذهب فبرّه قال فلما ولى قال رسول الله صلى الله عليه وآله لو كانت امّه:» «42»
مردى نزد پيامبر آمد و گفت عمل زشتى نبوده مگر آن كه به آن آلوده شده ام آيا براى من توبهاى هست؟ حضرت فرمود از پدر و مادرت كدام زنده اند؟ گفت: پدرم فرمود: برو به او احسان كن، هنگامى كه از نزد پيامبر بيرون رفت، حضرت فرمود: اگر مادرش زنده بود و به او نيكى مى نمود به قبول توبه اش نزديك تر بود.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره 195.
(2)- اعراف 56.
(3)- اعراف 161.
(4)- توبه 91.
(5)- هود 115.
(6)- نحل 128.
(7)- انعام 151.
(8)- اسراء 23- 24.
(9)- مريم 14.
(10)- مريم 32.
(11)- عنكبوت 8.
(21)- لقمان 14- 15.
(13)- كافى، ج 2، ص 158.
(14)- بحار، ج 71، ص 34.
(15)- آل عمران 92.
(16)- اسراء 23.
(17)- بحار، ج 71، ص 39.
(18)- بحار، ج 71، ص 45.
(19)- كافى، ج 2، ص 159.
(20)- بحار، ج 71، ص 49.
(21)- شورى 52.
(22)- كافى، ج 2، ص 16.
(23)- كافى، ج 2، ص 161.
(24)- بحار، ج 71، ص 56، حديث 13.
(25)- بحار، ج 71، ص 56، حديث 14- 15.
(26)- بحار، ج 71، ص 56، حديث 14- 15.
(27)- كافى، ج 2، ص 348.
(28)- امالى صدوق 108.
(29)- امالى صدوق 234.
(30)- عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 258.
(31)- خصال، ج 1، ص 78.
(32)- بحار، ج 71، ص 71، حديث 51.
(33)- امالى طوسى، ج 1، ص 314.
(34)- بحار، ج 71، ص 73، حديث 59.
(35)- امالى طوسى، ج 2، ص 270.
(36)- امالى صدوق، ص 35.
(37)- بحار، ج 71، ص 74، ح 64.
(38)- امالى طوسى، ج 1، ص 62.
(39)- بحار، ج 71، ص 75، ح 68- به نقل از قصص الانبياء
(40)- بصائر الدرجات 243.
(41)- بحار، ص 71، ص 76، حديث 70.
(42)- بحار، ج 71، ص 82، حديث 88.
منبع : پایگاه عرفان