قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ترس از عظمت حق‏

 

منابع مقاله:

کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد سوم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

عبد چون از طريق آيات قرآن مجيد و دعاها و روايات و مفاهيم اسماى حسنى به عرصه گاه معرفت راه پيدا كند و پس از آن به تقوا و عمل صالح آراسته شود، عظمت و مهابت حق به عنايت و لطف خود او در قلب تجلّى مى كند، در آن صورت غير او را هيچ و پوچ و ذليل و حقير و فقير و خاضع مى بيند و خويش را با فقر و مسكنت و ذلّت و حقارت در برابر عظمتى بى نهايت در بى نهايت مشاهده مى نمايد و قلبش را از شدّت حقارتِ هستى و عظمتِ هستى بخش پر از خوف از مهابت و بزرگى حضرت محبوب احساس مى نمايد. خوفى كه همكفّه عشق و ترسى كه همسنگ رغبت و محبّت است و محصولش عبادت و اطاعت عاشقانه، سيرحركت به سوى او، اميد به وصال و لقاى آن جناب و به دست آوردن خشنودى و رضايت آن حضرت است.

چون اينچنين خوف در قلب تحقّق پيدا كند، ترس از مخلوق، هر كه باشد و هر چه باشد، از حرم قلب رخت بر مى بندد و آدمى را از هر نوع اسارت آزاد ساخته در تصرّف مالك حقيقى و معبود حق مى برد.

خوف از عذاب و ترس از تقصير در عبادت نتيجه همين خوف است. اين گونه خوف و ترس و رهبت از عظمت و مقام حق، مهار كننده هوا و هوس و مقهور كننده شياطين ظاهرى و باطنى به دست تقوا و عبادت و اخلاق و قدرت و قوّت روحى انسان است.

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى » «1»

و اما كسى كه از مقام و منزلت پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛* پس بى ترديد جايگاهش بهشت است.

 

زهد در دنيا

دنيا يعنى محلّى كه بقايى براى آن نيست، چند روزى انسان در آن مهمان است و سپس به عالم آخرت كوچ مى كند، آنچه را بنا كرده يا به دست آورده بايد بگذارد و برود و آماده حساب آن در پيشگاه حضرت حق گردد.

دنيا به تعبير قرآن و روايات محلّ مسؤوليّت، جاى رشد، مركز به دست آوردن معرفت و جايگاه عبادت و طاعت و خدمت به خلق است، نه جاى ماندن و استقرار و جمع ثروت و به دست آوردن قدرت براى زور و زورگويى.

بايد در دنيا به قدر نياز از مواهب و نعمت ها استفاده كرد، و از جمع ثروت و ستم و ظلم و غفلت پرهيز داشت.

زهد در دنيا به معناى بى رغبتى به معصيت و ناپاكى و امور آلوده و حرام و پرهيز از حرص و بخل و ساير رذايل اخلاقى است. زهد به معناى نخوردن و نپوشيدن و نداشتن و ازدواج نكردن و معاشرت نداشتن با خلق خدا نيست. زهد، يعنى دورى از حرام و از دست ندادن حلال و واجبات الهيّه است.

دنيادارى بر خلاف قواعد وحى به قيمت قطع رابطه با حق و دور شدن از فرهنگ انبيا و ائمّه عليهم السلام و از دست دادن آخرت است. عبد بايد به چنين چهره خطرناكى از دنيا، زهد بورزد و با تمام وجود به چنين قيافه موحشى بى رغبتى نشان دهد.

دنيايى كه انسان را از حقيقت و حق و رشد و كمال و درستى و فضيلت و اولياى الهى دور كند بايد از نظر انداخت و دست ارادت از دامن آن برچيد.

دنيايى كه انسان را با همكيشان و همنوعان و برادران و اقوام و مردم صالح به جنگ و دعوا و اختلاف و تفرقه بيندازد بايد از دست انداخت و نسبت به آن كمال بى رغبتى نشان داد و برابر او به زهد نشست.

 

زودگذر بودن دنيا در قرآن

اگر به آيات زير كه نشان دهنده چهره دنيايى است كه بايد به آن بى رغبت بود به دقّت بنگريد و به مفاهيم ملكوتى آيات با چشم دل نظر بيندازيد، نور زهد در باطن شما جلوه خواهد كرد و از آن پس آن چنان با دنيا روبرو خواهيد شد كه مولاى محبوب شما از شما خواسته است:

إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْأَيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ* وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» «2»

در حقيقت، داستان زندگى دنيا [در زود گذر بودن ] مانند آبى است كه از آسمان نازل كرديم، پس گياهان و روييدنى هاى زمين از آنچه مردم و چهارپايان از آن مى خورند، با آن آب در آميخت [و رشد و نمو يافت ] تا آن گاه كه زمين [سرسبزى و نهايت زيبايى و] زينتش را [از آن همه روييدنى هاى رنگارنگ هم چون عروس ] بر خود گرفت، و اهل آن گمان كردند كه قدرت [هر نوع بهره بردارى را] از آن [چهره زيبا و آراسته ] دارند، [كه ناگهان ] فرمان ما در شبى يا روزى [به صورت سرمايى سخت يا صاعقه اى آتش زا يا توفانى بنيان كن ] به زمين رسيد، پس همه گياهان را به صورت گياهان خشك درو شده درآورديم كه گويى ديروز [چنين زراعتى ] وجود نداشته. اين گونه نشانه ها [ى قدرت خود] را براى گروهى كه مى انديشند، بيان مى كنيم.* و خدا [مردم را] به سراى سلامت و امنيت [كه بهشتِ عنبر سرشت است ] دعوت مى كند و هر كه را بخواهد به راهى راست هدايت مى نمايد.

آنچه در آيه شريفه آمده، ترسيم روشن و گويايى از زندگى زودگذر و فريبنده و پر زرق و برق دنياى مادى است كه نه مقام و ثروتش قابل دوام است و نه جاى امنيّت و سلامت به معناى واقعى مى باشد.

در آيه بعد با يك جمله كوتاه اشاره به نقطه مقابل اين گونه زندگى كرده مى فرمايد:

خداوند به دارالسّلام، خانه صلح و سلامت و امنيّت دعوت مى كند، در آنجا كه نه از اين كشمكش هاى غارتگران دنياى مادى خبرى است و نه از مزاحمت هاى احمقانه ثروت اندوزان از خدا بى خبر و نه جنگ و خونريزى و استعمار و استثمار.

هرگاه زندگى در اين دنيا بر اساس فرهنگ حق بنا شود، و محصولى از عبادت رب و خدمت به خلق باشد، تبديل به دارالسّلام شده، از صورت آن مزرعه بلا ديده طوفان زده در مى آيد.

خدا هر كس را شايسته و لايق ببيند به سوى راه مستقيم، همان راهى كه به دارالسّلام و مركز امن و امان منتهى مى شود، دعوت مى كند.

وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ مُقْتَدِراً* الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَخَيْرٌ أَمَلًا» «3»

و زندگى دنيا را براى آنان وصف كن كه [در سرعت زوال و ناپايدارى ] مانند آبى است كه آن را از آسمان نازل كنيم، پس گياه زمين به وسيله آن [به طور انبوه و در هم پيچيده ] برويد، [و طراوت و سرسبزى شگفت انگيزى پديد آورد] آن گاه [در مدتى كوتاه ] خشك و ريز ريز شود كه بادها آن را به هر سو پراكنده كنند؛ و خدا بر هر كارى تواناست.* مال و فرزندان، آرايش و زيور زندگى دنيا هستند، ولى اعمال شايسته پايدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ اميد داشتن به آنها نيكوتر است.

براى آنها زندگى دنيا را به قطره هاى آب باران كه از آسمان نازل مى كنيم تشبيه كن.

اين قطره هاى حيات بخش بر كوه و صحرا مى ريزد، دانه هاى آماده اى كه در زمين هاى مستعد نهفته است با ريزش آن جان مى گيرد و حركت تكاملى خود را آغاز مى كند.

پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مى شود و به جوانه گياه اجازه عبور مى دهد، سرانجام جوانه نورس از دل خاك سر بر مى آورد، آفتاب مى درخشد، نسيم مى وزد، مواد غذايى زمين كمك مى كند و اين جوانه نورس با نيرو گرفتن از همه اين عوامل حيات، به رشد و نموّ خود ادامه مى دهد، آن چنان كه بعد از مدّت كوتاهى گياهان زمين سر بر سر هم مى گذارند و در هم فرو مى روند.

صفحه كوه و صحرا يك پارچه جنبش و حيات مى شود، شكوفه ها و گل ها و ميوه ها يكى پس از ديگرى زينت بخش شاخه ها مى شوند، گويى همه مى خندند، فرياد شادى مى كشند، به وجد و رقص درآمده اند، ولى اين صحنه دل انگيز ديرى نمى پايد، بادهاى خزان شروع مى شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مى پاشد، هوا به سردى مى گرايد، آبها كم مى شود و چيزى نمى گذرد كه آن گياه خرّم و سبز و خندان به شاخه ها و برگ هاى پژمرده و بى فروغ تبديل مى شود.

آن برگ هايى كه در فصل بهار آن چنان شاخه ها را چسبيده بودند كه قدرت هيچ طوفانى نمى توانست آنها را جدا كند، آن قدر سست و بى جان مى شوند كه هر باد و نسيمى آنها را جدا كرده و با خود به هر سو مى برد. آرى، خداوند بر هر چيزى توانا بوده و هست.

آيه بعد موقعيّت مال و ثروت و نيروى انسانى را كه دو ركن اصلى حيات دنياست در اين ميان مشخّص مى كند و مى گويد:

اموال و فرزندان، زينت حيات دنيا هستند، شكوفه ها و گل هايى مى باشند كه بر شاخه هاى اين درخت آشكار مى شوند، زود گذرند، كم دوامند و اگر از طريق قرار گرفتن در مسير «اللّه» رنگ جاودانگى نگيرند بسيار بى اعتبارند.

به هر حال همان گونه كه ديديم پابرجاترين اموال كه عبارت از باغ و زمين زراعتى و چشمه آب بود چگونه در چند لحظه نابود شد، در مورد فرزندان نيز گذشته از آن كه حيات و سلامتشان هميشه آسيب پذير است گاهى به صورت دشمنانى در مى آيند كه به جاى كمك بودن، مزاحم سرسختى خواهند شد.

سپس اضافه مى كند: باقيات صالحات، يعنى ارزش هاى پايدار و شايسته، نزد پروردگارت ثوابش بهتر و اميدبخش تر است.

اين باقيات صالحات عبارت است از هر فكر و انديشه صحيح كه آثار و بركاتش به همه مى رسد و نيز تمام عبادات و تقوا و خدمت به خلق و هر آنچه كه براى دنيا و آخرت انسان سود دارد.

بنابراين به چنين دنياى پرزرق و برق و پر فريب كه بسيار زودگذر و حاصلى براى انسان جز انواع گناهان و معاصى ندارد بايد با تمام وجود بى رغبت بود و چيزى جز زهد نثارش نكرد.

 

استعداد براى جهان آخرت

اگر به آيات قرآن مجيد دقّت كنيد، آن جا كه سخن از ايمان و عمل صالح و اخلاق حسنه و خدمت به نوع و جهاد فى سبيل اللّه و انفاق و صدقه و ساير شؤون الهى و انسانى به ميان آمده، در حقيقت سخن از بروز دادن استعداد براى سفر آخرت و توشه گيرى از دنيا جهت سعادت در آن جهان و به دست آوردن رضوان حق به ميان آمده است.

آبادى جهان آخرت در پرتو حيات طيّبه در اين جهان است، و حيات طيّبه محصول ايمان و عمل صالح مى باشد.

آمادگى براى قرار گرفتن در نعيم ابد و بهشت عنبر سرشت و جوار رحمت حضرت ربّ و قرب جناب اللّه، در سايه تقوا و عبادت و خدمت به خلق و رعايت حلال و حرام خدا ميسّر است.

 

آمادگى براى مرگ در روايات

در معارف اسلامى بابى تحت عنوان آمادگى براى موت آمده كه به چند روايت بسيار مهم از آن فصل اكتفا مى كنم:

قيلَ لِأميرالمُومِنين عليه السلام: مَا الْاستعدادُ لِلمَوتِ؟ قال: أداءُ الفَرائِضِ، اجْتِنابُ المَحارِم، وَالْاشتِمالُ عَلَى الْمَكارِمِ، ثمَّ لا يُبالى أوَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيهِ، وَاللّهِ ما يُبالِى ابْنُ أبى طالِبٍ أوَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوتُ عَلَيهِ. «4»

به محضر مقدّس اميرالمؤمنين عليه السلام عرضه داشتند. راه استعداد يافتن براى مرگ چيست؟ فرمود: اداى واجبات، ترك محرّمات، دارا بودن مكارم اخلاقى. چون اين سه حقيقت پرونده آدمى را تشكيل دهد، باكى نيست كه در كام مرگ افتد يا مرگ وى را بگيرد. به خدا قسم! پسر ابوطالب را از مرگ نگرانى نيست كه در دهان مرگ قرار گيرد يا مرگ وى را دريابد.

على عليه السلام در خطبه وسيله فرمود:

غائبى نزديكتر از مرگ نيست، آن كه بر پشت زمين مى رود عاقبتش زير زمين است، شب و روز از عمر مى كاهد، هر صاحب حياتى را در اين جهان غذايى است و هر دانه اى را خورنده اى است، و تو غذاى مرگى. آن كس كه قدرشناس روزگار و ايّام و شبانه روز و ساعات و لحظات عمر گرانمايه باشد از آماده شدن براى مرگ و به آغوش گرفتن هماى سعادت ابديّه غفلت نكند. ثروتمند را با ثروتش از چنگ مرگ گريزى نيست و فقر فقير مانع از انتقال او به عالم آخرت نمى باشد. «5»

قالَ بَعْضُ الأئِمَّةِ: حاسِبُوا أنْفُسَكُمْ قَبْلَ أنْ تُحاسَبُوا، وَزِنُوا أعمالَكُمْ بِميزانِ الْحَياءِ قَبْلَ أنْ تُوزنُوا. «6»

از بعضى از ائمّه هدايت، نقل شده: قبل از آن كه در درگاه عدل الهى به حسابتان برسند به حساب خود برسيد و كارهاى خود را به ترازوى حياى از حق بسنجيد، پيش از آن كه به ميزان دقيق قيامت بسنجند.

سلمان فارسى مى فرمايد:

سه چيز مرا به خنده آورده و سه برنامه مرا گريانده است.

سه مسأله اى كه مرا به گريه نشانده: فراق عزيزانى چون محمّد صلى الله عليه و آله و حزب او، ترس از اوضاع قيامت و ايستادن در دادگاه الهى است. و سه برنامه اى كه مرا به خنده آورده: دنباله رو دنياست كه مرگ به دنبال اوست، غافلى كه از وى غفلت ندارند، و آن كه دهانش پر از خنده است و نمى داند خدا از او راضى است يا بر وى غضبناك مى باشد. «7»

عَنْ أبى عُبَيدَةَ قالَ: قُلْتُ لأبى جَعْفَرٍ عليه السلام: جُعِلْتُ فِداكَ، حَدِّثْنى بِما أنْتَفِعُ بِهِ، فَقَالَ: يا أباعُبَيْدَةَ! أكثِر ذِكْرَ الْمَوْتِ فَما أكثَرَ ذِكْرَ المَوْتِ إنْسانٌ إلّازَهَدَ فِى الدُّنْيا. «8»

ابوعبيده به حضرت باقر عليه السلام عرضه داشت: فدايت شوم، سخنى برايم بگو كه از آن بهره مند شوم. حضرت فرمود: زياد ياد مرگ كن، كه هر انسانى زياد به ياد مرگ باشد نسبت به دنيا (جمع ثروت و خورد و خوراك و شهوات و غرايز و قدرت وسطوت) بى ميل مى شود.

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أىُّ الْمُؤمِنينَ أكْيَسُ؟ قالَ أكثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَأشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً. «9»

از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدند: زيرك ترين مؤمنان كيست؟ حضرت فرمود:

آن كه بيشتر ياد موت كند و آمادگى فوق العاده ترى پيدا نمايد.

در «نهج البلاغه» آمده است.

مَنْ أكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِىَ مِنَ الدُّنْيا بِاليَسير. «10»

آن كه زياد ياد مرگ است، به كم دنيا خشنود است.

به حضرت سجّاد عليه السلام عرضه داشتند: بهترين مرگى كه عبد با آن روبرو مى شود كدام است؟ فرمود:

آن است كه از بناها و خانه ها و قصورش آسوده گشته باشد. گفتند: يعنى چه؟

فرمود: منظورم توبه از گناه و استقرار بر خيرات است، كه با داشتن توبه مقبول و پرونده پر از نيكى، ورود انسان بر خدا ورود محبوبانه و كريمانه است. «11» امام صادق عليه السلام فرمود:

چون به رختخوابت رفتى، بنگر كه چه خوردى و روز گذشته ات چه به دست آوردى و بدان كه مرگت حتمى است و بازگشت تو به حق، غيرقابل ترديد است. «12»

بيا كه قصر امل سخت سست بنياد است

 

بيار باده كه بنياد عمر بر باد است

غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود

 

ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است

چه گويمت كه به ميخانه دوش مست و خراب

 

سروش عالم غيبم چه مژده ها داد است

كه اى بلند نظر شاهباز سدره نشين

 

نشيمن تو نه اين كنج محنت آباد است

تو را ز كنگره عرش مى زنند صفير

 

ندانمت كه در اين دامگه چه افتاد است

نصيحتى كنمت ياد گير و در عمل آر

 

كه اين حديث ز پير طريقتم ياد است

     

غم جهان مخور و پند من مبر از ياد

 

كه اين لطيفه عشقم ز رهروى ياد است

رضا به داده بده وز جبين گره بگشاى

 

كه بر من و تو درِ اختيار نگشاد است

مجو درستى عهد از جهان سست نهاد

 

كه اين عجوزه عروس هزار داماد است

نشان عهد و وفا نيست در تبسّم گل

 

بنال بلبل بيدل كه جاى فرياد است

حسد چه مى برى اى سست نظم بر حافظ

 

قبول خاطر و لطف سخن خداداد است

     

(حافظ شيرازى)

آن كس كه با توجّه به آيات قرآن و گفتار انبيا و امامان، براى مرگ استعداد پيدا كند به سه حقيقت ديگرى كه در پايان دعاى چهارم اشاره شده يعنى آسانى مرگ و به سلامت بيرون آمدن از آزمايش ها و نجات از عذاب و ورود به بهشت الهى خواهد رسيد.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- نازعات (79): 40- 41.

(2)- يونس (10): 24- 25.

(3)- كهف (18): 45- 46.

(4)- بحار الأنوار: 68/ 263، باب 76، حديث 1؛ مستدرك الوسائل: 2/ 100، باب 17، حديث 1534.

(5)- الأمالى، شيخ صدوق: 321، حديث 8؛ بحار الأنوار: 68/ 263، باب 76، حديث 2.

(6)- بحار الأنوار: 68/ 265، باب 76؛ مصباح الشريعة: 85، باب 38.

(7)- بحار الأنوار: 75/ 453، باب 33، حديث 24؛ الاختصاص: 230.

(8)- بحار الأنوار: 68/ 266، باب 76، حديث 12.

(9)- بحار الأنوار: 68/ 267، باب 76، ذيل حديث 13؛ الزّهد: 78، باب 14، ذيل حديث 211.

(10)- نهج البلاغه: حكمت 349، بحار الأنوار: 68/ 267، باب 76، حديث 16.

(11)- بحار الأنوار: 68/ 268، باب 76، حديث 17؛ الدعوات، راوندى: 122، حديث 300.

 

(12)- بحار الأنوار: 68/ 267، باب 76، حديث 17؛ الدعوات، راوندى: 123، حديث 302.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه