قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حكايت شيخ جعفر و همسرش

 

 مى گويند: شيخ جعفر از مراجع بزرگ نجف، خانمى داشت كه او را بسيار اذيت مى كرد، زنان مى گفتند: تعجب است كه مرجع به اين پرقدرتى اين زن را طلاق نمى دهد؟ آمدند گفتند: ما از طريق خانم هاى خودمان شنيديم خانم شما خيلى اوقات تلخى مى كند، فرمود: بله، اين از جوانى اعصابش خورد بود، مريض بود، اوقات تلخى مى كرد و گاهى در خانه مى گيرد مرا حسابى مى زند.

 گفتند: شما را مى زند؟ گفت: آرى، ما كه وقت نداريم ورزش كنيم، نرمش كنيم اقلاً او ما را مى زند، بدن ما يك ورزش اجبارى مى كند.

 گفتند: خوب طلاقش بده.

 گفت: او كسى را ندارد، پدرش  مرده، مادرش هم مرده، برادر هم ندارد، اين را اگر من طلاق بدهم ظلم است، تلخى اش را اگر بكشم براى من در قيامت درجه خواهد بود. از اينرو او را تحمل مى كنم.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه