قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ثمره صبر در برابر گناه

 

 من به يك كسى مراجعه كردم براى مطلب مهمى كه صد و بيست جلد هم كتاب نوشته و مرده است، اول نماز مغرب و عشا بود، يك نفر از او پرسيد چه شد به اينجا رسيدى؟ گفت: من از يك تلخى به اينهمه شيرينى رسيدم.

 شهر ما يكى از سردترين شهرهاى ايران است، ايشان از دهات هاى اطراف مى آمد جنس مى خريد، يك خانم جوانى مى آمد جنس مى خريد. چهار بعد از ظهر برف سنگينى گرفت، دو ساعته جاده هاى ده بسته شد، هشتاد نود سال پيش اين زن جوان متحيرمانده بود، من آمدم رد بشوم، به من گفت: من مال فلان ده هستم گفت: جاده بند است، گرگ هاى گرسنه مى ريزند تو جاده، من آمده ام خريد كنم زود برگردم، الان نمى توانم برگردم يك جا به ما بده.

 آن شب هم خانه ما هيچ كس نبود من هم در حدود بيست و چهار سالم بود، در اوج غريزه شهوت، زنم نداشتم.

 گفتم: بفرماييد خانه ما كرسى داغ است، آمد خانه ما، يك شام هم پختم، يك عباى پاره داشتم، آن عباى پاره را آوردم حياط، زير يك طاقى كوچك تا صبح در اين برف و بوران و يخبندان بيچاره شدم، يعنى ده دفعه تا اذان صبح من ملك الموت را جلوى چشمم ديدم.

 آفتاب كه بيرون زد چايى برايش بردم گفتم: بازم مى مانى، گفت: نه، من مى روم اميدوارم خدا دنيا و آخرت تو را روشن كند، اين زن رفت، قلب ما مثل چشمه اول بهار شروع به جوشيدن كرد، دريا دريا معرفت از اين دريا جوشيد، ما هم ديديم دل شده مثل چشمه، رفتيم مدرسه كه طلبه بشوم، گفتم من مى خواهم طلبه بشوم، گفتند: بيا، درس هاى سه ساله را شش ماهه مى خواندم، تا به اينجا رسيدم. الآن هم شيرينى هشتاد سال عمرم را از تلخى آن شب مى بينم.

 شيطان هيچ قدرتى ندارد قدرت مال شما مردم مؤمن است، قدرت مال شما رفيق هاى خوب خداست.

 » إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون «

  بندگان واقعى پروردگار وقتى شيطان به آنها حمله مى كند، ياد قيامت و برزخ مى افتند.

  » إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ «

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه