» وَ نَوِّر بِالْقُرآنِ بَصَرى و أَطْلِقْ بِالْقُرآنِ لِسانى «
خدايا ! زبان مرا به قرآن گويا كن . من هر چه حرف مى زنم ، قرآنى و حق باشد . نه افراط در سخن داشته باشم و نه تفريط . نه آبروى كسى را ببرم و نه بى خودى به كسى آبرو بدهم . زبانم را به قرآن گويا كن .
خدايا ! چشم دلم را با قرآن روشنايى ده كه من حق بين باشم . چه مقامى است اين مقام حق بينى ! گوشه اى از اين مقام را قرآن چنين بيان مى كند :
» الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَمًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَطِلاً سُبْحَنَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ «
اين آيه شريفه در سوره آل عمران است و آيه در مقام بيان صفات حوصله داران است ؛ حوصله آنان خيلى زياد است . طبق فرموده قرآن ، ساعتى از شب را بيدار مى شوند و در آن خلوت شب وارد دنياى انديشه مى شوند . همه خواب هستند و او در عالم و صاحب عالم فكر مى كند . گويى كه در كنار تك تك موجودات قرار مى گيرد و حقيقت موجودات را مى بيند و فرياد مى زند . اين طرز نگاه را چشم حق بين مى گويند .
نوشته اند كه سوسك سياهى از جلوى ارسطو رد شد . گفت : ما نفهميديم كه خدا اين سوسك سياه را براى چه در اين نظام خلقت گذاشته است و چه فايده اى دارد ؟ چند وقتى گذشت و او دچار چشم درد سختى شد . داروهايى كه خودش مى ساخت ، ثمرى نداد . شاگردانش نيز نتوانستند معالجه كنند . تا عطارى قديمى را از آتن آوردند و او با روغنى كه به چشم ارسطو ماليد ، او را معالجه كرد و وقتى خوب شد ، ارسطو گفت : اى عطار ! تركيب اين دارو از چه بود ؟ به او گفت : تركيباتى كه مقدارى روغن بدن سوسك هاى سياه در آن است .
حضرت على عليه السلام به خدا مى گويد : با اين قرآن به من چشم حق بين بده ، يعنى اگر من قرآن را خوب بفهمم ، چشم حق بين پيدا مى كنم . زندگى اين بزرگواران خود حكايت از آن دارد كه با قرآن دائماً انس داشتند و به مقام شرح صدر رسيده بودند .
منبع : پایگاه عرفان