قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

واژه شيعه در قرآن مجيد

كلمه شيعه در كلام الله مجيد سه نوبت ذكر شده:

اول به معناى فرقه و گروه مانند

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيًّا: «1»

دوم به معناى پيرو و دوست پيامبر، چنان كه در داستان موسى آمده:

فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ: «2»

سوم به معناى پيرو و نگهدار مكتب و اعتقاد حق، آنجا كه خداى تعالى حضرت ابراهيم را به راه و روش و اعتقادى توحيد نوح معرفى مى كند مى فرمايد:

وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ: «3»

در اين آيه كريمه حضرت ابراهيم با همه شموخ مقام و عظمت نبوت شيعه حضرت نوح به حساب آمده است.

شگفت از دوستان ناآگاه و دشمنان دانا، و مزدوران استعمار است كه پيدايش اين لغت و ظهور اين واژه و معتقدان به آن را به زمان صفويه نسبت مى دهند!!

در كشاف زمخشرى آمده:

من شيعته ...... يعنى از كسانى كه در اصول دين با حضرت نوح همراه است گر چه شريعت نوح و ابراهيم با هم تفاوت دارد.

ابو محمدحسن بن موسى نوبختى كه در قرن چهارم مى زيسته در كتاب الفرق و المقالات چنين مى گويد:

اركان فرق اسلامى چهار فرقه مى باشند: شيعه، معتزله، مرجئه، خوارج.

اما شيعه فرقه على بن ابيطالب مى باشند كه در زمان حيات پيامبر و پس از مرگ او به شيعه على موسوم بودند، و فقط او را امام مى دانستند كه از آن جمله مقداد بن اسود، سلمان فارسى، ابوذر جندب بن خباده غفارى، عمار بن ياسر و هر كس كه على را دوست مى داشت، و اينان اولين كسانى هستند كه در امت پيامبر به تشيع توصيف شدند زيرا نام تشيع از دير زمان به پيروان ابراهيم و موسى و عيسى و ديگر پيامبران صلوات الله عليهم اجمعين اختصاص داشت.

المنجد كتاب بسيار معروف لغت مى گويد، شيعة الرجل: يعنى پيروان و ياران مرد، شيعه يعنى گروه، به يك نفر و دو نفر شيعه گفته مى شود و جمع آن شيع و اشياع است و اين نام غلبه دارد بر كسانى كه على و اهل بيتش را دوست دارند تا جائى كه براى آنان نام ويژه شده. «4»

دائرة المعارف الاسلاميه مى گويد:

تاريخ پيدايش شيعه تمامى برمى گردد به اين كه على بن ابى طالب خليفه شرعى، پس از درگذشت پيامبر است. «5»

 

شيعه در حديث و سنت پيامبر

سيوطى در تفسير الدر المنثور ضمن تفسير آيه كريمه:

أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ

آورده: ابن عساكر از جابربن عبدالله روايت كرده كه گفت: نزد رسول خدا بوديم كه على روى آورد، پيامبر فرمود: سوگند به كسى كه جانم به دست اوست، روز قيامت اين و شيعيانش رستگارند. «6»

فضل بن شاذان نيشابورى در كتاب پرقيمت الايضاح خطاب به اهل سنت مى گويد: شمائيد كه روايت مى كنيد رسول خدا به على (ع) فرمود: اى على تو و شيعيانت در بهشت هستيد. «7»

و شما روايت مى كنيد از ام سلمه همسر رسول خدا كه گفت از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود:

شيعيان على رستگارانند، واى بر كسى كه بر خدا كافر شود، آيا خرد را به كار نمى بنديد، آيا ميدانيد چه حكم مى كنيد؟ آيا شيعيان على به جز كسى كه على را دوست مى دارند و دشمنانش را دشمن و از فرمانش اطاعت مى كنند و به حكمش راضى هستند و اولاد صالحش را دوست دارند كسى ديگر است. «8»

اگر غير شيعه كتبى هم چون ينابيع الموّده، نهج الحق علامه حلى، احقاق الحق قاضى نور الله، ملحقات احقاق آيت الله مرعشى در بيست و پنج جلد ضخيم، الغدير علامه امينى، اثبات الهداة از شيخ محمدحسن حرّ حبل عاملى، تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام آيت الله صدر، المراجعات و النص و الاجتهاد سيد شرف الدين، و اصل الشيعه كاشف الغطاء و عبدالله بن سبا در دو جلد و احاديث عايشه و خمسون و مأة صحابى مختلق از علامه عسگرى به دقت مى خواند و كتب روائى و فقهى شيعه هم چون دوره كافى، تهذيب، استبصار، من لا يحضره الفقيه، وسائل، وافى، شافى و آثار درخشان اين طايفه را با به كار گرفتن عقل مطالعه مى كرد «9» باب افترا و تهمت به روى شيعه بسته مى شد، و فضاى آلوده و تاريك اختلاف كه غير شيعه بر امت اسلام تحميل كرده از ميان مى رفت و هواى سالم وحدت و اتحاد بر امت سايه مى افكند و قدرت شگفت آورى از مسلمانان به وجود مى آمد كه همه دشمنان شرقى و غربى را از هوس تسلّط بر آنان باز مى داشت، و تمام مشكلات حل مى شد و گره از كارهاى امت گشوده مى گشت، و درهاى رحمت و فيوضات حق به روى آنان باز مى شد.

اگر حضرت حق توفيق رفيق را هم كند و به اتمام اين شرح و توضيح يارى ام نمايد در اولين آيه اى كه لفظ شيعه بكار گرفته شده مطالب مفصل و در خور توجه و مستدلى در رابطه با شيعه و تشيع و پيروان مكتب اهل بيت متذكر خواهم شد.

 

روايات و مسئله شوم اختلاف

از رسول خدا روايت شده:

«ما اختلفت امة بعد نبيها الا ظهر اهل باطلها على اهل حقها:» «10»

امتى پس از پيامبرش دچار اختلاف نشد مگر اينكه فرقه باطلش بر گروه اهل حقش چيره گشت.

و آن حضرت فرمود:

«لا تختلفوا فتختلف قلوبكم:» «11»

با يكديگر اختلاف نداشته باشيد، كه نتيجه اختلاف پراكندگى قلوبتان از يكديگر است.

على (ع) فرمود:

«سبب الفرقة الاختلاف:» «12»

مايه پراكندگى مردم از يكديگر اختلاف است.

و نيز آن حضرت فرمود:

«لو سكت الجاهل ما اختلف الناس:» «13»

اگر نادان سكوت كند و غير متخصص در امر تخصصى دخالت ننمايد مردم با هم اختلاف پيدا نمى كنند.

نهج البلاغه مى گويد:

«و انما انتم اخوان على دين الله، ما فرق بينكم الا خبث السرائر، و سوء الضمائر، فلا توازرون و لا تناصحون و لا تباذلون و لا توادّون:» «14»

جز اين نيست كه شما بر اساس دين خدا با هم برادر هستيد، چيزى جز آلودگى درون ها، و بدى نيت ها شما را از يكديگر جدا نساخته به اين خاطر يكديگر را يارى نمى دهيد، و نسبت به هم خيرخواهى نمى كنيد، و به هم بخشش و بذل نداريد، و با يكديگر دوستى نمى ورزيد.

اميرمؤمنان (ع) مى فرمايد:

«ان الشيطان يسنى لكن طرقه، و يريد ان يحل دينكم عقدة عقدة، و يعطيكم بالجماعة الفرقة، و الفرقه الفتنة فاصدفوا عن نزعاته و نفثاته:» «15»

بى ترديد شيطان راه هاى ضلالت و گمراه كننده اش را به روى شما مى گشايد، و خواسته اش باز كردن و سست نمودن دژهاى استوار دين شماست، او شما را مى خواهد از وحدت و اتحاد محروم و به اختلاف و جدائى دچار سازد، اختلاف و جدائى فتنه است، از تحريكات و افسون گرى هايش كه ميوه تلخ آن تفرقه است كناره گيرى نموده خود را حفظ نمائيد.

عبدالمؤمن انصارى مى گويد: به حضرت صادق (ع) گفتم:

«ان قوماً رووا ان رسول الله قال: ان اختلاف امتى رحمة فقال صدقوا قلت: ان كان اختلافهم رحمة فاجتماعهم عذاب؟ قال: ليس حيث ذهبت و ذهبوا انما اراد قول الله عزوجل: «فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفه» فامروا ان ينفروا الى رسول الله و يختلفوا اليه فيتعلموا ثم يرجعوا الى قومهم فيعلموهم انما اراد اختلافهم من البلدان لا اختلافاً فى دين الله انما الدين واحد:» «16»

گروهى روايت مى كنند كه رسول خدا فرمود: اختلاف امتم رحمت است حضرت فرمود راست گفتند، گفتم (اگر اختلافشان رحمت است پس وحدت و اتحادشان عذاب است!!)

حضرت صادق فرمود اينگونه كه تو مى پندارى و آنان تصور مى كنند نيست، حضرت مرادشان از اختلاف قول حضرت حق در اين آيه است كه مى فرمايد:

چرا و به چه سبب از هر جمعى گروهى كوچ نمى كنند تا دين شناس شوند و هنگامى كه پس از دين شناسى بازگشتند به قومشان هشدار دهند؟

به مردم فرمان داده شده به سوى رسول خدا رفت و آمد كنند تا معالم دين را بياموزند سپس به قومشان بازگشته دين را به آنان تعليم دهند منظور از كلمه اختلاف در قول رسول حق رفتن از شهرها به سوى شهر ديگر براى ياد گرفتن و فهميدن دين است نه اختلاف در دين خدا، جز اين نيست كه دين يكى است و اختلاف در آن حرام و ممنوع است.

 

اتهام بى مورد نادانان مشرك به مكتب حق

به همان صورت كه يهود دين نصارى را بر حق نمى دانستند و نصارى نيز دين يهود را مردود مى شمردند، مشركين نادان و بت پرستان جاهل بر ضد آئين استوار و مكتب الهى اسلام كه سراسر مسائلش منطقى و عقلى و محصول وحى حضرت حق بر قلب ملكوتى پيامبر عظيم الشأن اسلام بود اتهام مى بستند كه اين دين و اين مكتب واهى و باطل و بر حقيقتى استوار نيست!!

اين اتهام به قول قرآن مجيد نتيجه جهل و نادانى و سفاهت و بى خردى آنان بود.

اين بى خردان بى خبر اگر حاضر مى شدند نسبت به هر حكمى از احكام الهى، يا قانونى از قوانين حق، يا امرى از امور علمى قرآن يا مسئله اى از مسائل عالى اسلام كه جز خوشبختى و سعادت انسان هدفى نداشت عقل خود را به كار مى گرفتند و اندك دقتى به خرج مى دادند، و تا جائى كه ميسّر بود جوانب هر برنامه اى را مى سنجيدند، به گناه عظيم افترا و اتهام دچار نمى شدند، و با ورود به حوزه ستيز با دين خود را بدبخت دنيا و آخرت نمى نمودند، بلكه از بركت خردورزى و حركت عقلى، و دقت نظر، و تحقيق در حقايق تسليم اسلام مى شدند، و از اين چراغ پرفروغ براى سلوك در راه حق و جاده انسانيت بهره مى گرفتند، و خير دنيا و آخرت خود را تأمين نموده به قلّه سعادت و خوشبختى و رشد كمال و نهايت كار به رضايت الله و جنت الله مى رسيدند.

ولى اين نابكاران نادان كه خانه توحيد را با نصب سيصد و شصت بت تبديل به بتكده كرده بودند، و خود را متوليان آن به وكالت از سيصد و شصت قبيله مى دانستند، و هر سال آن قبايل به ويژه در ايام مخصوص انواع نذورات را به پاى بت ها مى ريختند و مى رفتند و مدعيان توليت بتخانه مفت و مجانى از آن همه نذورات كه در آن زمان ثروت كمى نبود نصيب مى بردند، به خاطر اندكى مال و ثمن نجس بر ضد دين بخصوص در ميان عوام قبايل سخن پراكنى كرده و بدون اين كه اجازه تفكر به مستمعان بدهند آئين اسلام را مورد حمله زبانشان و سخنان واهى و باطلشان قرار مى دادند، و مانع از پذيرش اسلام به وسيله زائران و حاضران مى شدند!!

آنان مى دانستند كه اگر اسلام به توده مردم مخصوصاً قبايل بت پرست برسد، و جامعه فرصت انديشه در حقايق آن داشته باشد دسته دسته و گروه گروه به مكتب الهى ايمان مى آورند و از بت پرستى دست برمى دارند و به جاى هزينه كردن نذورات براى بت هاى بى جان و جاندار، مال خود را براى رفع مشكلات هم نوعان خرج كرده، و به مصرف امور خير مى رسانند و آن بى خردان و نادانان و جاهلان و سبك و مغزان از مفت خورى و پر كردن جيب خود به ناحق بى بهره مى شوند، به اين خاطر براى حفظ بت و بت پرستى متوسل به تهمت و افترا به دين حق مى شدند، و فرصت تفكر و انديشه به قبايل و مسافران و حاضران نمى دادند.

 

داورى خدا در قيامت ميان اهل اختلاف

روز قيامت كه وقوعش حتمى و برپا شدنش يقينى است، روز عدل و داد و انصاف و حساب است.

دادگاه هاى قيامت بر اساس قسط و عدالت برپا مى شود، و معيار سنجش و ميزان ارزيابى اعمال در آن روز جز حق چيزى نيست.

داور آن روز و حسابرس در آن دادگاه ها فقط خداست، كه بر پايه عدالت داورى مى كند، و هر كس را پس از پايان داورى به هر پاداش يا كيفرى كه سزاوار آن است مى رساند.

آن روز يهود و نصارى و مشركان نادان نسبت به اتهاماتى كه به حق زدند، و مانع پيشرفت حقيقت و گسترش آن ميان مردم شدند به وسيله خداى حكيم و پروردگار عادل با رعايت عدالت محاكمه مى شوند، و بى ترديد محكوم مى گردند و به كيفر اختلافشان با يكديگر و اتهامشان به آئين حق روانه دوزخ شده و در آنجا هميشگى و ابدى خواهند بود.

 

منابع مقاله:

کتاب   : تفسير حكيم جلد چهارم

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

پی نوشت ها:

 ______________________________
(1)- مريم 69.

(2)- قصص 15.

(3)- صافات 83 و 84.

(4)- المنجد ص 411، طبع 1956 ميلادى.

(5)- دائرة المعارف، ج 14، ص 57.

(6)- الدر المنثور.

(7)- الايضاح، ص 476.

(8)- همان مدرك، ص 476.

(9)- شيعه مى پرسد، 22.

(10)- كنز العمال، خ 929.

(11)- كنز العمال، خ 895.

(12)- غرر الحكم.

(13)- بحار، ج 78، ص 81.

(14)- نهج البلاغه، خطبه 112.

(15)- نهج البلاغه خطبه

(16)- معانى الاخبار، 154.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه