قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

قرآن، دربردارنده بهترين فرهنگ و برترين نظام‏

اگر كسى بخواهد به نحوى حقيقت اسلام و انسان و جهان را بشناسد، چاره‏اى جز مراجعه به كتاب الهى ندارد. در اين كتاب جاويد، آنچه آمده هماهنگ با تمام شؤون انسان و منطبق بر نظام احسن خلقت است. مرا ياراى آن نيست كه اين حقيقت را توضيح دهم؛ بياييد اين مسئله را با هم از قول مفسر بزرگ قرن مرحوم علامه طباطبايى از نظر بگذرانيم كه در رساله «قرآن در اسلام» در بخش اول مى‏گويد: با تأمل در چند مقدمه مى‏توان معنى واقعى اشتمال قرآن مجيد بر برنامه زندگى بشر را دريافت.

نيل به سعادت هدف زندگانى انسان

1- انسان در زندگى خود هرگز هدفى جز سعادت و خوشبختى و كامروايى خود ندارد.

«خوشبختى و سعادت شكلى است از زندگى كه انسان آرزوى آن را داشته، شيفته آن است، مانند آزادى و رفاهيت و وسعت معاش و جز آن ها».

و چنانچه گاهى افرادى را مى بينيم كه از خوشبختى و سعادت خود روگردان مى باشند، مانند كسى كه با انتحار به زندگى خود خاتمه مى دهد، يا از مزاياى زندگى اعراض مى كند، اگر در حال روحى شان دقيق شويم خواهيم ديد كه بواسطه عوامل ويژه اى، سعادت زندگى را در آنچه تعقيب مى كنند مى دانند؛ مثلًا كسى كه خودكشى مى كند در اثر حمله و هجوم ناملايمات، راحتى خود را در مرگ مى بيند و مثلًا كسى كه به زهد و رياضت پرداخته، لذائذ مادى را بر خود تحريم مى كند، سعادت را در شيوه اى كه پيش گرفته مى داند.

پس فعاليت زندگى انسان پيوسته براى دست يافتن به سعادت و پيروزى در آن راه مى باشد، خواه در تشخيص سعادت واقعى خود مصيب باشد يا مخطى.

 

فعاليت زندگانى با برنامه

2- فعاليت زندگى انسان هرگز بدون برنامه صورت نمى گيرد و اين مسئله اى است بديهى و اگر احياناً خفا پيدا مى كند از كثرت وضوح است؛ زيرا در يك طرف انسان با خواست و اراده خود كار مى كند و در نتيجه تا كارى را به سبب شرايط موجود «كردنى» تشخيص ندهد به انجام دادن آن اقدام نمى كند، يعنى كار را به دنبال دستور علمى درونى انجام مى دهد و از طرف ديگر كارهايى را كه انجام مى دهد براى «خود» يعنى براى رفع حوائجى كه درك مى كند به وجود مى آورد و در نتيجه ميان اعمال و افعال وى ارتباطى است مستقيم.

خوردن و نوشيدن و خواب و بيدارى و نشستن و برخاستن و رفتن و آمدن و غير اين ها هر كدام جايى و اندازه اى دارد، در حالى لازم و در حالى غير لازم در شرايطى نافع و در شرايطى مضر مى باشد و در نتيجه انجام دادن هر كارى طبق دستورى است درونى كه در درك انسان، كليات آن ذخيره شده و به حسب انطباق به مورد، جزئيات آن تحقق مى پذيرد.

هر فرد از انسان در كارهاى فردى خود به منزله كشورى است كه فعاليت هاى اهالى آن تحت قوانين و سنن و آداب معينى كنترل مى شود و قواى فعال اين كشور موظفند كه اعمال خود را اول با دستورهاى لازم الرعايه آن تطبيق نموده پس از آن انجام دهند.

فعاليت هاى اجتماعى يك جامعه نيز حال فعاليت هاى فردى را دارد و پيوسته يك نوع مقررات و آداب و رسومى كه مورد تسليم اكثريت افراد مى باشد بايد در آن ها حكومت كند، وگرنه اجزاى جامعه به واسطه هرج و مرج در كم ترين وقت و كوتاه ترين فرصتى متلاشى خواهد شد.

نهايت اگر جامعه، جامعه مذهبى باشد حكومت از آن احكام مذهب خواهد بود و اگر جامعه غير مذهبى متمدن باشد، فعاليت ها از قانون پيروى خواهد كرد و اگر جامعه غير مذهبى و متوحش باشد آداب و رسومى را كه حكومت فردى و مستبد وضع و تحميل نموده، يا مراسمى را كه در اثر برخورد و كسر و انكسار عقايد گوناگون در جامعه پيدا شده اجرا خواهد كرد.

پس در هر حال انسان در فعاليت هاى فردى و اجتماعى خود از داشتن هدفى گزير ندارد و از تعقيب هدف خود از راهى كه مناسب آن است و به كار بستن مقرراتى كه برنامه كار است هرگز مستغنى نيست.

قرآن مجيد نيز اين نظر را تأييد نموده مى فرمايد:

[وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ ] «1».

براى هر گروهى قبله اى است كه خدا گرداننده روى آن گروه به آن قبله است؛ پس [درباره قبله، نزاع و كشمكش نكنيد و به جاى بحث و گفتگو] به جانب نيكى ها و كارهاى خير پيشى جوييد.

اساساً در قرآن، دين به راه و رسم زندگى اطلاق مى شود و مؤمن و كافر و حتى كسانى كه اصلًا صانع را منكرند بدون دين نيستند؛ زيرا زندگى انسان بدون داشتن راه و رسمى خواه از ناحيه نبوت و وحى باشد، يا از راه وضع و قرارداد بشرى،

اصلًا صورت نمى گيرد، خداى متعال در وصف ستمگران كه با دين خدايى دشمنى دارند از هر طبقه و صنف بوده باشند مى فرمايد:

[الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ ] «2».

هم آنان كه مردم را همواره از راه خدا بازمى دارند و مى خواهند آن را [با وسوسه و اغواگرى ] كج نشان دهند، و ايشان به روز قيامت كافرند.

وجه دلالت آيه اين است كه «سبيل اللّه» در عرف قرآن دين است و آيه شريفه دلالت دارد بر اين كه ستمكاران حتى آنان كه به خدا معتقد نيستند دين خدا «دين فطرى» را با صفت تحريف اجرا مى كنند بنابراين برنامه زندگى كه آنان اجرا مى كنند دين ايشان است.

 

برنامه آفرينش بهترين برنامه زندگى

3- بهترين و پابرجاترين راه و رسم زندگى آن است كه آفرينش انسان به سوى آن هدايت كند، نه آنچه از عواطف و احساسات فرد يا جامعه سرچشمه گيرد.

هر يك از اجزاى آفرينش را مورد دقت و كنجكاوى قرار دهيم خواهيم ديد كه در هستى خود هدف و غايتى دارد كه از نخستين روز آفرينش خود به سوى آن متوجه است و از مناسب ترين و نزديك ترين راهى كه به آن هدف منتهى مى شود به سوى هدف خود سير مى كند و در اندرون و بيرون ساختمان خود با تجهيزاتى مجهز مى باشد كه مناسب با هدف خودش و منشأ فعاليت هاى گوناگونش مى باشد، رويه آفرينش در هر آفريده جاندار و غير جاندار همين گونه است.

مثلًا بوته گندم از همان روز نخستين پيدايش خود كه در بستر خاك با نوك سرسبز خود از شكم دانه سر در مى آورد، متوجه پيدايش يك بوته گندم داراى سنبل هاى متعدد مى باشد و با قوايى كه مجهز است اجزاى عنصرى را از زمين و هوا با نسبت ويژه اى گرفته، ضميمه وجود خود ساخته روز به روز بزرگ تر و برومندتر مى شود و از حالى به حالى و از شكلى به شكلى منتقل مى شود تا به شكل بوته كامل داراى سنبل هاى متعدد در مى آيد و در همانجا به سير خود خاتمه مى دهد.

يك درخت گردو را نيز اگر مورد بررسى قرار دهيم، خواهيم ديد كه آن نيز از نخستين روز پيدايش متوجه هدفى مخصوص به خود مى باشد كه يك درخت گردوى برومند و نيرومند مى باشد و براى رسيدن به آن راه مناسبى را با موجودى تجهيزات خود مى پيمايد و ملازم روش زندگى خودش بوده هرگز روزى در تعقيب هدف خود مثلًا راه بوته گندم را نمى رود، چنان كه بوته گندم نيز در تعقيب هدف خود روزى روش درخت گردو را اختيار نمى كند.

 

آفرينش انسان را به سعادت هدايت مى كند

همه انواع آفريده ها كه جهان مشهود را تشكيل مى دهند، محكوم همين قاعده كليه مى باشند و هيچ دليلى نيست كه نوع انسان از اين قاعده «هر نوعى هدفى دارد كه سعادتش در رسيدن به آن است و راهى مناسب تجهيزات وجودى خود به هدف خود دارد» مستثنى باشد بلكه تجهيزات وجودى انسان بهترين دليل است بر اين كه انسان نيز مانند ساير انواع آفرينش هدفى دارد كه متضمن سعادت اوست و مناسب تجهيزات وجودى خود راهى به هدف و سعادت خود دارد.

بنابر آنچه گذشت آفرينش ويژه انسان و هم چنين آفرينش جهان كه انسان جزء غيرقابل تفكيك آن مى باشد، انسان را به سوى سعادت واقعى اش هدايت مى كند و مهم ترين و ريشه دارترين و پا برجاترين مقررات را كه به كار بستن آن ها سعادت را براى انسان تضمين مى كند به انسان گوشزد مى نمايد.

خداى متعال در تأييد بحث گذشته مى فرمايد:

[رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى ] «3».

گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى، آفرينش [ويژه ] او را [آن گونه كه سزاوارش بود] به وى عطا كرده، سپس هدايت نمود.

و باز مى فرمايد:

[الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى* وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى ] «4».

آن كه آفريد، پس درست و نيكو گردانيد.* و آن كه اندازه قرار داد و هدايت كرد.

و باز مى فرمايد:

[وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها* فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها* وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها] «5».

و به نفس و آن كه آن را درست و نيكو نمود،* پس بزه كارى و پرهيزكارى اش را به او الهام كرد.* بى ترديد كسى كه نفس را [از آلودگى پاك كرد و] رشد داد، رستگار شد.* و كسى كه آن را [به آلودگى ها و امور بازدارنده از رشد] بيالود [از رحمت حق ] نوميد شد.

و باز مى فرمايد:

 [فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ ] «6».

پس [با توجه به بى پايه بودن شرك ] حق گرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى اين دين [توحيدى ] روى آور، [پاى بند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچ گونه تغيير و تبديلى نيست؛ اين است دين درست و استوار.

و باز مى فرمايد:

[إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ ] «7».

مسلماً دينِ [واقعى كه همه پيامبرانْ مُبلّغ آن بودند] نزد خدا، اسلام است.

دين و روش زندگى پيش خدا تسليم شدن است- در برابر اراده وى- يعنى در برابر آفرينش وى كه انسان را به مقررات خاصى دعوت مى كند.

و مى فرمايد:

[وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ ] «8».

و هركه جز اسلام، دينى طلب كند، هرگز از او پذيرفته نمى شود.

محصل آيات فوق و آيات ديگرى كه به همين مضمون است، اين است كه خداى متعال هر يك از آفريده هاى خود از آن جمله انسان را به سوى سعادت و هدف آفرينش ويژه خودش از راه آفرينش خودش راهنمايى مى فرمايد و راه واقعى براى انسان در مسير زندگى همان است كه آفرينش ويژه وى به سوى آن دعوت مى كند و مقرراتى را در زندگى فردى و اجتماعى خود بايد به كار بندد كه طبيعت يك انسان فطرى به سوى آن ها هدايت مى كند، نه انسان هايى كه به هوى و هوس آلوده و در برابر عواطف و احساسات اسير دست بسته مى باشند.

مقتضاى دين فطرى (طبيعى) اين است كه تجهيزات وجودى انسان مُلغى نشود و حق هر يك از آن ها ادا گردد و جهازات مختلف و متضاد مانند قواى گوناگون عاطفى و احساسى كه در هيكل وى به وديعه گذارده شده تعديل شده به هر كدام از آن ها تا اندازه اى كه مزاحم حال ديگران نشود رخصت عمل داده شود.

و بالاخره در فرد انسان عقل حكومت كند، نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس، اگر چه مخالف عقل سليم باشد و در جامعه نيز حق و صلاح واقعى جامعه حكومت نمايد نه هوا و هوس يك فرد تواناى مستبد و نه خواسته اكثريت افراد اگر چه مغاير حق و خلاف مصلحت واقعى جماعت باشد.

از بحث بالا نتيجه گيرى مى شود كه زمان حكم در تشريع به دست خداست و جز او را نشايد كه تشريع قانون و وضع مقررات و تعيين وظيفه نمايد؛ زيرا چنان كه روشن شد، تنها مقررات و قوانينى در صراط زندگى به درد انسان مى خورد كه از راه آفرينش براى او تعيين شده باشد، يعنى علل و عوامل بيرونى و درونى انسان را به انجام دادن آن دعوت نمايند و آن را اقتضا كنند، يعنى خدا آن را خواسته باشد؛ زيرا مراد از اين كه خدا چيزى را مى خواهد اين است كه علل و شرايط انجام يافتن آن را به وجود آورده است، نهايت اين كه گاهى علل و شرايط طورى است كه پيدايش جبرى چيزى را ايجاب مى كند، مانند حوادث طبيعى روزانه و در اين صورت اراده را اراده تكوينى مى گويند و گاهى طورى است كه اقتضا مى كند انسان عمل را از راه اختيار و آزادانه انجام دهد مانند خوردن و نوشيدن و در اين صورت اراده را اراده تشريعى مى گويند، خداى متعال در چندين جا از كلام خود مى فرمايد:

 [إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ]* «9».

فرمان و حكم فقط به دست خداست.

 

قرآن مجيد دربردارنده برنامه زندگى

پس از روشن شدن اين مقدمات بايد دانست كه قرآن مجيد با رعايت اين مقدمات سه گانه، يعنى با قطع نظر به اين كه انسان در زندگى خود هدفى دارد كه بايد در راه به دست آوردن آن در طول زندگى تلاش و كوشش نمايد و اين فعاليت بدون برنامه نتيجه بخش نخواهد بود، ولى اين برنامه را بايد از كتاب فطرت و آفرينش و تعليم الهى فرا گرفت.

قرآن مجيد با توجه به اين مقدمات، شالوده برنامه زندگى انسان را به اين نحو تعيين كرده است:

اساس برنامه خود را خداشناسى قرار داد و اعتقاد به يگانگى خدا را اولين اساس دين شناخت و پس از شناساندن خدا، معادشناسى- اعتقاد به روز رستاخيز كه در آن پاداش و كيفر كردار نيك و بد انسان داده خواهد شد- را از آن نتيجه گرفت و اصل ديگر قرارداد و پس از آن پيغمبرشناسى را از معادشناسى نتيجه گرفت؛ زيرا پاداش اعمال نيك و بد بدون ابلاغ قبلى طاعت و معصيت و نيك و بد از راه وحى و نبوت صورت نمى بندد و آن را نيز اصل ديگر قرار داده سه اصل نامبرده:

اعتقاد به يگانگى خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد به معاد را اصول دين اسلام شمرد.

پس از آن در مرتبه تالى اصول اخلاق پسنديده و صفات حسنه مناسب اصول سه گانه را كه يك انسان واقع بين با ايمان بايد واجد آن ها و متصف به آن ها باشد بيان نمود و پس از آن قوانين عملى كه در حقيقت حافظ سعادت حقيقى و زاينده و پرورش دهنده اخلاق پسنديده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقى اعتقادات حقه اصول اوليه مى باشند تأسيس و بيان داشت.

زيرا هرگز قابل قبول نيست كسى كه در مسائل جنسى يا در دزدى و خيانت واختلاس مال و برداشتن كلاه مردم هيچ گونه بند و بارى ندارد، صفت عفت نفس داشته باشد، يا كسى كه شيفته جمع آورى مال است و مطالبات مردم و حقوق واجبه مالى را نمى دهد با صفت سخاوت متصف شود، يا كسى كه به عبادت خدا نمى پردازد و هفته و ماه به ياد خدا نمى افتد واجد ايمان به خدا و روز رستاخيز و داراى سمت بندگى باشد.

پس اخلاق پسنديده هميشه با يك رشته اعمال و افعال مناسب زنده مى ماند، چنان كه اخلاق پسنديده نسبت به اعتقادات اصلى همين حال را دارند، مثلًا كسى كه كبر و غرور و خودبينى و خودپسندى دارد، اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبى را نبايد از وى توقع داشت و كسى كه يك عمر معنى انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهميده است، ايمانى به روز رستاخيز و قيامت نخواهد داشت.

خداى متعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه با عمل مى فرمايد:

[إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ ] «10».

حقايق پاك [چون عقايد و انديشه هاى صحيح ] به سوى او بالا مى رود و عمل شايسته آن را بالا مى برد.

اعتقاد پاك به سوى خدا صعود مى كند و عمل صالح بلندش مى كند يعنى در صعود اعتقاد كمك مى كند.

و در خصوص ارتباط اعتقاد به عمل مى فرمايد:

[ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ ] «11».

آن گاه بدترين سرانجام، سرانجام كسانى بود كه مرتكب زشتى شدند به سبب اين كه آيات خدا را تكذيب كردند و همواره آن ها را به مسخره مى گرفتند.

 

ريشه هاى اصلى اسلام از ديدگاه قرآن

خلاصه اين كه ريشه هاى اصلى اسلام از ديدگاه قرآن مجيد عبارت اند از:

1- اصول عقايد اسلامى، كه نوعى از اصول سه گانه دين است: توحيد، نبوت، معاد و نوعى عقايد متفرع بر آن ها مانند لوح و قلم و قضا و قدر و ملائكه و عرش و كرسى و خلقت آسمان و زمين و نظائر آن ها.

2- اخلاق پسنديده.

3- احكام شرعى و قوانين عملى، كه قرآن كريم كليات آن ها را بيان فرموده و تفاصيل و جزئيات آن ها را به بيان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله واگذار نموده است و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز به موجب حديث ثقلين كه همه فِرَق اسلامى به نحو تواتر نقل نموده اند، بيان اهل بيت خود را قائم مقام و جايگزين بيان خود قرار داده است.

با توجه به اين مسائل لزوم مسائل بخش قبل- يعنى وجوب فراگيرى قرائت قرآن و فهم مفاهيم آيات بلند و آسمانى اين كتاب و به اجرا گذاشتن آن- در همه شؤون زندگى بيشتر روشن مى گردد.

خلاصه اين كه سعادت و سلامت و رشد و كمال و خير دنيا و آخرت در اتصال به قرآن مفهوم دارد؛ جداى از قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام كه مبين قرآنند هيچ برنامه مثبتى در زندگى مفهوم نداشته و محال است انسان بدون چنگ زدن به اين ريسمان الهى به سعادت واقعى برسد و مزه شيرين بندگى حضرت حق را درك كند.

اى خداى بزرگ! اى آن كه جز سعادت و كمال انسان چيزى براى انسان نمى خواهى در مرحله اول عرفان نسبت به قرآن و در مرحله بعد توفيق عمل به تمام مبانى قرآن به تمام بندگان عنايت كن كه محصول اين عنايت عشق پرقيمت عبد به تو و علاقه او به لقاى تو خواهد بود.

من نمى گويم كه عاقل باش يا ديوانه باش

 

گر به جانان آشنايى از جهان بيگانه باش

گر سر مقصود دارى مو به مو جوينده شو

 

ور وصال گنج خواهى سر به سر ويرانه باش

گر زتير غمزه خونت ريخت ساقى دم مزن

 

ور به جاى باده زهرت داد در شكرانه باش

چون قدح از دست مستان مى خورى مستانه خور

 

چون قدم در خيل مردان مى زنى مردانه باش

يا مسلمان باش يا كافر دو رنگى تا به كى

 

يا مقيم كعبه شو يا ساكن بتخانه باش «12»

     

کتاب  : عرفان اسلامى جلد پنجم 

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

پی نوشت ها:

 ______________________________
(1)- بقره (2): 148.

(2)- اعراف (7): 45.

(3)- طه (20): 50.

(4)- اعلى (87): 2- 3.

(5)- شمس (91): 7- 10.

(6)- روم (30): 30.

(7)- آل عمران (3): 19.

(8)- آل عمران (3): 85.

(9)- انعام (6): 57؛ يوسف (12): 40 و 67.

(10)- فاطر (35): 10.

(11)- روم (30): 10.

(12)- فروغى بسطامى.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه