دشمن شناسى
دشمنى آشكار شيطان
تهران، حسينيه حضرت زهرا عليها السلام رمضان 1383
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
در بخش مهمى از آيات قرآن ، شيطان به عنوان دشمن ظاهر و آشكار انسان معرفى شده است :
» يَأَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلَلاً طَيِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَ تِ الشَّيْطَنِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ«(287)
»عدوّ مبين « يعنى دشمنى كه خيلى سهل و آسان قابل شناخت است ، چرا كه عمده كار او ، ايجاد انحراف ، گمراهى و ضلالت است و همه همّت او متمركز در اين است كه يا وابستگان به خدا را از خدا جدا كند ، يا راهى كه انسان مى خواهد از آن راه به سوى خدا برود ، سدّ كند.
» الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالْأَخِرَةِ كَفِرُونَ «(288)
مى خواهند در ذهن ، فكر و راه مردم ، انحرافى نشان بدهند ، يعنى مى خواهند صراط مستقيم حق را به عنوان راه كج القا كنند كه اگر در اين راه بروى ، به جايى نمى رسى و چيزى نصيبت نمى شود .
دشمنى او در روز قيامت بيشتر آشكار مى شود كه دل اقتدا كنندگان به خود را آنجا چنان به درد مى آورد كه آن درد ، دردى دايم ، ابدى و غير قابل علاج است .
شيطان در آنجا طبل جدايى از انسان را مى زند و او را تحقير مى كند . در آنجا براى مريدان و اقتداكنندگانش كارى نمى تواند بكند . غارت شده ها به عذاب الهى دچار مى شوند ، چون اجازه غارت را به او دادند و در قيامت از اين كار او ، مبهوت مى شوند.
روشن ترين آيه اى كه در اين زمينه مطرح است ، آيه بيست و دو از سوره مباركه ابراهيم عليه السلام است .
شياطين بر دو دسته هستند:
اول : مرئى كه عبارت است از انسان هاى گمراهِ متمرّد از پروردگار كه بناى كارشان اين است كه ديگران را نيز گمراه كنند .
دوم : نامرئى كه انسان را از طريق باطن، وسوسه و گمراه مى كنند.
سرانجام شيطان با مريدان خود
در اين آيه شريفه ، هشت مسأله را خدا درباره شيطان مطرح كرده است . روش و اخلاق او را بيان مى كند ، و هم چنين وضع انسان را در قيامت در مقابل او توضيح مى دهد . مى فرمايد :
» وَ قَالَ الشَّيْطَنُ لَمَّا قُضِىَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَ عَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ مَا كَانَ لِىَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّآ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى فَلَا تَلُومُونِى وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّآ أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ مَآ أَنتُم بِمُصْرِخِىَّ إِنِّى كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّلِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ «(289)
وقتى كار از كار مى گذرد ، بعضى ها مى گويند :
اين »قضى الامر « به اين معناست كه فساد اولين و آخرين رسيدگى شود و به پرونده ها نمره دهند . شيطان در هر لباسى و شكلى كه بوده ؛ طاغوت ، فرعون ، دين ساز ، منحرف كننده ، هر كس كه بوده ، به مريدان و اقتداكنندگانش مى گويد :
» إِنَّ اللَّهَ وَ عَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ «
افعال در آيه ماضى است ، يعنى شيطان برنامه هايى كه در دنيا بر انسان گذشته است بيان مى كند ؛ آن روزى كه در دنيا بوديد ، يقيناً هر وعده اى را كه پروردگار به شما داد ، وعده حق و راست بود .
اگر به شما در دنيا اعلام كرد كه بعد از مرگ ، عالم برزخ و بعد از برزخ ، قيامت و دادگاه هست ، در قيامت ، ميزانِ سنجش ، صراط ، بهشت و جهنم هست ، تمام آنها درست بود :
» إِنَّ اللَّهَ وَ عَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ «
اين وعده خداست . من آمدم در برابر وعده خدا موضع گيرى كردم و به شما وعده دادم ، اما همه وعده هاى من دروغ ، پوك و پوچ بود .
من در دنيا به شما وعده دادم كه بعد از مرگ هيچ خبرى نيست ، گفتم : از بهشت و جهنم خبرى نيست ، اين قرآن نازل شده خدا نيست و دست نويس پيغمبر صلى الله عليه وآله است ، همه دروغ بود .
من شما را با وعده هاى دروغ خودم نسبت به وعده هاى پروردگار در شك و شبهه انداختم :
» إِنَّ اللَّهَ وَ عَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ «
از اين قسمت آيه معلوم مى شود كه هر كسى در برابر وعده هاى خدا در قرآن يا در زمان انبيا موضع گيرى كند ، شيطان است .
حدّ قدرت شيطان در گمراه كردن
جمله دوم آيه خيلى دقيق است :
» وَ مَا كَانَ لِىَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَنٍ «
درست است كه من شيطان بودم ، ولى من هيچ گونه تسلطى بر شما نداشتم . من قدرت پيدا نكردم كه شما را به گناه مجبور كنم ، چنين قدرتى به من نداده بودند .
از نظر تركيب ادبى آيه شريفه ، كلمه » سلطان « بدون الف و لام ، نكره در سياق نفى است و مفيد عموم . حرف » ما « نفى است و معناى آن اين است كه به مردم مى گويد :
من هيچ سلطه اى بر شما نداشتم . كار من اين بود كه :
» إِلَّآ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى فَلَا تَلُومُونِى وَلُومُواْ أَنفُسَكُم «
من فقط بيان، قلم ، ماهواره ، فيلم و زبانى داشتم ، فقط شما را به انواع گناهان دعوت كردم . شما دعوت مرا اجابت كرديد .
اين گفتگوى ابن زياد روز قيامت با سى هزار نفر قاتل حضرت ابى عبدالله عليه السلام است . اين شيطان كوفه به اين سى هزار نفر مى گويد : من كه با اجبار شما را نبردم كربلا ، سى هزارنفرتان گوش نمى داديد من چه كار مى توانستم بكنم.
اين گفتگوى رضاخان با ملت ايران ، به خصوص آن خانم هايى است كه بى حجاب شدند ، كه من فقط شما را دعوت به بى حجابى كردم ، مى توانستيد گوش ندهيد . من سلطه اى بر شما نداشتم .
حرف شيطان در قيامت نيز همين است . راست مى گويد ، چون هيچ شيطانى به آدم سلطه ندارد . اين است كه در قيامت ، مجرمين نمى توانند به پروردگار بگويند : به جاى ما ، گريبان شيطان را بگير . جريمه اى كه مى خواهى به ما بدهى ، به او بده . ما تقصيرى نداريم . نه ، تقصير مجرم ، اجابت دعوت است و اين تقصير كمى نيست . همه تقصير همين است.(290)
من هيچ قدرتى بر شما نداشتم ، فقط شما را دعوت كردم ، گفتم : حضرت ابراهيم عليه السلام را در آتش بياندازيد ، مى خواستيد نياندازيد ، دعوت كردم كه سر حضرت يحيى عليه السلام را ببريد ، مى خواستيد نبريد .
دعوت كردم كه شب بيست و هفتم ماه مبارك رمضان ، قبل از افطار به سيد حسن مدرّس(291) زهر بدهيد ، اگر ديديد نمى ميرد ، عمامه اش را دور گردنش ببنديد و خفه اش كنيد ، مى خواستيد گوش ندهيد . چه سلطه اى من به شما داشتم ؟
اين است كه در قيامت ، هيچ مجرمى نمى تواند جرمش را به گردن شيطان بياندازد ، چون شيطان به خدا مى گويد : من فقط اين ها را دعوت كردم ، مى خواستند گوش ندهند .
حرف شيطان به گمراهان
بند بعدى حرف شيطان اين است :
» فَلَا تَلُومُونِى وَلُومُواْ أَنفُسَكُم «
در اين صحراى محشر ، تا مى توانيد به سر خود بزنيد و خود را ملامت كنيد . به من عيب نگيريد و مرا سرزنش نكنيد ، چون من دعوت كننده بودم ، چيز ديگرى نداشتم . دعوت شديد كه شما نيز بياييد و غرق در شهوات شويد ، مى خواستيد نشويد .
بند ديگر حرف او :
» مَّآ أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ مَآ أَنتُم بِمُصْرِخِىَّ إِنِّى كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّلِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ «(292)
در اين صحراى محشر ، من به داد يك نفر از شما نمى توانم برسم ، به من چه ربطى دارد كه شما جهنمى شده ايد ؟
اين حال دشمن شما است . ببينيد شيطان در كجا انسان ها را رها مى كند ؟ جايى كه انسان با تمام وجود نياز به كمك دارد ، او مى گويد : من كمكى به شما نمى توانم بكنم .
يارى ذوات مقدسه
آن كسى كه مى تواند در زندگى به انسان كمك بدهد ، فقط خدا ، انبيا و ائمه عليهم السلام هستند . اين ذوات مقدسه ، در گرفتارى ها دست از ما برنمى دارند . آن كسى كه ضربه مى زند و بعد رها مى كند ، شيطان است . ولى آن كسى كه ضربه خورده را معالجه مى كند و ضربه اش را جبران مى كند ، اين ذوات مقدسه هستند . اين ها جبران كننده هستند و كسى را در هيچ گرفتاريى رها نمى كنند .
چهار طايفه در مدينه زندگى مى كردند ، شيعه و سنى ، يهودى و مسيحى . در ميان آنها فقير زياد بود . روزى در برابر چشم مردم ، وجود مبارك حضرت باقرالعلوم عليه السلام پيراهن حضرت زين العابدين عليه السلام را در آوردند كه بدن مطهرش را غسل دهند ، مردم بلند بلند گريه مى كردند .
حضرت مقدارى كه بدن را حركت دادند ، چشم مردم به پشت شانه حضرت زين العابدين عليه السلام افتاد ، پوست ايشان جمع شده و سياه شده بود . بيشتر گريه كردند . به امام باقر عليه السلام گفتند :
در كربلا با چه چيزى به حضرت زدند كه بعد از سى سال خوب نشده است . فرمود : پدرم لباس ، خرما و غذا به دوش مى گرفت و به درب خانه فقراى مدينه ، شيعه ، سنى ، يهودى و مسيحى مى برد ، اين اثر همان انبان ها است .(293) در اين چهل سال نتوانستند بفهمند كه اين كمك دهنده كيست . اما شيطان در سخت ترين موقع شخص را رها مى كند .
همه بدانيد كه وابسته به اوليايى هستيد كه شما را تنها نمى گذارند .
به ديدن يكى از علماى بسيار بزرگوار رفتم ، تازه وارد شهر شده بودم ، اما وقتى رفتم ، ديدم در حال از دنيا رفتن است . حدود نود ساله بود . عالم ديگرى قبل از من آمده بود و آنجا نشسته بود . آن عالم ، وقتى حال اين عالم در حال احتضار را ديد ، به من گفت : لحظه خيلى سختى است .
گفتم : براى ايشان ؟ گفت : بله . گفتم : نه ، هيچ لحظه سختى نيست . گفت : از كجا مى دانيد ؟ گفتم : از آيات قرآن و روايات . گفت : براى من بيان كنيد . گفتم : ايشان در اين شهر چند سال منبر رفته است ؟ گفت : هفتاد سال . گفتم : منبرهايش هدايت گر مردم بود ؟ گفت : كاملاً ، چون از نظر علمى قريب الاجتهاد بود . گفتم : انسانى كه هفتاد سال خدا را بندگى كند ، نوكرى و خادمى خالصانه براى اهل بيت عليهم السلام داشته باشد ، در نبود انبيا و ائمه عليهم السلام مردم را هدايت كند ، جنابعالى فكر مى كنيد در اين لحظه نياز ، خداوند ، اهل بيت و پيغمبر عليهم السلام از او رو برمى گردانند ؟!
ناگهان اين عالم چنان گريه كرد ، گفت : آقا ! مرا بيدار كرديد . مگر مى شود كسى عمرى به دنبال خدا ، پيغمبر و اهل بيت عليهم السلام برود ، بعد هنگام مردن ، در برزخ و قيامت او را رها كنند ؟
گفتم : اين آقا در خوش ترين حال است . مدرك آن قرآن است :
» فَادْخُلِى فِى عِبَدِى × وَ ادْخُلِى جَنَّتِى «(294)
اول به كنار اهل بيت عليهم السلام برو(295) و بعد وارد بهشت شو .
باب توبه در برابر شيطان
قرآن مى فرمايد :
شيطان به پروردگار گفت :
» قَالَ أَنظِرْنِى إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ «(296)
تا قيامت به من مهلت بده ، هيچ درى را به روى من نبند ، مهلت را كه از خدا گرفت ، گفت : من و تمام جنود و ارتشم ، تا قيامت مى كوشيم تا يك نفر نيز نجات پيدا نكند .
خدا فرمود : من نيز تا قيامت ، درب توبه را باز مى كنم ، هر كس حرف شما را گوش داد و آلوده شد و خواست توبه كند ، من او را مى بخشم .
يعنى عباد من ! سلطه اى كه به شما ندارد ، هيچ ، اگر آلوده دامن شديد ، من درب رحمتم را به روى شما نمى بندم ، بياييد تا من آلودگى شما را پاك و معالجه كنم .
شيطان به مريدان خود دو حرف ديگر مى زند :
» إِنِّى كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّلِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ «(297)
من از اين كه در دنيا اطاعتم را كرديد و اطاعت مرا در كنار اطاعت خدا گذاشتيد ، از شما بيزار هستم.
آخرين حرف او به مريدانش اين است : يقيناً براى شما متجاوزان از حدود الهى ، عذاب دردناك خواهد بود . اين چهره شيطان در قرآن است .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
277) رجوع شود به تفسير الرازى: 85/32، ذيل سوره العصر.
278) آل عمران (85 : (3؛ »و هركه جز اسلام ، دينى طلب كند ، هرگز از او پذيرفته نمى شود و او در آخرت از زيانكاران است .«
279) جامع الأخبار: 11 - 10؛ بحار الأنوار: 166 - 165/37، باب 52، حديث 42؛ »عن الصَّادِق عليه السلام قَالَ لَمَّا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله إِلَى مَكَّةَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْهَا وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ وَ قَدْ شَيَّعَهُ مِنْ مَكَّةَ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ رَجُلٍ مِنَ الْيَمَنِ وَ خَمْسَةُ أَلْفِ رَجُلٍ مِنَ الْمَدِينَةِ جَاءَهُ جَبْرَئِيلُ فِي الطَّرِيقِ فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ قَرَأَ هَذِهِ الآْيَةَ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ النَّاسَ حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ فَأَخْشَى أَنْ يَضْطَرِبُوا وَ لَا يُطِيعُوا فَعَرَجَ جَبْرَئِيلُ عليه السلام إِلَى مَكَانِهِ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ فِي يَوْمِ الثَّانِي وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله نَازِلًا بِغَدِيرٍ فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ فَقَالَ لَهُ يَا جَبْرَئِيلُ أَخْشَى مِنْ أَصْحَابِي أَنْ يُخَالِفُونِي فَعَرَجَ جَبْرَئِيلُ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله بِمَوْضِعٍ يُقَالُ لَهُ غَدِيرُ خُمٍّ وَ قَالَ لَهُ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ فَلَمَّا سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ هَذِهِ الْمَقَالَةَ قَالَ لِلنَّاسِ أَنِيخُوا نَاقَتِي فَوَ اللَّهِ مَا أَبْرَحُ مِنْ هَذَا الْمَكَانِ حَتَّى أُبَلِّغَ رِسَالَةَ رَبِّي وَ أَمَرَ أَنْ يُنْصَبَ لَهُ مِنْبَرٌ مِنْ أَقْتَابِ الْإِبِلِ وَ صَعِدَهَا وَ أَخْرَجَ مَعَهُ عَلِيّاً عليه السلام وَ قَامَ قَائِماً وَ خَطَبَ خُطْبَةً بَلِيغَةً وَعَظَ فِيهَا وَ زَجَرَ ثُمَّ قَالَ فِي آخِرِ كَلَامِهِ يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْكُمْ فَقَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ قُمْ يَا عَلِيُّ فَقَامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأَخَذَهُ بِيَدِهِ فَرَفَعَهَا حَتَّى رُئِيَ بَيَاضُ إِبْطَيْهِمَا ثُمَّ قَالَ أَلَا مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ ثُمَّ نَزَلَ مِنَ الْمِنْبَرِ وَ جَاءَ أَصْحَابُهُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَ هَنَّئُوهُ بِالْوَلَايَةِ وَ أَوَّلُ مَنْ قَالَ لَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ لَهُ يَا عَلِيُّ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عليه السلام بِهَذِهِ الآْيَةِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً.«
280) نساء (119 : (4 .
281) الكافى : 211/1 ؛ »عن أبى عبداللَّه عليه السلام فى قول اللَّه تبارك وتعالى : ]وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسْئَلُونَ[ قال الذكرُ القرآن ونحن قَومُهُ ونَحنُ المسؤلون .
282) حجر (9 : (15؛ »همانا ما قرآن را نازل كرديم ، و يقيناً ما نگهبان آن ] از تحريف و زوال [هستيم .«
283) فجر (14 : (89؛ »بى ترديد پروردگارت در كمين گاه است.«
284) بحار الأنوار: 323/72، باب 79، حديث 54؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ U » إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ قَالَ قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّرَاطِ لَا يَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةٍ « بيان: إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ قال في المجمع المرصاد الطريق مفعال من رصده يرصده رصدا رعى ما يكون منه ليقابله بما يقتضيه أي عليه طريق العباد فلا يفوته أحد و المعنى أنه لا يفوته شي ء من أعمالهم لأنه يسمع و يرى جميع أقوالهم و أفعالهم كما لا يفوت من هو بالمرصاد.«
بحار الأنوار: 41/46، باب 3، ذيل حديث 36؛ امالي شيخ طوسي: 673؛ »أَمَالِي أَبِي جَعْفَرٍ الطُّوسِيِّ، قَالَ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام إِلَى مَكَّةَ حَاجّاً حَتَّى انْتَهَى إِلَى وَادٍ بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ فَإِذَا هُوَ بِرَجُلٍ يَقْطَعُ الطَّرِيقَ قَالَ فَقَالَ لِعَلِيٍّ انْزِلْ قَالَ تُرِيدُ مَا ذَا قَالَ أُرِيدُ أَنْ أَقْتُلَكَ وَ آخُذَ مَا مَعَكَ قَالَ فَأَنَا أُقَاسِمُكَ مَا مَعِي وَ أُحَلِّلُكَ قَالَ فَقَالَ اللِّصُّ لَا قَالَ فَدَعْ مَعِي مَا أَتَبَلَّغُ بِهِ فَأَبَى قَالَ فَأَيْنَ رَبُّكَ قَالَ نَائِمٌ قَالَ فَإِذَا أَسَدَانِ مُقْبِلَانِ بَيْنَ يَدَيْهِ فَأَخَذَ هَذَا بِرَأْسِهِ وَ هَذَا بِرِجْلَيْهِ قَالَ زَعَمْتَ أَنَّ رَبَّكَ عَنْكَ نَائِمٌ.«
285) زلزال (8 - 7 : (7؛ »پس هركس هم وزن ذره اى نيكى كند ، آن نيكى را ببيند . × و هركس هم وزن ذره اى بدى كند ، آن بدى را ببيند .«
286) وسائل الشيعة : 404/17 ، روايت شماره 22847 ؛ بحار الأنوار: 49/73، باب 102، حديث 2؛ »عن الصَّادِقِ عليه السلام عَنْ آبَائِهِ عليهم السلام أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام كَتَبَ إِلَى عُمَّالِهِ أَدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ وَ قَارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ وَ احْذِفُوا عَنِّي فُضُولَكُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي وَ إِيَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ.«
287) بقره (168 : (2؛ »اى مردم ! از آنچه ] از انواع ميوه ها و خوردنى ها [ در زمين حلال و پاكيزه است، بخوريد و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد ؛ زيرا او نسبت به شما دشمنى آشكار است .«
288) اعراف (45 : (7؛ »هم آنان كه مردم را همواره از راه خدابازمى دارند و مى خواهند آن را ] با وسوسه و اغواگرى [ كج نشان دهند ، و ايشان به روز قيامت كافرند .«
289) ابراهيم (22 : (14؛ »و شيطان ] در قيامت [ هنگامى كه كار ] محاسبه بندگان [پايان يافته ] به پيروانش [ مى گويد : يقيناً خدا ] نسبت به برپايى قيامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب [ به شما وعده حق داد ، و من به شما وعده دادم ] كه آنچه خدا وعده داده ، دروغ است ، ولى مى بينيد كه وعده خدا تحقّق يافت [ و ] من [در وعده ام نسبت به شما وفا نكردم ، مرا بر شما هيچ غلبه و تسلّطى نبود ، فقط شما را دعوت كردم ] به دعوتى دروغ و بى پايه [و شما هم ] بدون انديشه و دقت دعوتم را [پذيرفتيد ، پس سرزنشم نكنيد ، بلكه خود را سرزنش كنيد ، نه من فريادرس شمايم ، و نه شما فريادرس من ، بى ترديد من نسبت به شرك ورزى شما كه در دنيا درباره من داشتيد ] كه اطاعت از من را هم چون اطاعت خدا قرار داديد [ بيزار و منكرم ؛ يقيناً براى ستمكاران عذابى دردناك است .«
290) بحار الأنوار: 275 - 274/60، باب 3، حديث 161؛ »قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: أَوَّلُ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ وَ اسْتَكْبَرَ وَ الِاسْتِكْبَارُ هُوَ أَوَّلُ مَعْصِيَةٍ عُصِيَ اللَّهُ بِهَا قَالَ فَقَالَ إِبْلِيسُ يَا رَبِّ اعْفُنِي مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُكَ عِبَادَةً لَمْ يَعْبُدْكَهَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا حَاجَةَ لِي إِلَى عِبَادَتِكَ إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيدُ فَأَبَى أَنْ يَسْجُدَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ قَالَ إِبْلِيسُ يَا رَبِّ وَ كَيْفَ وَ أَنْتَ الْعَدْلُ الَّذِي لَا تَجُورُ وَ لَا تَظْلِمُ فَثَوَابُ عَمَلِي بَطَلَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ سَلْنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا مَا شِئْتَ ثَوَاباً لِعَمَلِكَ فَأُعْطِيَكَ فَأَوَّلُ مَا سَأَلَ الْبَقَاءُ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ فَقَالَ اللَّهُ قَدْ أَعْطَيْتُكَ قَالَ سَلِّطْنِي عَلَى وُلْدِ آدَمَ قَالَ سَلَّطْتُكَ قَالَ أَجْرِنِي فِيهِمْ مَجْرَى الدَّمِ فِي الْعُرُوقِ قَالَ قَدْ أَجْرَيْتُكَ قَالَ لَا يُولَدُ لَهُمْ وَلَدٌ إِلَّا وُلِدَ لِيَ اثْنَانِ وَ أَرَاهُمْ وَ لَا يَرَوْنِي وَ أَتَصَوَّرُ لَهُمْ فِي كُلِّ صُورَةٍ شِئْتُ فَقَالَ قَدْ أَعْطَيْتُكَ قَالَ يَا رَبِّ زِدْنِي قَالَ قَدْ جَعَلْتُ لَكَ وَ لِذُرِّيَّتِكَ فِي صُدُورِهِمْ أَوْطَاناً قَالَ رَبِّ حَسْبِي فَقَالَ إِبْلِيسُ عِنْدَ ذَلِكَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ثُمَّ لآَتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ.«
بحار الأنوار: 376/90، باب 24، حديث 17؛ »أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَنَّهُ خَطَبَ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ خُطْبَةً بَلِيغَةً فَقَالَ . . . السَّابِعَةُ؛ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَكُمْ بِعَدَاوَةِ الشَّيْطَانِ وَ قَالَ إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا فَعَادَيْتُمُوهُ بِلَا قَوْلٍ وَ وَالَيْتُمُوهُ بِلَا مُخَالَفَة.«
291) شرح حال ايشان در كتاب تواضع و آثار آن، جلسه 12 آمده است.
292) ابراهيم (22 : (14.
293) بحار الأنوار: 61/46، باب 5، حديث 19؛ »أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عليه السلام قَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع.. لَيَخْرُجُ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ فَيَحْمِلُ الْجِرَابَ عَلَى ظَهْرِهِ وَ فِيهِ الصُّرَرُ مِنَ الدَّنَانِيرِ وَ الدَّرَاهِمِ وَ رُبَّمَا حَمَلَ عَلَى ظَهْرِهِ الطَّعَامَ أَوِ الْحَطَبَ حَتَّى يَأْتِيَ بَاباً بَاباً فَيَقْرَعُهُ ثُمَّ يُنَاوِلُ مَنْ يَخْرُجُ إِلَيْهِ وَ كَانَ يُغَطِّي وَجْهَهُ إِذَا نَاوَلَ فَقِيراً لِئَلَّا يَعْرِفَهُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ عليه السلام فَقَدُوا ذَلِكَ فَعَلِمُوا أَنَّهُ كَانَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عليه السلام وَ لَمَّا وُضِعَ عليه السلام عَلَى الْمُغْتَسَلِ نَظَرُوا إِلَى ظَهْرِهِ وَ عَلَيْهِ مِثْلُ رُكَبِ الْإِبِلِ مِمَّا كَانَ يَحْمِلُ عَلَى ظَهْرِهِ إِلَى مَنَازِلِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِين.«
294) فجر (30 - 29 : (89.
295) الكافى : 132/3 »عن عبدالرحيم قال قلتُ لِاَبى جعفر عليه السلام حدّثنى صالحُ بن ميثم عن عَباية الاسدى اَنّه يسمع عليّاً عليه السلام يقول واللَّه لا يبغضنى عبدٌ ابداً يموتُ على بُغصى اِلّا رَآى عند مَوته حيث يَكرَه ولا يُحبّى عبدٌ ابراً فيموت على حُبّى اِلّا رَآنى عند موته حيث يجب فقال ابوجعفر عليه السلام نعم ورسول اللَّه صلى الله عليه وآله باليمين« .
296) اعراف (14 : (7.
297) ابراهيم (22 : (14.
منبع : پایگاه عرفان