منابع مقاله:
کتاب : صبر از ديدگاه اسلام
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
بنابر قرآن كريم و روايات، راه رسيدن به بخشى از خيرات، درجات و كمالات صبر است. صبر به معناى حفظ كردن خويش در حريم حضرت حق، دين و حلال و حرام است. مسأله صبر آن قدر با ارزش است كه پروردگار مهربان در بيان ويژگى هاى اهل ايمان دو بار در قرآن مجيد مى فرمايد:
«وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ» «1» از ويژگى هاى آنها اين است كه يكديگر را به ماندن در حريم حق و ماندن در كنار
برنامه هاى الهى و مقررات پروردگار سفارش مى كنند.
در روز عاشورا، وجود مبارك حضرت سيد الشهدا عليه السلام در ميان همه مسائل الهى، هفتاد و دو نفر يار خود را به صبر سفارش كردند:
«صبراً بنى الكرام»
اى فرزندان آقايى، بزرگوارى، شرف، اصالت و كرامت، من شما را به صبر سفارش مى كنم. يعنى در اين حادثه بسيار تلخ و ناگوار، خود را در حريم الهى، دين و مقررات پروردگار كه يكى از آنها جهاد است و امروز بر عهده شما قرار گرفته است، نگاه بداريد و بدانيد كه كشته شدن شما به منزله پل عبور است كه از اين خانه محدود و محل تنگنا و پرمضيقه شما را عبور مى دهد و به جهان لقا و قرب وصال حضرت محبوب خواهيد رسيد.
انصافا اين بزرگواران از طلوع آفتاب، تا بعد از ظهر كه امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند، خود را جانانانه و عاشقانه در حريم الهى حفظ كردند و صبرى از خود نشان دادند كه بعضى از عرفا مى گويند: حقيقت صبر را از صبر خود شرمنده كردند. به خصوص به زنان، دختران و خواهران خود سفارش به صبر كردند كه بعد از شهادت ما، خود را در حريم خدا نگهداريد و براى كاستن از تلخى و بلاى اسارت، مبادا به دشمن متوسل شويد.
اين سفارش را خواهران، دختران و زنان اصحاب در طول اسارت ايشان از كربلا به شام و از شام به مدينه رعايت كردند. تا جايى كه در شب ها و روزهايى كه سختى ها به اوج رسيد، براى يك بار از دشمن تقاضايى نكردند و اخلاق بالاتر اين كه، از دوست نيز تقاضايى نكردند.
با درد بسازيد كه مردان ره يار
با درد بسازند نخواهند دوا را «2»
مقام خلاده بنت اوس در بهشت
به وجود مبارك حضرت داود عليه السلام خطاب رسيد: «3» به خانه «خلاده بنت اوس» برو و از طرف پروردگار به اين زن با كرامت و بزرگوار بشارت بده كه در بهشت، در هر مقامى كه قرار دارى، اين زن همنشين تو خواهد بود؛ يعنى اين زن مقامى را به دست آورده بود كه قريب به مقام انبياى الهى بوده است.
حضرت داود عليه السلام به دنبال مأموريتى كه به او دادند، به خانه اين خانم مى آيد و به او مى گويد: پروردگار عالم به تو بشارت بهشت را داده و فرموده: تو در بهشت، قرين، همنشين و جليس من هستى.
مگر تو چه كار كرده اى؟ اين خانم به حضرت داود عليه السلام عرض كرد: مشابهت اسمى پيش نيامده است؟ شما درست درب اين خانه آمديد؟ من لياقت بهشت و همنشينى با تو را ندارم.
چقدر خوب است كه انسان كارهاى نيك خود را نبيند و چقدر خوب است كه انسان بدى هاى خود را ببيند. يعنى در طول عمر، غصه و رنج داشته، محزون باشد كه چرا در گذشته من اين كمبودها را پيدا كردم و چرا براى جبران اين كمبودها اقدام نكردم؟ اين نگاه معقولى است.
چون نگاه به خود و اعمال مثبت خود، غرور، كبر و منيّت مى آورد، تا جايى كه خدا در قرآن مجيد مى فرمايد:
عده اى به خاطر دين دارى به خدا منّت مى گذارند و با منّت به پروردگار مى گويند: ما مسلمان و متدين هستيم، كار خوب انجام داده ايم.
خدا در قرآن به پيغمبر صلى الله عليه وآله خطاب مى كند كه به اين ها بگو:
«لَّا تَمُنُّواْ عَلَىَّ إِسْلَمَكُم » «4» چه منّتى بر سر خدا مى گذاريد؟ در هيچ امرى به پروردگار عالم نمى توانيد منّت داشته باشيد.
اين خانم معرفت بالايى داشت؛ زيرا اعمال مثبت خود را نمى ديد و مى گفت:
من اصلًا به نظرم نمى رسد، چيزى كه مرا لايق بهشت و همنشينى با تو كند چيست.
اين مشابهت اسمى بوده است.
حضرت داود عليه السلام فرمودند: هيچ گونه مشابهت اسمى نبوده است، مرا درست فرستاده اند و تو همان «خلاده بن أوس» مورد نظر پروردگار مهربان عالم هستى. اما من سؤالى از تو دارم و آن اين است كه: مقدارى از اعمال و باطن خود را براى من بگو، تا بدانم كه در درون شما چه خبر است.
گفت: اى داود عليه السلام! من درونم نسبت به پروردگار آرام است. بلاهاى بسيارى به سر من آمده كه بسيار سنگين است، در معرض رنج، غصّه و آتش انواع بلاها و مصايب قرار گرفتم، اما از پروردگار عالم درخواست برداشتن بلا را نكردم و به پروردگار عالم گلايه اى نكردم. در مقابل خدا ساكت بودم. تغيير برنامه را از خدا در خواست نكردم و صبر كردم. حضرت داود عليه السلام فرمود: به خاطر همين خداوند متعال براى تو بهشت و همنشينى با من در بهشت را مقرر كرده است.
امام صادق عليه السلام اين جمله را اضافه مى كنند و مى فرمايند: اين مرحله اى است كه خدا براى بندگان شايسته اش رقم زده است. اين اخلاق صالحين است كه از درد نزد خدا نمى نالند و دوا نيز نمى خواهند و خود را تسليم حضرت حق مى كنند.
ارزش هاى قيام امام حسين عليه السلام
وجود مبارك أبى عبدالله الحسين عليه السلام در شب عاشورا مى توانستند دست مبارك خود را بلند كنند و بفرمايند: خدايا! بعد از اين همه سال حسين بودن، از تو تقاضايى دارم و آن اين است كه: تمام دشمنان مرا از بين ببرى تا بقيه عمر خود را با خانواده ام زندگى كنم و راحت بميرم. خدا نيز دعاى او را برنمى گرداند و مستجاب مى كرد.
از ويژگى هاى انسان هاى مؤمن، صبر است و به همديگر نيز صبر را سفارش مى كنند. قرآن مجيد در سى جزء، يكصد و چهارده سوره و بيش از شش هزار آيه، بالاترين مقام را براى صابران قرار داده است؛ يعنى آن چه خدا به صابران عطا كرده است، به هيچ طايفه اى در عالم عطا نمى كند. بارها اين آيه در قرآن تكرار شده است:
«وَبَشّرِ الصَّبِرِينَ » «5» بين من و صبر كنندگان؛ كسانى كه خود را در حريم الهى و دين نگه مى دارند، بشارتى است. اين ها با نگهداشتن خود، به گناه آلوده نمى شوند، چون گناه خروج از حريم حق و مربوط به حريم شيطان است. آن كسى كه اهل گناه است، حزب شيطان است. كسى كه در فرار كردن و خوددارى از گناه است، در حريم حق و رفيق حضرت حق است. عبد، آشنا و محرم حضرت حق مى شود. اين معناى صبر است.
كسانى كه خود را در حريم حق نگهدارند، سود اين نگهداشتن خود، آلوده نشدن به گناه است. حريم حق از عبادت موج مى زند. در حريم حق، بى كارى و سستى از عبادت وجود ندارد، بلكه انسان در عبادت فعّال است، يعنى خود را در كنار همه عبادات قرار مى دهد و از عبادت جدا نمى شود.
هميشه نماز، روزه، جهاد، زكات و اخلاق همراه او مى باشد؛ يعنى با همه حقايق، ارتباط عملى دارد. كسى كه در حريم حق است، عاشقانه اهل عبادت است و بى كار نيست.
جمعيتى در كنار مسجد كوفه نشسته بودند. اميرالمؤمنين عليه السلام وارد مسجد شدند و فرمودند: اين ها چه كسانى هستند؟ گفتند: يا على! اين ها اهل حق هستند.
فرمودند: اهل حق يعنى چه؟ گفتند: اين ها هيچ كارى در اين عالم ندارند، شب ها
در خانه استراحت مى كنند و روزها اهل فكر، ذكر و ورد هستند.
حضرت فرمودند: زندگى آنها از كجا اداره مى شود؟ گفتند: عده اى از مردم با علاقه زياد اينها را از نظر مادى اداره مى كنند. حضرت فرمودند: پس اين ها با سگان كوفه چه فرقى دارند؟ آنها هم كارى ندارند و مردم نيز به سگ ها محبت دارند و استخوان ها را جلوى آنها مى ريزند. «6»
مقام شهداى كربلا در بهشت
اين هفتاد و دو نفر وارد محشر مى شوند. اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند: شهداى كربلا به طور يقين در ميان اولين و آخرين، پرونده پرسش و پاسخ ندارند. انبيا عليهم السلام را به دادگاه الهى دعوت مى كنند.
خداوند در قرآن مى فرمايد:
«وَلَنَسْلَنَّ الْمُرْسَلِينَ » «7» خدا در قيامت انبيا عليهم السلام را به دادگاه مى كشاند. دادگاه حضرت عيسى عليه السلام را در آخر سوره مائده بيان كرده است. همه انبيا بايد حساب پس بدهند، اما حضرت على عليه السلام مى فرمايند: اين هفتاد و دو نفر هيچ گونه حساب و بازخواستى ندارند.
خطاب مى رسد: وارد بهشت شويد. صداى خدا را كه مى شنوند، غرق لذت مى شوند، اما حركت نمى كنند. خطاب مى رسد: چرا حركت نمى كنيد؟ بهشت منتظر و مشتاق شما است.
يك دو بيتى وقت مردن گفت افلاطون و مرد
حيف دانا مردن و صد حيف نادان زيستن
چرا حركت نمى كنيد؟ تمام درب هاى بهشت به روى شما باز است. ساختمان، قصر، كاخ، چشمه، رود و انواع نعمت ها، تجلى جمال رحمت خدا است. اما اينان مى فرمايند: خدايا! تمام اين بهشتى كه ما داريم مى بينيم، بدون زيارت حضرت حسين عليه السلام براى ما لذتى ندارد. اجازه بدهيد وقتى كه ما به طرف بهشت مى رويم، مشاهده كنيم كه سرور ما امام حسين عليه السلام نيز دارد وارد مى شود.
بعضى جمال ها در اين دنيا وجود دارد كه تماشاى آن، تماشاگر را مدهوش خود مى كند. وقتى زليخا در آن اتاق بزرگ كه دو درب داشت؛ دربى در شمال سالن و دربى در جنوب سالن. زنان دربارى را دعوت كرده بود، برابر همه ميوه و كارد گذاشته بود، حضرت يوسف عليه السلام را اجبار كرد كه از آن درب وارد شود و از درب ديگر بيرون برود.
مرد نامحرم در مجلس نامحرم نمى نشيند. مرد نامحرم جايى نمى نشيند كه نامحرم به او و او به نامحرم خيره شود. اجبار كرد كه از اين درب بيرون بيا، لحظه اى بايست تا به خوبى تو را ببيند و ارزيابى كنند و زيبايى تو را به دست بياورند، تا اين گونه مرا به خاطر عشق به تو ملامت و سرزنش نكنند.
اما همين مقدار نيز حضرت يوسف عليه السلام حاضر نبود بايستد. درب شمال سالن باز شد، به سرعت، بدون نگاه كردن به خانم ها، از درب جنوب بيرون رفت. خداوند در قرآن مى فرمايد:
زن ها لحظه اى كه حضرت يوسف عليه السلام را ديدند؛ يعنى به قدرى از ديدن اين قيافه غرق در لذت شده بودند كه به جاى ميوه، دست خود را بريدند.
اگر اين جمال در بهشت، در قلب شما تجلى كند، چه خواهد شد؟ كسى نمى تواند كيفيت آن را ارزيابى كند.
گفتگوى غير مستقيم خدا با صابران
حبيب من! چون در اراده من نيست كه در دنيا مستقيم با بندگان، رفيقان، عباد و صابران حرف بزنم و آنان صداى مرا بشنوند، لذا تو بين من و آنان واسطه شو.
از صداى سخن عشق نديدم خوش تر
يادگارى كه در اين گنبد دوّار بماند «8»
«بَشّرِ الصَّبِرِينَ » صابرين چه كسانى هستند؟
«الَّذِينَ إِذَآ أَصَبَتْهُم مُّصِيبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ » «9» «مصيبه» يعنى حادثه و پيشامد. اين پيشامد گاهى پيشامد بلايى، معصيتى و طاعتى است. وجود ما از خداست. باغبان ما گفته است كه يازده ماه به اين زمين آب و غذا بده، حال همين باغبان گفته است: به اين زمينى كه براى من است، يك ماه آب و غذا نده. ما ملك خدا هستيم. خدا گفته است: ملك من! در اين يك ماه، آب و نان نخور. من، نوه، بچه، پول و همه اموالم ملك خدا هستيم.
ببينيد خدا چه آرامشى به ما مى دهد. ما گم و نابود نمى شويم، بلكه در پايان اين سفر به خدا مى رسيم، پس غصه اى نداريم.
اين ها صابران هستند. حبيب من! اين بشارت را به اينان بده كه من، اين حقايق را براى شما قرار دادم:
«أُوْلئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَ تٌ مّن رَّبّهِمْ »
خدا در سوره احزاب به ما مى فرمايد:
«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيْهِ » «10» شما به پيغمبرم درود بفرستيد. ما مگر چقدر وزن داريم؟ وزن عقلى، معرفتى، عملى، روحى، روانى و عقلى ما مگر چقدر است؟ ارزش صلوات ما براى
پيغمبر صلى الله عليه وآله، هم وزن خودمان است. اما خدا مى فرمايد: من خودم به صابران صلوات مى فرستم. ارزش خدا و وزن صلواتش چقدر است؟ همه براى صابران است.
اين صلوات چيست؟ اگر مى خواست كه خودش معنى مى كرد. نمى دانيم چيست؟ مفسرين قرآن نيز نمى دانند چيست؟ نه. ائمه عليهم السلام نيز براى ما نگفتند، چون به فهم ما نمى آيد كه براى ما بگويند. مانند جلوه خدا در كوه طور كه به حضرت موسى عليه السلام فرمود: اگر كوه ماند، آن گاه توقع اين جلوه در قلبت را داشته باش. ما نمى دانيم يعنى چه؟
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بلد 17: 90، عصر (103): 3؛ «يكديگر را به صبر و مهربانى سفارش كرده اند.»
(2)- وحدت كرمانشاهى.
(3)- بحار الأنوار: 68/ 89، باب 62، حديث 42؛ «عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنَّ خَلَادَهَ بِنْتَ أَوْسٍ بَشِّرْهَا بِالْجَنَّهِ وَ أَعْلِمْهَا أَنَّهَا قَرِينَتُكَ فِى الْجَنَّهِ فَانْطَلَقَ إِلَيْهَا فَقَرَعَ الْبَابَ عَلَيْهَا فَخَرَجَتْ وَ قَالَتْ هَلْ نَزَلَ فِىَّ شَىْ ءٌ قَالَ نَعَمْ قَالَتْ مَا هُوَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَىَّ وَ أَخْبَرَنِى أَنَّكِ قَرِينِى فِى الْجَنَّهِ وَ أَنْ أُبَشِّرَكِ بِالْجَنَّهِ قَالَتْ أَ وَ يَكُونُ اسْمٌ وَافَقَ اسْمِى قَالَ إِنَّكِ لَأَنْتِ هِىَ قَالَتْ يَا نَبِىَّ اللَّهِ مَا أُكَذِّبُكَ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ نَفْسِى مَا وَصَفْتَنِى بِهِ قَالَ دَاوُدُ عليه السلام أَخْبِرِينِى عَنْ ضَمِيرِكِ وَ سَرِيرَتِكِ مَا هُوَ قَالَتْ أَمَّا هَذَا فَسَأُخْبِرُكَ بِهِ أُخْبِرُكَ أَنَّهُ لَمْ يُصِبْنِى وَجَعٌ قَطُّ نَزَلَ بِى كَائِناً مَا كَانَ وَ لَا نَزَلَ ضُرٌّ بِى وَ حَاجَهٌ وَ جُوعٌ كَائِناً مَا كَانَ إِلَّا صَبَرْتُ عَلَيْهِ وَ لَمْ أَسْأَلِ اللَّهَ كَشْفَهُ عَنِّى حَتَّى يُحَوِّلَهُ اللَّهُ عَنِّى إِلَى الْعَافِيَهِ وَ السَّعَهِ وَ لَمْ أَطْلُبْ بِهَا بَدَلًا وَ شَكَرْتُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ حَمِدْتُهُ فَقَالَ دَاوُدُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَبِهَذَا بَلَغْتِ مَا بَلَغْتِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام وَ هَذَا دِينُ اللَّهِ الَّذِى ارْتَضَاهُ لِلصَّالِحِينَ.»
(4)- حجرات 17: 49؛ «بر من از اسلام آوردن خود منت نگذاريد.»
(5)- بقره 155: 2؛ «و صبر كنندگان را بشارت ده.»
(6)- اصل روايت پيدا نشد؛ مستدرك الوسائل: 11/ 220، باب وجوب التوكل على الله، حديث 12798؛ «الشَّيْخُ أَبُو الْفُتُوحِ الرَّازِىُّ فِى تَفْسِيرِهِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُومِنِينَ عليه السلام أَنَّهُ مَرَّ يَوْماً عَلَى قَوْمٍ فَرَآهُمْ أَصِحَّاءَ جَالِسِينَ فِى زَاوِيَهِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ عليه السلام مَنْ أَنْتُمْ قَالُوا نَحْنُ الْمُتَوَكِّلُونَ قَالَ عليه السلام لَا بَلْ أَنْتُمُ الْمُتَأَكِّلَهُ فَإِنْ كُنْتُمْ مُتَوَكِّلِينَ فَمَا بَلَغَ بِكُمْ تَوَكُّلُكُمْ قَالُوا إِذَا وَجَدْنَا أَكَلْنَا وَ إِذَا فَقَدْنَا صَبَرْنَا قَالَ عليه السلام هَكَذَا تَفْعَلُ الْكِلَابُ عِنْدَنَا قَالُوا فَمَا نَفْعَلُ قَالَ كَمَا نَفْعَلُ قَالُوا كَيْفَ تَفْعَلُ قَالَ عليه السلام إِذَا وَجَدْنَا بَذَلْنَا وَ إِذَا فَقَدْنَا شَكَرْنَا.»
(7)- اعراف 6: 7؛ «و از شخص پيامبران [درباره تبليغ دين ] به طور يقين پرسش خواهيم كرد.»
(8)- حافظ شيرازى.
(9)- بقره 156: 2؛ «همان كسانى كه چون بلا و آسيبى به آنان رسد گويند: ما مملوك خداييم و يقيناً به سوى او بازمى گرديم.»
(10)- احزاب 56: 33؛ «اى اهل ايمان! بر او درود فرستيد.»
منبع : پایگاه عرفان