آيات قرآن خيلى لطيف است . كمى بنشينيم و در تركيب آيات فكر كنيم ، خيلى چيزها مى فهميم .
» أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الأَْبْصَرَ وَ مَن يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَ مَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ «
»يملك« در اين آيه چهار نكته دارد:
اول اين كه: به بندگان من بگو : اين روزى هايى كه شما مى خوريد ، چه كسى آنها را به شنوايى و بينايى تبديل مى كند ؟ چه مى كند كه نخود و عدس و لوبيا و غيره ، به شنوايى تبديل مى شود ؟ كارخانه تبديل اين خوراكى ها به شنوايى در كجاى بدن ما است ؟ بايد كارخانه اى اين تبديل را انجام بدهد ؟ چه كسى اين كار را مى كند ؟
دوم اين كه : چشم و گوش ، شعاعى از:
» إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَنَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَهُ سَمِيعَاً بَصِيرًا «(548)
است . شما جلوه اى از سميع و بصير بودن من هستيد . شصت سال است كه در اين دنيا هستيد ، چرا اين چشم و گوش كه ابزار فهم است ، به كار نگرفتيد ؟ حداقل روزى دهنده خود را بشناسيد . ما كه با كمك خدا هدايت شده ايم .
من در بهشت زهرا بودم . كسى از دنيا رفته بود و من گوشه اى ايستاده بودم و اوضاع آنجا را تماشا مى كردم . ديدم مرده را درون خاك گذاشتند . صد نفر مرد در كنار قبر هستند و همه با پيراهن مشكى و كراوات و پاپيون ، زن هايى كه در كنار اين مردها هستند ، شكل لباس ها و موها غربى است.
كسى مرده را تلقين مى كرد:
» اذا اتاك الملكان المقرّبان رسولين من عند اللّه تبارك و تعالى وسألاك عن ربّك «
اگر آمدند و گفتند پروردگارت كيست؟ من گفتم : خدايا ! من زودتر از مرده و به جاى او جواب مى دهم ، جواب هاى قشنگى نيز دارم ؛ » من ربّك « ؟ آمريكا . اين مشرك است و مطيع ربّى است كه ضد ربوبيت پروردگار است .
» من نبيّك « ؟ اين تابع چه فرهنگى بوده است ؟ از قيافه خانواده او پيداست كه نبىّ او چه كسى بوده است . يا اهل واشنگتن يا نيويورك بوده . بالاخره كسى مطالبى نوشته و به او داده است كه براساس آن فرهنگ ، اين گونه شده اند .
» من امامك « ؟ اين نيز سريع جواب بدهد : حضرت بوش .
» ما كتابك « ؟ مجلات رنگارنگ خارجى كه پر از انواع عكس هايى كه محرك شهوات حيوانى هستند و ما عمرى با همين كتاب ها سر و كار داريم .
»ما قبلتك « ؟ قبله او نيز غرب است . بعد خودم از طرف مرده به آن تلقين خوان كلى خنديدم و گفتم : زن ها ، دخترها و تشييع كنندگان مرا ببين ، اين ها چيست كه بر سر قبر من ايراد مى كنى ؟ اين ربى كه مى گويى :
» لاتخف و لاتحزن و قل فى جوابهما: الله جلّ و جلاله ربّى . . . «
من عمرى است كه اصلاً به گوشم نخورده كه »الله« كيست ؟ رسول الله و على و قرآن چيستند ؟ تو مى گويى قبله ات كجا بوده است ؟ شصت سال خود و خانواده اش در اين خانه يك بار رو به قبله نكرده اند ، آن گاه شما داريد قبله را به ياد او مى آوريد ؟
چرا گوش و چشم را كه ابزار درك حقايق هستند ، به كار نگرفتيد ؟ مگر من اين گوش و چشم را براى درك حقيقت نداده ام ؟
سوم اين كه: چرا به اين چشم به عنوان خلقتى بسيار لطيف ، كه با يك سر سوزن كور مى شود و گوش كه با ضربه ، پرده آن پاره مى شود و كر مى شويد ، نمى نگريد ، چگونه عمرى اين را نگه مى داريد كه پرده اش پاره و چشمت كور نشود ؟ اين دو پرده نازك را چه كسى نگه مى دارد ؟ پرده خانه شما، بعد از چند سال پاره مى شود و بايد آن را عوض كنيد .
منبع : پایگاه عرفان