هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مدینه دیده به جهان گشود . پدر آن بزرگوار حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است و مادر ایشان به نامها و کنیه ها و لقبهایی چون : ام البنین، نجمه، سکن، تکتم، خیزران، طاهره و شقرا خوانده می شود .
درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنین شهادت آن حضرت اختلاف است.ولادت آن حضرت را به سالهای (148 و 151 و 153ق) و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه همین ماه، جمعه دهم رجب و یازدهم ذی القعده گفته اند. روز شهادت آن حضرت را نیز به سالهای (202 و 203 و 206ق) دانسته اند.
اما بیشتر بر آنند که ولادت آن حضرت در سال (148ق) یعنی همان سال وفات امام صادق علیه السلام بوده است، چنان که مفید، کلینی، کفعمی، شهید، طبرسی، صدوق، ابن زهره، مسعودی، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر، ابن جوزی و کسانی دیگر این نظر را برگزیده اند.در باره تاریخ شهادت آن حضرت نیز عقیده اکثر عالمان همان سال(203ق) است.
بنابر این روایت، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال می شود که بیست و پنج سال آن را در کنار پدر خویش سپری کرده و بیست سال نیز امامت شیعیان را بر عهده داشته است.
این بیست سال مصادف است با دوره پایانی خلافت هارون عباسی، پس از آن سه سال دوران خلافت امین، و سپس ادامه جنگ و جدایی میان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سر انجام دوره ای از خلافت مامون.
کنیه ها و القاب
کنیه های آن حضرت ابوالحسن و ابوعلی و القاب ایشان رضا، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قره عین المومنین، مکیده الملحدین، کفوالملک، کافی الخلق، رب السریر، و رئاب التدبیر است .
مشهورترین لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب این لقب گفته اند: «او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده : از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روی او رضا خوانده اند که مامون به او خشنود شد.»
شخصیت امام
زندگى و شخصیت امامان شیعه، دو جنبه ارزشى متمایز و با این حال مرتبط با هم دارد:
اول : شخصیت عملى و علمى و اخلاقى و اجتماعى آنان که در طول زندگى ایشان، در منظر همگان شکل گرفته است و فهم و ادراک آن نیاز به پیش زمینه هاى اعتقادى و مذهبى خاص ندارد، بلکه هر بیننده فهیم و داراى شعور و انصاف مى تواند، ارزش ها و امتیازهاى آنان را دریابد و بشناسد.
دوم : شخصیت معنوى و الهى آنان که ریشه در عنایت ویژه خداوند نسبت به ایشان دارد. شناخت این بعد از شخصیت اهل بیت نیاز به معرفت هاى پیشین دارد؛ یعنى نخست باید به رسالت پیامبر(ص) ایمان داشت و براساس رهنمودهاى آن حضرت، ولایت عترت را پذیرفت و براى شناخت جایگاه عترت به روایات و راویان معتبر اعتماد کرد و کوتاه سخن این که بینش هاى مذهبى مختلف، مى تواند مانع شناخت این بعد از شخصیت اهل بیت علیهم السلام باشد.
مقام علمی
امام هشتم (ع)، چونان نیاکان وارسته اش، از مقام علمى والایى برخوردار بود، تا آن جا که وی را «عالم آل محمد(ص)» لقب داده اند.
اباصلت از محمدبن اسحاق از پدرش موسی بن جعفر(ع) نقل کرده است که آن حضرت به فرزندان خود می فرمود:
«هذا اخوکم على بن موسى عالم آل محمد(ص) فاسالوه عن ادیانکم و احفظوا مایقول لکم، فانى سمعت ابى جعفر بن محمد غیر مره یقول لى ان عالم آل محمد(ص) لفى صلبک و لیتنى ادرکته.» (1)
برادرتان، على بن موسى، داناى خاندان پیامبر(ص) است. نیازها و پرسش هاى دینى خود را از وى فرا گیرید و آنچه را به شما تعلیم داد، به خاطر بسپارید، چه این که بارها پدرم امام صادق (ع) به من فرمود: داناى خاندان پیامبر(ص) در نسل توست و اى کاش من او را درک کرده و مى دیدم.
با توجّه به این که در میان ائمه، امام باقر(ع) و امام صادق (ع) مجال بیشترى براى تشکیل محافل علمى و نشر علوم اهل بیت پیدا کردند، و با این حال امام رضا(ع) که در این زمینه مجال کمترى یافت عنوان «عالم آل محمد» را دریافت کرده است، مى توان این گمان را درست دانست که مناظرات و مباحثات علمى و اعتقادى آن حضرت از چنان اهمیت و امتیازى برخوردار بوده است که به عنوان عالم خاندان رسالت شناخته شود.
مناظرات امام (ع)
دستگاه خلافت عباسى، با اهدافى خاص، از اندیشمندان مذاهب و فرقه هاى گوناگون، دعوت مى کرد و آنان را رو در روى امام (ع) قرار مى داد. با مطالعه در شخصیت، روحیات و افکار مامون،آشکار مى شود که او از تشکیل چنین جلسات و همایش هایى، اهدافى سیاسى را دنبال مى کرد، هر چند شخصاً به مباحثات علمى علاقه مند بود، ولى مامون به عنوان خلیفه، شخصى نبود که بخواهد با این گونه مباحثات و مناظرات، عظمت و حقانیت خاندان پیامبر(ص) را به نمایش بگذارد و شخصیتى را که مورد توجّه انقلابیون آل على (ع) بود، در جامعه مطرح کند و علم و شکوه و شایستگى و برترى آنان را به دیگران بنمایاند، بلکه در پس این تلاش ها، اهدافى سیاسى داشت و چه بسا بى میل نبود که در این نشست ها، براى یک بار هم که شده، امام از پاسخگویى به پرسش ها عاجز بماند!
به هر حال، علیرغم اهدافى که مامون دنبال مى کرد، نتایج آن جلسات مایه شکوه و عظمت امام و بهره علمى و اعتقادى شیعه شد.
عبدالسلام هروى که در بیشتر نشست ها و مناظرات حضور داشته است، مى گوید:
هیچ کسى را از حضرت رضا(ع) داناتر ندیدم و هیچ دانشمندى آن حضرت(ص) را ندیده، مگر این که به علم برتر او گواهى داده است. در محافل و مجالس که گروهى از دانشوران و فقیهان و دانایان ادیان مختلف حضور داشتند بر تمامى آنان غلبه یافت، تا آن جا که آنان به ضعف علمى خود و برترى امام (ص) اذعان و اعتراف داشتند.
ابراهیم بن عباس، گواه دیگرى از حاضران و ناظران این گونه جلسات بوده و مى گوید:
حضرت رضا(ص) هیچ مساله اى را بدون پاسخ نمى گذاشت. در علم و دانش کسى را داناتر از او سراغ ندارم. آنچه مامون مطرح مى ساخت پاسخ کامل آن را دریافت مى کرد و آنچه حضرت (ع)مى فرمود، مستند به قرآن بود.
خود آن گرامى در این زمینه مى فرمود:
«کنت اجلس فى الروضه و العلماء بالمدینه متوافرون، فاذا اعیى الواحد منهم عن مساله اشاروا الى باجمعهم و بعثوا الى المسائل فاجیب عنها ».(2)
«در روضه حرم پیامبر(ص)، مى نشستم و عالمان مدینه هرگاه در مساله اى با مشکل روبرو بودند و از حل آن ناتوان مى ماندند، به من رو مى آوردند و پاسخ مى گرفتند.»
آگاهى امام(ع) از ادیان و مکاتب
امام(ع) علاوه بر این که براى پرسش هاى مختلف عالمان ادیان و مکاتب پاسخى درخور داشت، برمبناى اعتقادى شخص مخاطب نیز سخن مى گفت و استدلال مى کرد و این مظهر دیگرى از توانمندى علمى امام (ع) بود. امام (ع) با اهل تورات، به توراتشان، با رهروان انجیل، بر مبناى انجیل و با حاملان زبور، به زبور و... سرانجام با هر فرقه و گروهى با مبانى خود آنان سخن گفته، به روش خودشان استدلال مى نمود.
محمدبن حسن نوفلى، از اصحاب حضرت رضا(ع) مى گوید:
هنگامى که حضرت رضا(ع) به مرو گام نهاد، مامون به وزیرش، فضل بن سهل دستور داد، تا چهره هاى سرشناس علمى و رهبران مذاهب و دانشمندان فرقه هاى مختلف را که در علم مناظره و جدل از دیگران ممتاز بودند، فراخواند و در روزى معین مناظره اى علمى ترتیب دهد.
فضل، از جاثلیق، راس الجالوت، دانشمندان صابئى، هرابذه ، اصحاب زرتشت، رئیس اسقف ها. (لقب دانشمندان یهودى)، - پیروان حضرت یحیى که برخى از آنان به ستاره پرستى رو آوردند. - بزرگان زرتشتیان (بنابر دیدگاهى، بزرگان و دانشمندان هند که در آتشکده فارس خدمت مى کردند)، المنجد ماده هرب. قسطاس رومى و گروهى دیگر از متکلمان از جمله دانشمندان رومى که در علم پزشکى تبحر دارند دعوت کرد و اجلاس مقدماتى تشکیل شد، خلیفه نیز در آن حضور یافت و ضمن ابراز خرسندى از تجمع عالمان، گفت: «شما مشهورترین و سرشناس ترین چهره هاى این زمان هستید. هدف از این اجلاس آن است که با این میهمان حجازى (امام رضا علیه السلام) وارد بحث و گفت و گو شده، هر کدام به ارائه منطق و برهان خود پردازید.
حاضران در جلسه، آمادگى خود را براى تامین خواسته هاى خلیفه اعلام داشتند و عهد کردند تا تمام توان علمى خود را به نمایش گذارند.
محمد بن حسن نوفلى، روایت کننده حدیث مى گوید:
من، در کنار امام بودم که «یاسر خادم» وارد شد و جهت شرکت در جلسه اى که براى روز بعد مقرر شده بود، دعوت مامون را به امام (ص) ابلاغ کرد.
امام(ع) در پاسخ فرمود:
«ابلغه السلام و قل علمت ما اردت و اناصائر الیک بکره ان شاء الله.» (3)
سلام مرا به او - مامون - برسان و بگو مى دانم مراد تو چیست؟ به خواست خداوند فردا صبح نزد تو خواهم آمد.
بعداز آن که فرستاده مامون، بیرون رفت، امام فرمود:
نظر تو درباره این همایش اهل شرک و صاحبان اندیشه هاى گوناگون چیست؟
عرض کردم: هدف خلیفه آزمودن شماست و این طرح مزورانه بنایى سست و بى اساس است.
حضرت فرمود: اجلاس را چگونه پیش بینى مى کنى؟
گفتم، این افراد که به فراخوان دعوت شده اند، با دانشمندان متفاوتند، زیرا عالمان در برابر دلیل و برهان، خاضعند، ولى اینان به اصحاب انکار شهرت دارند و کارشان مغالطه است و زیر بار سخن حق نخواهند رفت؛ بهتر آن است که از ایشان دورى گزینید.
حضرت (ع)، ضمن تبسمى فرمود: آیا نگران هستى، مبادا دلایل من کافى نباشد؟
عرض کردم، امیدوارم خداوند تو را بر آنها پیروز گرداند.
امام فرمود: دوست دارى بدانى که چه موقع مامون، از کار خود پشیمان خواهد شد؟
گفتم آرى. فرمود :
اذا سمع احتجاجى على اهل التوراه بتوراتهم و على اهل انجیل بانجیلهم و على اهل الزبور بزبورهم و على الصابئین بعبرانیتهم و على الهرابذه بفارسیتهم و على اهل الروم برومیتهم و على المقالات بلغاتهم. فاذا قطعت کل صنف و دحضت حجته و ترک مقالته و رجع الى قولى ، علم المامون ان الذى هو بسبیله لیس بمستحق له فعند ذلک تکون الندامه منه.(4)
آنگاه که بشنود با اهل تورات به توراتشان، با طرفداران انجیل، به انجیل آنان، با زبوریان، به زبورشان، با صابئان به زبان عبرى آنها، با هرابذه و موبدان زرتشتى به پارسى، با رومیان به زبان رومى و با هر یک از صاحبان اندیشه ها و مکاتب با زبان خودشان، استدلال کرده و به بحث و گفت وگو نشینم. زمانى که هر گروه را به بن بست رساندم تا آن که دلایل خود را باطل بیند و لب فرو بسته، تسلیم سخن من شود، مامون خواهد فهمید که به آنچه پنداشته و در اندیشه داشته است، دست نخواهد یافت.
و همین گونه نیز شد که آن اجلاس به سرافکندگى دانشمندان شرکت کننده و پشیمانى خلیفه انجامید.
حیات اجتماعی امام رضا علیه السلام
دوران حیات امام هشتم اوج گیری گرایش مردم به اهل بیت و دوران گسترش پایگاههای مردمی این خاندان است.
چنان که می دانیم امام از پایگاه مردمی شایسته ای برخوردار بود و «در همان شهر که مامون با زور حکومت می کرد او مورد قبول و مراد همه مردم بود و بر دلها حکم می راند... نشانه ها و شواهد تاریخی ثابت می کند که (در این دوران) پایگاه مردمی مکتب علی علیه السلام از جهت علمی و اجتماعی تا حدی بسیار رشد کرده و گسترش یافته بود. در آن مرحله بود که امام علیه السلام مسئولیت رهبری را به عهده گرفت».
گرچه که در دوران امامت امام رضا علیه السلام دو مرحله فعالیت در سالهای خلافت هارون و سالهای خلافت مامون را می توان از یکدیگر جدا کرد و برای هر یک از این دو مرحله ویژگیهای متمایز از دیگری یافت، اما اگر به ویژگی عمومی این دوران بنگریم، خواهیم دید «هنگامی که نوبت به امام هشتم علیه السلام می رسد... دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه است و شیعه در همه جا گسترده اند و امکانات بسیار زیاد است که منتهی می شود به مسئله ولایتعهدی. البته در دوران هارون، امام هشتم در نهایت تقیّه زندگی می کردند. یعنی کوشش و تلاش را داشتند، حرکت را داشتند، تماس را داشتند، منتهی با پوشش کامل ... مثلاً دعبل خزاعی که در باره امام هشتم در دوران ولایتعهدی آن طور حرف می زند دفعتاً از زیر سنگ بیرون نیامده. جامه ای که دعبل خزاعی می پرورد یا ابراهیم بن عباس را که جزو مداحان علی بن موسی الرضاست، یا دیگران و دیگران این جامعه بایستی در فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر سابقه ای نداشته باشد. آنچه در دوران علی بن موسی الرضا علیه السلام یعنی ولایتعهدی پیش آمد نشان دهنده این است وضع علاقه مردم و جوشش محبّتهای آنان نسبت به اهل بیت در دوران امام رضا علیه السلام خیلی بالا بوده است. به هر حال همه اینها موجب شد که علی بن موسی الرضا علیه السلام بتوانند کار وسیعی بکنند که اوج آن به مساله ولایتعهدی منتهی شد».
حقیقت آن است که در این دوران، بدی اوضاع میان امین و مامون به امام کمک کرد تا بار سنگین رسالت خویش را بر دوش کشد، بر تلاشهای خود بیفزاید، و فعالیتهای خود را دوچندان کند، چه در این زمان زمینه آن فراهم گشت که شیعیان با او تماس گیرند و از رهنمودهای او بهره جویند، و همین امر در کنار برخوردار بودن امام از ویژگیهای منحصر به فرد و رفتار آرمانی که در پیش گرفته بود سرانجام به تحکیم پایگاه و گسترش نفوذ امام در سرزمینهای مختلف حکومت اسلامی انجامید. او خود یک بار زمانی که درباره ولایتعهدی سخن می گوید، به مامون چنین اظهار می دارد: «این مساله که بدان وارد شده ام هیچ چیز بر آن نعمتی که داشته ام نیفزوده است. من پیش از این در مدینه بودم و از همان جا نامه ها و فرمانهایم در شرق و غرب اجرا می شد و گاه نیز بر الاغ خود می نشستم و از کوچه های مدینه می گذشتم، در حالی که در این شهر عزیزتر از من کسی نبود». در این جا بسنده است سخن ابن مونس - دشمن امام - را بیاوریم که به مامون می گوید: ای امیر مومنان، این که اکنون در کنار توست بتی است که به جای خدا پرستش می شود.
در چنین شرایطی و پس از آن که حضرت رضا علیه السلام بعد از پدر مسئولیت رهبری و امامت را به عهده گرفت در جهان اسلام به سیر و گشت پرداخت و نخستین مسافرت را از مدینه به بصره آغاز فرمود، تا بتواند به طور مستقیم با پایگاه های مردمی خود دیدار کند و درباره همه کارها به گفتگو بپردازد. عادت او چنین بود که پیش از آن که به منطقه ای حرکت کند، نماینده ای به دیار گسیل می داشت تا مردم را از ورود خویش آگاه کند تا وقتی وارد شهر می شود مردم آماده استقبال و دیدار با او باشند. سپس با گروههای بسیار بزرگ مردم اجتماع بر پا می کرد و در باره امامت و رهبری خود با آنان گفتگو می فرمود. آنگاه از آنان می خواست تا از او پرسش کنند تا پاسخ آنان را در زمینه های گوناگون معارف اسلامی بدهد. سپس می خواست که با دانشمندان علم کلام و اهل بحث و سخنگویان، همچنین با دانشمندان غیر مسلمان ملاقات کند تا در همه باب مناقشه به عمل آورند و با او به بحث و مناظره بپردازند.
پدران حضرت رضا علیه السلام به همه این فعالیتهای آشکار مبادرت نمی کردند. آنان شخصاً به مسافرت نمی رفتند تا بتوانند مستقیم و آشکار با پایگاه های مردمی خود تماس حاصل کنند. اما در دوران امام رضا علیه السلام این مسئله امری طبیعی بود، چرا که پایگاههای مردمی بسیار شده و نفوذ مکتب امام علی علیه السلام از نظر روحی و فکری و اجتماعی در دل مسلمانان که با امام آگاهانه همیاری می کردند افزایش یافته بود.
پس از آنکه امام مسئولیت امامت را به عهده گرفت همه توانایی خود را در آن دوره، در توسعه دادن پایگاههای مردمی خود صرف کرد اما رشد و گسترش آن پایگاهها و همدلی آنان با کار امام به این معنی نبود که او زمام کارها را به دست گرفته باشد. با وجود همه آن پیشرفتها و افزایش پایگاه های مردمی، امام بخوبی می دانست و اوضاع و احوال اجتماعی نشان می داد که جنبش امام علیه السلام در حدی نیست که حکومت را در دست گیرد، زیرا با پایگاههای گسترده ای که حضرت داشت، گرچه از او حمایت و پشتیبانی می کردند، اما نظیر این پایگاهها به این درد نمی خورد که پایه حکومت امام علیه السلام گردد. چه، پیوند آن با امام پیوند فکری پیچیده و عمومی بود و از قهرمانی عاطفی نشانی داشت. این همان احساسهای آتشین بود که روزگاری پایه و اساسی بود که بنی عباس بر آن تکیه کردند و برای رسیدن به حکومت بر امواج آن عواطف سوار شدند. اما طبیعت آن پایگاه ها و مانند های آن به درد آن نمی خورد که راه را برای حکومت او و در دست گرفتن قدرت سیاسیش هموار سازد.
امام رضا علیه السلام در این مرحله خود را آماده آن می کرد تا مهار حکومت را به دست گیرد، اما با شکلی که خود مطرح کرده بود و می خواست نه در شکلی که مامون اراده می کرد و در آن شکل ولایتعهدی را به او عرضه داشت و او آنرا رد کرد و نخواست.
این تصویری است از دوران امام که می تواند در تفسیر دو رخداد مهم یعنی مسئله ولایتعهدی و نیز مسئله پیشنهاد خلافت به امام از سوی مامون ما را راهگشا باشد. به تعبیری دیگر، می توان گفت تنشهای موجود در آن زمان هنوز باقیمانده هایی از طوفانی بود که از چند دهه قبل علیه حکومت اموی و از سوی دو خاندان مهم علوی و عباسی بر پا شده بود. در میان چنین طوفانی بود که قدرت طلبان خاندان عباسی بر اسبهای لجام گسیخته خود می نشستند و هر گونه که می خواستند به سوی هدف خود - و با این دیدگاه که هدف وسیله را توجیه می کند - می رانند و گاه هم در این هیاهو و در غیاب دیده های مردم خنجری هم از پشت به خاندان علوی می زدند و پس از آن میوه ای را که در دست مجروح این خاندان بود، به زور و به چنگال نیزه نیرنگ در می ربودند.
خاندان عباسی از سویی از نام «آل محمد» سوء استفاده می کرد، چندان که گاه به خاطر نزدیکی طرز کار یا تبلیغاتشان با آل علی، در مناطق دور از حجاز این گونه وانمود می کردند که همان خط آل علی هستند. حتی لباس سیاه بر تن کردند و می گفتند: این پوشش سیاه لباس ماتم شهیدان کربلا و زید و یحیی است، و عده ای حتی از سرانشان، خیال می کردند که دارند برای آل علی کار می کنند.
از سویی دیگر نیز همین خلفای خاندان عباسی از همان روزهای نخست سلطه خود کاملاً میزان نفوذ علویان را می دانستند و از آن بیم داشتند. سختگیریهایی که از همان دوران آغازین حکومت عباسی علیه بذ الحسن به عمل آمد، گواهی بر این ترس و وحشت عباسیان از اهل بیت و علاقه مردم به آنان است. گواهی دیگر آن که آورده اند: منصور هنگامی که به جنگ با محمد بن عبدالله و برادرش ابراهیم - از علویان - مشغول بود شبها را نمی خوابید، حتی در همین زمان دو کنیز برای او آوردند که آنها را رد کرد و گفت: «امروز روز زنان نیست و مرا با آنان کاری نه، تا آن زمان که بدانم سر ابراهیم از آن من و یا سر من از آن ابراهیم می شود. او در همین جنگها پنجاه روز جامه از تن نکند و از فزونی اندوه نمی توانست درست سخن خود را پی گیرد.»
علل تحمیل ولایتعهدی به امام رضا (ع)
از جمله مسایلی که پیرامون امام رضا علیه السلام مطرح و محل بحث است ولایتعهدی ایشان و علت پذیرش آن توسط ایشان است . در این باره مطالبی را می توان به اختصار به بحث نشست :
الف) پس از قتل امین، برادر مامون، اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در میان بنی عباس فرد برجسته ای که مورد قبول و رضایت همگان باشد وجود نداشت. در یمن، کوفه، بصره، بغداد و ایران عامه مردم از زمان منصور به بعد، آن انتظاری را که از خلافت بنی عباس داشتند در نیافتند، زیرا مردم تشنه عدل و داد و اسلام واقعی بودند. از این رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان علی (ع) بودند و امیدها و آرزوهای خود را به افراد برجسته و متقی این خاندان بسته بودند.
فضل و مامون با مشاهده اوضاع نابسامان شهرهای مهم و شورش مردم به این نکته پی برده بودند و می خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازی از خاندان علی به ولیعهدی، رضایت مردم را به خود جلب کنند و پایه های خلافت مامون را مستحکم سازند. به همین جهت مامون در سال 200 قمری بنا به گفته طبری، رجا بن ابی الضحاک را به مدینه فرستاد تا علی بن موسی بن جعفر (ع) و محمد بن جعفر (عموی حضرت رضا "ع") را به خراسان ببرند.
ب) در روایات شیعه آمده است که مامون به حضرت رضا (ع) نوشت تا از راه بصره، اهواز و فارس به خراسان بروند، نه از راه کوفه و قم و دلیل این امر را کثرت شیعیان در کوفه و قم ذکر کرده اند زیرا مامون می ترسید که شیعیان کوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند.
این مطلب موید آن است که عامل فراخواندن حضرت رضا (ع) به خراسان عاملی سیاسی بوده است و مامون می ترسیده کثرت شیعیان در کوفه و قم سبب شود که آن حضرت را به خلافت بردارند و رشته کار بکلی از دست مامون خارج گردد.
شرایط پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا (ع) و مذاکرات بعمل آمده
امام رضا (ع) پس از نیشاپور به طوس و از آنجا به سرخس و سپس به مرو که اقامتگاه مامون بود رفت. مامون نخست به آن حضرت پیشنهاد کرد که اصل خلافت را بپذیرد و چون آن حضرت امتناع کرد، سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار ولایتعهدی را پذیرفت به این شرط که از امر و نهی و حکم و قضا دور باشد و چیزی را تغییر ندهد. علت مقاومت امام این بود که اوضاع را پیش بینی می کرد و بر او مسلم بود رجال دولت که عادت به لاابالی گری و درازدستی دارند زیر بار حق نخواهند رفت و او قادر به انجام قوانین الهی نخواهد بود.
مامون پس از آن که حضرت ولایتعهدی را پذیرفت امر کرد تا لباس سیاه که شعار عباسیان بود ترک شود و درباریان، فرماندهان، سپاهیان و بنی هاشم، همه لباس سبز که شعار علویان بود بپوشند. خود نیز جامه سبز پوشید و نام امام را زینت بخش درهم و دینار نمود و مقرر داشت که در همه بلاد اسلام بر منابر خطبه به نام امام خوانده شود و این به روایت طبری روز سه شنبه دوم رمضان سال 201 ق. بود.
عوامل موثر در شهادت حضرت رضا (ع)
نارضایتی خاندان بنی عباس در بغداد از انتخاب امام رضا (ع) به ولایتعهدی و دشمنی با فضل بن سهل و مامون بخاطر این انتخاب، تاثیر شخصیت کلامی امام رضا (ع) در دوران ولایتعهدی و شهرت آن حضرت که باعث حسادت حاکم وقت یعنی مامون می شد و همچنین حرکت های پیامبر گونه امام رضا (ع) چون نماز عید فطر سال 202، از جمله عواملی بود که موجب وحشت مامون شده، شهادت امام رضا (ع) را در پی داشت .
________________________________________________________________
1 – بحار الانوار : 49/100 .
2 - بحار الانوار : 49/100 .
پایگاه استاد حسین انصاریان