قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مرگ و عالم آخرت - جلسه نهم (1) - (متن کامل + عناوین)

 

تقواى الهى در آخرت

دستور به حفظ خود و خانواده از جهنم

 

تهران، مسجد حضرت امير رمضان 1383

 الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

 از دستورهاى بسيار مهم حضرت حق در قرآن كريم اين است كه خود و همسر و فرزندان خود را از دچار شدن به عذاب دوزخ حفظ كنيد . در سوره مباركه تغابن اين امر و فرمان را صادر كرده است :

 

 » يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا «(209)

 

 »انفس « يعنى شما خودتان و »اهليكم « يعنى خانواده شما . از آتش جهنم كه آتش سخت ، سنگين و دشوارى است ، نگهداريد .(210)

 

 » عَلَيْهَا مَلَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ «(211)

 

 بر اين آتش فرشتگانى گمارده شده اند كه بسيار خشمگين و سختگير هستند :

 

 » لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ «(212)

 

 اين فرشتگان از آنچه كه خدا به آنها امر مى كند ، سرپيچى نمى كنند ؛ چون نافرمانى ندارند . آنها مجريان فرمان حضرت حق هستند .

 

 خيرخواهى خدا نسبت به بندگان

 تنها در اين آيه شريفه نيست كه خدا به بندگانش از روى مصلحت و خيرخواهى امر مى كند كه خود و آنهايى كه در ارتباط با آنها هستند را از آتش دوزخ حفظ كنند . در آيات فراوان ديگرى نيز اين دعوت را دارد كه براساس رحمت ، محبت و لطف به بندگانش ، در قرآن مجيد صادر شده است .

 اگر به بندگان علاقه ، محبت و مهر نداشت ، كارى به كار آنان نداشت ؛ يعنى از زمانى كه آنان را خلق مى كرد ، رها مى نمود و به خود وامى گذاشت . نه از باب اين كه به بندگان نياز دارد ، آنان را به خود وانگذاشته است ؛ چون او به هيچ چيزى احتياج ندارد .

 آن وقتى كه چيزى را نيافريده بود ، بى نياز بود . اكنون كه ميلياردها موجود را آفريده است ، مانند همان زمان بى نياز و مستغنى است . اين كه خداوند اين همه با انسان كار دارد و هيچ كس نمى تواند بگويد : كارى به كار من نداشته باش ، به خاطر محبت و رحمت بى نهايتش است .(213)

 

 ميزان عشق خدا به بندگان

 اين مسأله فقط در دنياى عشق است . عاشق نسبت به معشوق ، دائم در حركت ، فعاليت ، طلب و خواستن است . گرچه معشوق به عاشق نظر و كارى نداشته باشد ، ولى عاشق تا وقتى كه اين مايه عشق در او هست ، به معشوق كار دارد و اين معنا را لحاظ نمى كند كه چون معشوق كارى به كارم ندارد ، پس من نيز او را رها كنم . حكايت رابطه بين خدا و انسان از اين قبيل است .(214)

 انسان در زمينه ارائه راه ، راهنمايى و اين كه خدا برايش نسخه مى پيچيد و حلال و حرام را بيان مى كند ، داستان همان عاشق است كه از اين كه كارى به معشوق نداشته باشد ، نمى خواهد آزاد باشد . ما نمى توانيم حدّ اين عشق ، مهر و محبت از جانب خدا به انسان را واقعاً درك كنيم ؛ چون قابل درك نيست . البته حوادثى را مى بينيم كه - قرآن بيان مى كند - آن حادثه ها تا اندازه اى اين مهر و عشق ورزى خدا به انسان را نشان مى دهد ، گرچه انسانى باشد كه كارى به اين عاشق نداشته باشد .

 

 جريان فرعون ، نمونه علاقه خدا به بندگان

 يكى از حادثه ها ، حادثه فرعون و زندگى او است . درباره فرعون به دو آيه عنايت كنيد كه يكى در سوره مباركه قصص است و ديگرى در سوره مباركه فجر .

 اول ببينيد فرعون در چه موضعى بوده است ، تا بعد مهر ، عشق ، رحمت و محبت خدا را براى نجات ، دستگيرى و هدايت بنده را بحث كنيم كه او براى اين كه كسى دچار عذاب قيامت نشود ، چه كرده است ؟ اصلاً نظير ندارد و نمونه اش در هيچ قوم و ملتى نيست . فقط در حريم حضرت حق است كه شعاع اين مسأله در قلب مبارك انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام و در مرتبه پايين تر ، در قلب اولياى خدا هست .

 اما آيه سوره قصص ، وضع فرعون را توضيح مى دهد كه او چه كار مى كرده و چه اخلاقى داشته است . آيا مردم مؤمن در مقابل وضع او طاقت مى آوردند ؟ نه . آنها قبل از موسى بن عمران عليه السلام منتظر بودند كه ريشه فرعون هر چه زودتر كنده شده ، نابود شود و از بين برود .

  برترى جويى فرعون روى زمين

 اما ببينيد خدا به خاطر همين مهر و محبتش چقدر حوصله و صبر كرده است . كارهايى كه مهر او مى كند و آثارى كه محبت او دارد ، هيچ كجا پيدا نمى شود .

 

 » إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِى الْأَرْضِ «(215)

 

 فرعون برترى جو بود . »فى الارض « يعنى سرزمين مصر . كسى كه به باطل براى خودش جا افتاده است كه من از همه بالاتر و عزيزترم ، فكر مى كنيد شخصيت او با اين حال ، چه دنيايى از توقعاتِ نابجا مى شود ؟ براى رسيدن به اين توقعات نابجا ، تمام امكانات مملكت را از انسان ها ، معادن ، ثروت و آب و خاك ، براى خرج خود و شهوات و خواسته هاى خود به كار مى گيرد .

 اين مسأله » علا فى الارض « مسأله كمى نيست كه خدا مطرح مى كند . خدا فرعون را براى ما روانكاوى مى كند . حالت برترى جويى ؛ يعنى از همه بالاترم ، پس همه انسان ها بايد خادم ، كارگزار و مانند برده تحت فرمان من باشند .(216)

 

 اعلام ربوبيت از طرف فرعون

 به خاطر همين حال بود كه مى گفت :

 

 » أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى «(217)

 

 نگفت : من خالق شما هستم ، گفت : »ربّكم « . بعضى ها در ادبيات عرب دقت ندارند و ممكن است آيه را اشتباه بفهمند . خيال مى كنند فرعون گفته است : من آسمان ها ، زمين و انسانها را آفريده ام ، نه . خالق نگفت ؛ چون خالقيت را نمى توانست در مردم جا بياندازد .

 مردم مى دانستند كه او روزى از مادر متولد شده و بعد هم مى ميرد . نگفت : من خالق يا الله هستم ، بلكه گفت : » أنا ربّكم « من مالك شما هستم . شما مردم بنده و برده من هستيد ؛ يعنى هيچ كدام از شما نبايد در كنار من صاحب رأى ، آزادى و فرهنگ باشيد . من مالك بزرگ تر و قوى تر شما هستم . براى خودم اين ميدان را قائل هستم كه به هر شكلى بخواهم در شما و زندگى شما تصرّف كنم . اين معنى »علوّ « و برترى جويى است .(218)

 

 وجود فرعونيان در هر زمان

 نمونه اش را در اين زمان در آمريكا و اروپا داريم . در رؤساى جمهور آنان كه در بعضى از كشورهايى كه ملت آنها ضعيف و مستضعف هستند ، فرهنگ فكرى بالايى ندارند ، اين اخلاق را اعمال مى كنند .

 اين اخلاق فرعون بود . ممكن است پدرى در محيط خانه اش مانند فرعون باشد ؛ يعنى داراى اخلاق برترى جويى باشد . بگويد : من بالاتر ، عزيزتر و قوى تر هستم ، پس همسرم كنيز من و بچه ها نيز برده من هستند . هنوز در بعضى نقاط ايران اين وضع و فرهنگ هست . در گوشه و كنار مملكت هنوز همسران و فرزندان حق رأى ، اختيار و انتخاب ندارند . هنوز پدران بچه ها را به سر كار مى فرستند ، وقتى حقوق مى گيرند - كه شرعاً ملك خودشان است - بايد به پدر خود بدهند و حق تصرف ندارند .

 اين پدر اگر روزى توبه كند ، بايد تمام پول هاى قالى بافى دختر و كارگرى پسر خود را به او برگرداند ، و الاّ در قيامت مديون است . كسى كه برترى جو است ، خورنده و استخدام كننده است ، مهريه همسر و مال فرزندان را مى خورد . همسرش را به تدريج با تلقين و حاكميت به كنيز و فرزندان را به غلام خودش تبديل مى كند . اين چنين پدرى نيز فرعون است . همان فرعونى كه خدا در قرآن مى فرمايد : روز قيامت ، اولين كسى كه وارد جهنم مى شود ، فرعون است .

 البته در قرآن نمى شود كه اسم همه فرعون هاى تاريخ را بياورد . اگر مى خواست اين كار را بكند ، قرآن كتاب ده ميليون جلدى مى شد . قرآن مجيد نمونه ، الگو و مصداق را بيان مى كند . انسان ها بايد خود را با قرآن تطبيق دهند كه اگر مانند فرعون هستند ، از فرعونيت بيرون بيايند ، يا ديگران اين غافلانِ خواب را بيدار كنند.

 

 اثرات برترى جويى فرعونيان

 اين حال فرعون است كه اهل علو و برترى جويى بود . خود اين حالتى كه او به خودش القا و باور كرده بود ، عامل توقعات نابجاى باطل فراوانى در انسان ها شد كه در نهايت انسان ها را در درجه اول به بردگى فكرى و فرهنگى كشيد و بعد به بردگى بدنى .

 امروزه كار اين ماهواره ها و سايت هاى اروپا و آمريكا چيست ؟ اولين هدف آنان اين است كه انديشه ها ، مشاعر ، فكر و عقل جهانيان را به بردگى بكشند . فرهنگ خود را به مردم باور دهند و مردم را از باور خود بيرون بياورند و آنها را به ظرف پوك تبديل كنند و بعد در اين ظرف هر فكر ، فرهنگ و برنامه اى كه مى خواهند ، بريزند .

 

پی نوشت ها:

 

 

209) تحريم (6 : (66؛ »اى مؤمنان ! خود و خانواده خود را از آتشى كه هيزم آن انسان ها و سنگ ها است ، حفظ كنيد .«

210) الكافى: 62/5، باب ، حديث 2 - 1؛ »عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآْيَةُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ يَبْكِي وَ قَالَ أَنَا عَجَزْتُ عَنْ نَفْسِي كُلِّفْتُ أَهْلِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله حَسْبُكَ أَنْ تَأْمُرَهُمْ بِمَا تَأْمُرُ بِهِ نَفْسَكَ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا تَنْهَى عَنْهُ نَفْسَكَ.«

 حديث 2؛ »عَنْ أَبِي بَصِيرٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ U قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً قُلْتُ كَيْفَ أَقِيهِمْ قَالَ تَأْمُرُهُمْ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا نَهَاهُمُ اللَّهُ فَإِنْ أَطَاعُوكَ كُنْتَ قَدْ وَقَيْتَهُمْ وَ إِنْ عَصَوْكَ كُنْتَ قَدْ قَضَيْتَ مَا عَلَيْكَ.«

211) تحريم (6 : (66؛ »بر آن فرشتگانى خشن و سخت گير گمارده شده اند .«

212) تحريم (6 : (66؛ »كه از آنچه خدا به آنان دستور داده ، سرپيچى نمى كنند ، و آنچه را به آن مأمورند ، همواره انجام مى دهند .«

213) الكافى: 166/1، باب الهداية أنها من الله U، حديث 2؛ »عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ  Uإِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ وَ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ مَلَكاً يُسَدِّدُهُ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ وَ سَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ شَيْطَاناً يُضِلُّهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الآْيَةَ فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ.«

 الكافى: 13/8، كتاب الروضة، حديث 1؛ »عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ خَرَجَتْ هَذِهِ الرِّسَالَةُ مِنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام إِلَى أَصْحَابِهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم. . .وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَإِذَا أَعْطَاهُ ذَلِكَ أَنْطَقَ لِسَانَهُ بِالْحَقِّ وَ عَقَدَ قَلْبَهُ عَلَيْهِ فَعَمِلَ بِهِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ تَمَّ لَهُ إِسْلَامُهُ وَ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ إِنْ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ الْحَالِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ حَقّاً وَ إِذَا لَمْ يُرِدِ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً وَكَلَهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ كَانَ صَدْرُهُ ضَيِّقاً حَرَجاً فَإِنْ جَرَى عَلَى لِسَانِهِ حَقٌّ لَمْ يُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَيْهِ وَ إِذَا لَمْ يُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَيْهِ لَمْ يُعْطِهِ اللَّهُ الْعَمَلَ بِهِ فَإِذَا اجْتَمَعَ ذَلِكَ عَلَيْهِ حَتَّى يَمُوتَ وَ هُوَ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْمُنَافِقِين. . . .«

214) بحار الأنوار: 384/14، باب 26؛ »قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي قَوْلِهِ وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً قَالَ هُوَ يُونُسُ وَ مَعْنَى ذَا النُّونِ أَيْ ذَا الْحُوتِ قَوْلُهُ فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ قَالَ أَنْزَلَهُ عَلَى أَشَدِّ الْأَمْرَيْنِ فَظَنَّ بِهِ أَشَدَّ الظَّنِّ وَ قَالَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ اسْتَثْنَى فِي هَلَاكِ قَوْمِ يُونُسَ وَ لَمْ يَسْمَعْهُ يُونُسُ قُلْتُ مَا كَانَ حَالُ يُونُسَ لَمَّا ظَنَّ أَنَّ اللَّهَ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ قَالَ كَانَ مِنْ أَمْرٍ شَدِيدٍ قُلْتُ وَ مَا كَانَ سَبَبُهُ حَتَّى ظَنَّ أَنَّ اللَّهَ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ قَالَ وَكَلَهُ إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ قَالَ وَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ سَمِعَتْ أُمُّ سَلَمَةَ النَّبِيَّ صلى الله عليه وآله يَقُولُ فِي دُعَائِهِ اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً فَسَأَلَتْهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ صلى الله عليه وآله يَا أُمَّ سَلَمَةَ وَ مَا يُؤْمِنُنِي وَ إِنَّمَا وَكَلَ اللَّهُ يُونُسَ بْنَ مَتَّى إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ فَكَانَ مِنْهُ مَا كَانَ.«

 شرح نهج البلاغه: 256/20، الحكم المنسوبة، حديث 11؛ »إذا أراد الله بعبد خيرا حال بينه و بين شهوته و حجز بينه و بين قلبه و إذا أراد به شرا وكله إلى نفسه.«

 غرر الحكم: 204، الفصل الثاني في رضى الله و سخطه، حديث 4017؛ »إن من أبغض الخلائق إلى الله تعالى رجلا وكله إلى نفسه جائرا عن قصد السبيل سائرا بغير دليل.«

215) قصص (4 : (28؛ »همانا فرعون ] در سرزمين مصر [ برترى جويى وسركشى كرد .«

216) ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن: 157/18؛ » »إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ«؛ فرعون در كشور مصر تكبر و ستم كرد. علو به معنى ستم است. چنان كه مى فرمايد: »لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ«؛ در روى زمين ستم نمى كنند. )قصص 83) »وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً«؛ و مردم آن را گروه بندى كرد. قتاده گويد: ميان بنى اسرائيل و قبطيان فرق مى گذاشت. دسته اول را دچار ذلت و بردگى كرده و به كارهاى سخت وامى داشت و دسته دوم را اكرام مى كرد. برخى گويند: مقصود اين است كه بنى اسرائيل را براى اينكه بهتر بتواند آنها را به خدمت وادارد و رام كند، گروه بندى كرده بود.«

 مجمع البيان في تفسير القرآن: 375/7؛ تفسير نور الثقلين: 109/4، حديث 9؛ »و قال سيد العابدين على بن الحسين عليهما السلام: و الذي بعث محمدا بالحق بشيرا و نذيرا ان الأبرار منا أهل البيت و شيعتهم بمنزلة موسى و شيعته و ان عدونا و أشياعهم بمنزلة فرعون و أشياعه.«

217) نازعات (24 : (79؛ »و گفت : من پروردگار بزرگ تر شما هستم .«

218) تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب: 120/14؛ »عن أبي جعفر عليه السلام قال: أملى اللّه لفرعون ما بين الكلمتين أربعين سنة ثمّ أخذه اللّه نكال الآخرة و الأولى، فكان بين أن قال اللّه لموسى و هارون: قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما و بين أن عرّفه الإجابة أربعين سنة. ثمّ قال: قال جبرئيل: نازلت ربّي في فرعون منازلة شديدة، فقلت: يا ربّ، تدعه و قال: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى؟ فقال: إنّما يقول هذا عبد مثلك.«

 »عن رجل من أصحاب أبي عبد اللّه عليه السلام قال: سمعته يقول: إنّ أشدّ النّاس عذابا يوم القيامة سبعة نفر: أوّلهم ابن آدم الّذي قتل أخاه . . . إلى قوله: و فرعون الّذي قال: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى.«

219) شرح حال ايشان در كتاب تواضع و آثار آن، جلسه 12 آمده است.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه