قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

منكر خدا در كنار راهب صومعه‏

هنگامى كه آتش جنگ در آفريقاى غربى شعله ور شد، و گروه زيادى در آن كشته شدند، و نهايتاً جنگ به پايان رسيد، راهبى كه در آن ناحيه به سر مى برد از صومعه خود بيرون آمد، مردى را چون مرده اى روى زمين افتاده ديد، نزديك وى رفت و پس از دقت لازم او را زنده يافت، از روى دلسوزى وى را با زحمت زياد به صومعه خود منتقل كرد و به معالجه زخم ها و ضعف او همت گماشت تا بيمار به درمان كامل رسيد.

راهب در مدت درمان كردن بيمار، شبانهروز بر اساس ايمانش به خدا اشتغال به عبادت و مناجات و راز و نياز داشت، و سرباز درمان شده نه اين كه به عبادات عابد توجهى نداشت، بلكه از زحمات بى دريغ او نسبت به امور بندگى شگفت زده بود.

روزى راهب به سرباز گفت: چرا و به چه دليل به عبادت حق قيام نمى كنى؟ پاسخ داد آيا براى پروردگارى كه وجود ندارد عبادت كنم؟!

راهب در برابر او و سخن بى پايه اش سكوت كرد تا پس از مدتى يك روز براى گردش به اتفاق يكديگر از صومعه بيرون آمدند، و در بيابان خوش منظره به قدم زدن پرداختند، بناگاه چشم راهب به اثر قدم هاى حيوانى افتاد، از سرباز پرسيد اين چه اثرى است؟ سرباز گفت محل پاى حيوانى است كه از اين مسير عبور كرده، راهب گفت من در اين بيابان حيوانى نديده ام، سرباز گفت: چيزى مى گوئى كه قابل باور نيست، همين اثر پا بس است كه ثابت كند به يقين حيوانى از اينجا عبور كرده است.

راهب گفت: اثر قدمى دلالت بر وجود حيوانى مى كند، آيا اين آثار شگفت انگيز و اين مخلوقات گوناگون و اين سيارات درخشان و ستارگان فروزان بر قادرى حكيم و صانعى عليم و به وجود آورنده اى دانا و خبير دلالت نمى كند؟!

سرباز كه با زنگ بيدار باش راهب از خواب غفلت نجات يافت، و پرده انكار از برابر ديده فطرت و عقلش كنار رفت، غرق در شرمندگى و حيا شد، و به زينت ايمان آراسته گشت، و از راهنمائى راهب سپاس و تشكر كرد.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه