قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

هدايت منكرين معاد با ياد خلقت نخستين

 

 بعد مى فرمايد :

  » أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن نُّطْفَةٍ «

 كدام انسان نمى داند كه ما او را از نطفه آفريده ايم ؟ اين را نمى دانست ؟ چرا ، مى دانست .

  » فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ «

  اين نطفه اى كه روزى خاك بود و من آن خاك را به نطفه تبديل كردم و نطفه را در رحم پروراندم ، حال انسان كامل و جامع شده ، اكنون آمده با من خدا مجادله كند ؟ بحث غيرمنطقى دارد ؟ حرفش چيست ؟

  » وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ «

  در حالى كه آفرينش خود را فراموش كرده است اين مطلب را بيان مى كند ؛ يعنى در آن ظلمت غرور ، كبر ، علم زدگى و مال زدگى ، اين حقايق گذشته مربوط به خود را فراموش كرده است كه روزى نطفه بوده ، اين نطفه در ابتدا چيزى جز خاك نبوده و من همان نطفه را به انسان تبديل كرده ام ، حال با من گفتگوى غيرمنطقى دارد ؟

  » قَالَ مَن يُحْىِ الْعِظَمَ وَ هِىَ رَمِيمٌ «

  استخوان پوسيده اى را از ميان قبرستان آورده است و مى گويد : چه كسى مى تواند اين استخوان مرده را زنده كند ؟

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه