على بن ميثم كه از تبار ميثم تمار عاشق بى قرار على (ع) است، و از دانش و فضيلت بهره فراوان داشت به مجلس حسن بن سهل كه اكثر مجمع علما و دانشمندان جهت بحث و گفتگو پيرامون مسائل علمى و حقايق و معارف بود وارد شد، ديد مردى بى دين و دهرى مسلك و منكر حق و حقيقت در بهترين جاى مجلس نشسته و از احترام ويژه اى از سوى وزير برخوردار است، و همه اعيان مملكت و دانشمندان نامى در مقامى پائين تر از او قرار دارند و آن مرد در كمال بى پروائى در اثبات مسلك خود داد سخن مى دهد و ديگران فقط گوش مى دهند و از پاسخ گفتن به او گويا عاجز و ناتوان اند! وضع مجلس و سكوت اهل علم در برابر سفسطه ها و بافته هاى او على بن ميثم را هيجان زده و آشفته كرد، براى دفاع از حق پيش رفت و گفت اى وزير حكومت و دولت امروز در بيرون از اين كاخ مسئله شگفت انگيز ديدم! حسن بن سهل گفت چه ديدى؟ على بن ميثم پاسخ داد در كنار دجله مشاهده كردم يك كشتى بدون ناخدا مردم را سوار مى كند و از اين طرف دجله به طرف ديگر مى برد، و از آن طرف به همان صورت مسافر به جانب ديگر مى آورد!
مرد منكر حق به تصور خود براى كوبيدن على بن ميثم موقعيتى به دست آورد، به وزير گفت: به نظر مى رسد اين شخص در عقلش دچار نقص و كمبود است كه سخن ديوانگان را به زبان جارى مى كند! على بن ميثم رو به مرد منكر كرد و گفت: قابل قبول نيست كه يك كشتى مسافرينى را بدون وجود ناخدا از رودى بگذراند، مرد منكر گفت: نه هرگز نمى شود! على بن ميثم گفت: پس چگونه در اين درياى پهناور هستى اين مخلوقات و موجودات غير قابل شمارش بدون محركى در حركت اند، و اين ستارگان و اختران بيرون از شماره بدون گرداننده اى حكيم و عالم درگردش اند، اى مدعى دانش و عقل، تو براى حركت يك كشتى از رودى به طرف ديگر ناخدائى را ضرورى و لازم مى دانى ولى براى اين متحركان بى شمار محركى را لازم نمى بينى، اكنون دقت كن و انديشه نما كه كدام يك از ما ادعاى امرى محال مى كنيم، مرد دهرى مسلك كه از استدلال عقلى و فطرى على بن ميثم مبهوت شده بود درمانده و شرمنده سر به زير انداخت و ساكت و بى حرف ماند، و دانست كه دانشمند مسلمان مسئله كشتى را وسيله شكست مفتضحانه او قرار داده است.
منبع : پایگاه عرفان