بعد گليمى آوردند و حضرت را روى آن خواباندند . با آن فرق شكافته به سمت خانه آوردند . ديگر نمى توانست بنشيند ، حال نداشت . رنگ ايشان زرد شده بود و توان بدن ضعيف . فرق شكافته ، استخوان فرق نصف شده ، شمشير در مغز نشسته و مغز از خون پر شده ، ولى نه كور شد ، نه كر و نه حافظه اش را از دست داد ، اين يعنى چه ؟
اين را هيچ دكترى نمى تواند جواب دهد . مويرگ مغز پاره مى شود ، انسان سكته مى كند و تمام بدنش فلج مى شود ، اما شمشير فرق حضرت را شكافته و مغز بيرون زده و پر خون است ، اما مانند همان روزهاى سلامتش است . اين يعنى چه ؟
ايشان را در رختخواب خواباندند . روزه كه نمى تواند بگيرد . رفتند قطعه اى نان نرم و كاسه شيرى كنار بسترش آوردند . چشمش را باز كرد ، فرمود : حسن جان ! ابن ملجم مسافر است ، روزه نيست ، اين شير را بردار ، ببر به او بده .
در آمريكا نيز چنين قهرمانى داريم كه او را الگو كنيد ؟ پس :
» فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ «
به كجا مى رويد ؟ دنبال كدام فرهنگ و الگو هستيد ؟ بيايند بين الگوهاى خود و الگوهاى الهى مقايسه كنند ، واقعاً اگر به نحو منطقى يافتند كه حق با الگوهاى آمريكايى ، اروپايى و اسرائيلى است ، با خيال راحت به دنبال همان ها بروند .
منبع : پایگاه عرفان