قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مرگ و عالم آخرت - جلسه بيست و چهارم (1) - (متن کامل + عناوین)

 

 

آثار خودشناسى در آخرت  

 نشانه هاى خودفراموشى در قرآن

 

 تهران، مسجد حضرت امير رمضان 1383

 الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين  وصلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

  بيمارى خطرناك خودفراموشى ، تعبيرى است كه در كتاب خدا و در سوره مباركه »يس« آمده است :

  » وَ نَسِىَ خَلْقَهُ «(532)

  همچنين در سوره مباركه حشر آمده است :

 » فَأَنسَيهُمْ أَنفُسَهُمْ «(533)

  افرادى كه خودفراموشى دارند ، به خود توجه و علم ندارند و وجود خود را از مبدأ و معاد قطع مى دانند .

 چنين انسانى به كجا وصل است ؟ به تعبير قرآن مجيد در سوره مباركه اعراف :

  » وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَْرْضِ «(534)

 موجودى به تمام معنا مادى هستند . يا به تعبير سوره توبه :

 » اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَْرْضِ «(535)

  سنگينى و تكيه آنان به زمين است .

 

  مراتب زندگى خودفراموشان

 خدا در آيه اى مى فرمايد : با اين وضعى كه دارند ، عمر ، كار و حركات آنان در دو مرحله است و مرحله سومى ندارند . البته اين را ما به چشم خود در درصد بسيار بالايى از مردم غرب ، اروپا ، آمريكا و منطقه شرق ، به خصوص مناطق آزاد شده از حكومت سوسياليستى شوروى مى بينيم .

 اين دو محورى كه مجموع حركات آنها بر اين دو محور است و تمدن را نيز در اسارت اين دو محور گرفته اند و كاربرد اين تمدن را در اين دو محور جهت داده اند را اين آيه شريفه سوره مباركه محمد صلى الله عليه وآله بيان كرده است :

 

 » وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ «(536)

 كسانى كه پيوسته دچار لذت خواهى و لذت گيرى هستند . لذتى ظاهرى كه فقط و پيوسته در حال پر كردن شكم هستند . شهوترانى بى قيد و شرط .

 

 

 انسان نسبت به لذت ظاهرى و باطنى

 لذت بردن و بهره بردن براى انسان در دو مرحله قرار داده شده است ؛ مرحله اول مرحله ظاهرى است و مرحله دوم مرحله باطنى .

 انسان در مرحله باطنى از عبادت خدا ، گريه براى خدا ، زيارت اولياى خدا ، تحصيل حقايق و معرفت به واقعيت هاى هستى ، خدمت به مردم و گره گشايى ، احسان ، نيكى و كار خير لذت مى برد .

 كسانى كه اهل خدا هستند ، از طريق حلال ، از شهوات مقيد لذت مى برند و با اين لذت بردن ثواب هم مى برند ؛ يعنى خدا به آنها پاداش مى دهد . اگر به دنبال پول درآوردن مى روند ، فقط پول حلال به دست مى آورند ؛ يعنى شهوت مقيد ، پول را دوست دارد ، ولى به حلال مقيد است . لذت بردن از امور بدنى را دوست دارد ، اما به حلال . همسر دارى را دوست دارد ، اما به شكل حلال .

 

 مقيد بودن مؤمن به امر خدا

 اين كه مقيد ناميده شده است ، تعبيرى از وجود رسول خدا صلى الله عليه وآله است كه شيعه و سنى روايتش را نقل مى كنند . روايت مفصل و طولانى است و مطالب بسيار عاليى دارد ، اول روايت اين است :

 

 » المؤمن لدى الحق اسير «(537)

  مردم با ايمان ، با معرفت ، با اعتقاد و علاقه مند به حضرت حق ، به حق و حقيقت پاى بند هستند و چيز ديگرى را قبول ندارند . آنچه در اين عالم حق است ، فقط به آن عمل مى كنند . ممكن است عمل به حق براى آنان تلخ باشد ، ولى آنها به آن پايبند هستند .

 مثلاً پول از دست دادن تلخ است ، حتى براى بعضى ها كه مى خواهند حق واجب قرآنى را بدهند ، پرداخت پول تلخ است . البته من كارى ندارم كه زكات و خمس مانند نماز و حج واجب هستند . همان طور كه بى نماز در قيامت نجات ندارد ، كسى كه در مال بى حساب و كتاب باشد نيز در قيامت نجات ندارد ، اما حقوقى است كه درون دل بعضى ها تلخ است ، ولى وقتى كه از آن حق گذشت مى كنند ، مى بينند اين پرداخت از عسل شيرين تر است و از آن شيرين تر آن لحظه اى است كه وعده خدا مبنى بر جايگزينى آن مال و بركت دادن به مابقى اموال را با چشم خود مى بينند و لمس مى كنند ؛ چون مى بينند كه وعده خدا حق است .

 

 فرار مؤمن از شيرينى مال ربوى

 شخصى بود كه در هشتاد سالگى از دنيا رفت . حدود شصت سال كار او ربا گرفتن بود و كار ديگرى نداشت . در ربا گرفتن نيز خيلى منظم بود .(538) به هر كسى پول مى داد ، اسم و آدرس او را مى نوشت ، انواع ضمانت ها را مى گرفت ، وقتى پول ربا را مى گرفت ، در دفتر مى نوشت . آن را در صندوق مى گذاشت . بالاخره بعد از شصت سال نيز عمرش تمام شد و مرد .

 دو پسر داشت كه با رباخوارى ، كاسبى و داد و ستد پدر موافق نبودند ، لذا زود ازدواج كردند و رفتند . وضع مالى متوسطى داشتند . بعد از مردن پدر ، پول سنگينى جمع شده بود ؛ چون رباخوار كه صدقه نداده ، صرف امور خيريه نيز نكرده بود ، بلكه پول ها را جمع كرده بود تا ثروت خيلى سنگينى شده بود .

 پدر را دفن كردند و بعد از مراسم ختم ، تمام اين پول هاى مانده كه به اين دو پسر متدين مى رسيد ، چون با دين بودند و با ادب بار آمده بودند ، خيلى زود به سراغ صاحبان پول ها رفتند و پس دادند .

 

 پايبندى مؤمن به حق

 » المؤمن لدى الحق اسير « مؤمن واقعى به حق پايبند است . البته براى مؤمن فرق نمى كند كه حق شيرين است يا تلخ . انسان صبح از رختخواب و خواب ناز بلند شود ، استراحتش را بشكند ، خوابش را كنار بزند ، وضو بگيرد ، بر سر جانماز بايستد ، دو ركعت نماز بخواند ، از ناحيه بدنى و در جهان تلخ است ، اما مگر تلخى دنيا چقدر است ؟

  » ذلك بلاءٌ و مكروه قليل مكثه قصير مدته «(539)

  اين ديدگاه انسان مؤمن است .

 

پی نوشت ها:

 

 

 

(532) يس (78 : (36؛ »در حالى كه آفرينش نخستين خود را از ياد برده اند

533) حشر (19 : (59؛ »كسانى كه خدا را فراموش كردند.«

534) اعراف (176 : (7؛ »ولى او به امور ناچيز مادى و لذت هاىِ زودگذرِ دنيايى تمايل پيدا كرد.«

535) توبه (38 : (9؛ »به سستى و كاهلى مى گراييد.«

536) محمد (12 : (47؛ »و در حالى كه كافران همواره سرگرم بهره گيرى از ] كالا و لذت هاى زودگذر  [دنيايند و مى خورند.«

537) كنز العمال: 163/1، حديث 816؛ تفسير القرآن العظيم، ابن أبي حاتم: 3427/10؛ »عن معاذ بن جبل قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله يا معاذ إن المؤمن لدى الحق أسير، يا معاذ إن المؤمن لا يسكن روعه و لا يأمن اضطرابه حتي يخلف جسر جهنم خلف ظهره. يا معاذ إن المؤمن قيده القرآن عن كثير من شهواته و عن أن يهلك فيها هو بإذن الله U، فالقرآن دليله، و الخوف حجته و الشوق مطيته، و الصلاة كهفه، و الصوم جنته، و الصدقة فكاكه، و الصدق أميره، و الحياء وزيره، و ربه U من وراء ذلك كله بالمرصاد.«

538) الكافى: 124/5، باب المكاسب الحرام، حديث 1؛ »عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي هَذِهِ الْمَكَاسِبُ الْحَرَامُ وَ الشَّهْوَةُ الْخَفِيَّةِ وَ الرِّبَا.«

 الكافى: 144/5، باب الربا، حديث 2؛ »قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام آكِلُ الرِّبَا وَ مُؤْكِلُهُ وَ كَاتِبُهُ وَ شَاهِدُهُ فِيهِ سَوَاءٌ.«

 الكافى: 146/5، باب الربا، حديث 8؛ »عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّمَا حَرَّمَ اللَّهُ U الرِّبَا لِكَيْلَا يَمْتَنِعَ النَّاسُ مِنِ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ.«

 الكافى: 5/147، باب الربا، حديث 12؛ »عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ أَخْبَثُ الْمَكَاسِبِ كَسْبُ الرِّبَا.«

539) المصباح للكفعمي: 557، الفصل الرابع و الأربعون، دعاى كميل؛ »ان ذلك بلاء و مكروه قليل مكثه يسير بقاؤه قصير مدته فكيف احتمالي لبلاء الآخرة و حلول  ]و جليل  [وقوع المكاره فيها و هو بلاء تطول مدته و يدوم مقامه و لا يخفف عن أهله لأنه لا يكون إلا عن غضبك و انتقامك و سخطك.«

 

ادامه دارد ...


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه