دليل نقلى دارد، و گروهى از فلاسفه اسلامى آن را با براهين و دلايل استوار ثابت كرده اند و من در اين زمينه نياز به بحث علمى نمى بينم.
صدرالمتألهين در كتاب با ارزش اسفار اربعه مى گويد: همه موجودات بدون استثنا عاشق جمال حضرت اويند، و در اثبات عشقشان به حق همين بس كه همه به سوى كمال مطلق روانند، و اگر عشق به او نبود، حركت به سوى كمال مطلق معنا نداشت عشق به حضرت حق پس از معرفت به او و شناخت صفات حضرتش با تخليه باطن از رذائل و تطهير قلب از آنچه كه او را از خدا منصرف مى كند، و آراسته شدن به ارزش ها به دست مى آيد.
از رسول حق روايت شده است:
«ليس الايمان الا الحب فى الله و البغض فى الله:»
ايمان جز عشق نسبت به خدا، و كينه ورزى به خاطر خدا نيست.
به عبارت ديگر ايمان حبّ به خدا و احكام و قوانين او محبت نسبت به محبان اوست، و نيز ايمان عبارت از كينه و بغض نسبت به دشمنان حق و محرمات الهيه است و اينگونه محبت برترين نوع محبت و سبب سعادت انسان در دنيا و آخرت است. «1» اهل تحقيق و سالكان مسلك محبت، و علمداران كشور عشق، و مستغرقان جمال محبوب، «عشق را يكى از كيفيات نفسانى دانسته، و در تعريف آن گفته اند:
عشق استعداد و قابليت حبّ و محبت كامل به محبوب است.
ميان لغت حب و عشق تفاوت و فرقى نيست
«عباراتنا شتى و حسنك واحد»
چون حب در اثر شدت تسلط فكر در حسن و زيبائى هاى معشوق و تكرار مشاهده جهات زيبائى به حدى رسد كه عاشق چيزى جز محبوب نداند و نخواهد و نبيند، آن حالت محبت شديد را عشق گويند.
وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ.
زنان مصر درباره همسر عزيز در شهر شايع كردند:
قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً:
عشق نوجوان كنعانى در درون قلبش نفوذ كرده و وى را به شدت شيفته و فريفته خود ساخته است.
قرآن درباره زنان مصرى كه از جانب بانوى كاخ براى تماشاى يوسف به ميهمانى دعوت شده بودند مى فرمايد:
فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ:
هنگامى كه يوسف را ديدند او را از نظر حسن و زيبائى بزرگ و بى نظير يافتند، و چنان شيفته جمالش شدند كه به جاى ميوه دستان خود را بريدند و گفتند: تبارك الله كه اين نوجوان بشر نيست، بلكه فرشته بزرگ حسن و زيبائى است.
در اين آيات به مفهوم و معناى علاقه و محبت اشاره شده و به بخشى از آثار آن توجه داده شده است، البته لفظ عشق در آيات قرآن مجيد ذكر نشده ولى نيست فرقى در ميان حب و عشق شام در معنى نباشد جز دمشق ولى در روايات و احاديث لفظ عشق كم و بيش وارد شده است.
كتاب شريف اصول كافى در باب عبادت از حضرت صادق (ع) از رسول خدا نقل مى كند:
«افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها فهو لا يبالى على ما اصبح من الدنيا على عسر ام على يسر:»
برترين مردم كسى است كه به عبادت و بندگى حق عشق ورزد، و آن را در آغوش جان گيرد، و با قلبش دوست بدارد، و با جسمش آن را بپذيرد و خود را وقف آن كند، پس او به آنچه از دنيا برخورد مى كند اعتنائى ننمايد چه بر سختى و چه بر آسانى.
اميرمؤمنان (ع) هنگام عبور از سرزمين كربلا اشاره به نقطه اى كرد و فرمود:
«هذا مصارع عشاق و مناخ ركاب .....»
اينجا محل افتادن عاشقان و فرود آمدن سواران است حضرت صادق (ع) فرمود:
«ان العباد ثلاثة: قوم عبدوا الله خوفاً فتلك عبادة العبيد، و قوم عبدوا الله طلبا للثواب فتلك عبادة الاجراء و قوم عبدوا الله حبا فتلك عبادة الاحرار:»
به راستى بندگان سه دسته اند: گروهى خدا را به خاطر ترس از دوزخ عبادت مى كنند، پس آن عبادت بردگان است، و گروهى خدا را به خاطر رسيدن به بهشت عبادت مى كنند پس آن عبادت تاجران است، و گروهى خداوند را به خاطر عشق و محبت به او عبادت مى كنند پس آن عبادت آزادگان است.
منبع : پایگاه عرفان