قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

گامهاى شيطان‏

 

منابع مقاله:

کتاب   : تفسير حكيم جلد ششم

نوشته  : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

در آيات مربوط به خلقت آدم و حوا و سكونت آنان در بهشت و وسوسههاى شيطان به آنان نسبت به شجره ممنوعه و رجيم و ملعون شدن شيطان تا ابد بحث مفصل و لازمى در حدى كه توانست همه شئون مطلب را فرا بگيرد گذشت.

در اينجا فقط اين نكته را يادآورى ميكنم كه شيطان به صورت دفعى انسان را از صراط مستقيم جدا نميكند و از حضرت دوست دور نمينمايد بلكه به صورت تدريج زمينه گناهان صغيره را آن هم در مدتى قابل ملاحظه فراهم ميكند، تا قبح گناه و زشتى معصيت از نظر انسان زدوده شود آنگاه باز به تدريج عرصه ارتكاب گناه كبيره را فراهم ميآورد، تا نهايتاً انسان به گناه عادت كند و ارتكاب معصيت طبيعت ثانوى وى شود.

كسى كه از كشيدن مواد دود زا نفرت دارد و عمراً نه به يك نخ سيگار به لب نزده، دوست نابابش سيگارى به ارائه ميدهد، او روى گردان ميشود، دوستش از طريق محبت و عاطفه وارد شده به او ميگويد فقط يك بار به اين ماده لب بزن، وسوسه كارگر ميافتد، لبى به سيگار ميزند و براى يك بار دودى به حلقش فرو ميبرد، دهانش تلخ ميشود، گلويش ميسوزد، حالت تهوع به او دست ميدهد، به شدت اظهار نفرت ميكند و نزد خود عهد مينمايد به سيگار لب نزند، يكى دو روز بعد باز دوست ناباب او را وسوسه ميكند و زيان دود را نزد او كم و اندك و ناچيز جلوه ميدهد و از اين كه سيگار به اعصاب آرامش ميدهد سخن وسوسه انگيز به ميان ميآورد و نهايتاً او را وادار به كشيدن نصف سيگار ميكند و به همين صورت و به تدريج او را به دود معتاد ميكند، تاجائى كه حاضر ميشود پول خدا داده را به مسير دود آلوده هزينه كند، سالها ميگذرد تا سيگار برايش عادى ميشود، دنبال دودى كه مخدّر بودنش بيشتر باشد ميرود، به راهنمائى دوست ناباب به حشيش سپس به ترياك پس از آن به هروئين آنگاه به مواد نابودكننده جسم وجان و خلاصه براى تأمين هزينه سنگين اعتياد به قاچاق فروشى، و نهايتاً به زندان رفتن و چه بسا به كام اعدام ميافتد.

آرى جوانى برومند، مستعد، زيباروى، زيبا اندام، داراى قدرت هوشى و ذهنى كه با ادامه تحصيل ميتواند ابن سينا در شرق يا انيشتن در غرب گردد، همه مواهب خدا داده را با دود اعتياد معامله ميكند، دل خانواده را به درد ميآورد، آبروى خانواده را در معرض خطر قرار ميدهد، عضوى معطّل و سرگردان ميشود، كارتن خواب ميگردد، و با اعدام شدنش بدون جواب و عذر قابل قبول به دادگاه جهان بعد رفته به عذاب ابد محكوم ميگردد!! وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ

چه دشمن آشكارى از اين دشمن بدتر كه همه سرمايههاى وجودى انسان را به باد ميدهد و آدمى را به خوارى دنيا و عذاب آخرت گرفتار ميكند، بيعلت نيست كه خداوند در سوره فرقان از رفيق بد و عامل ضلالت و گمراهى و انسانى كه قاتل سعادت انسان است تعبير به شيطان كرده است:

لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا: «1»

بيترديد رفيق من مرا از قرآن پس از آن كه برايم آمد گمراه كرد، و شيطان همواره انسان را پس از گمراه كردنش تنها و بيكس در وادى هلاكت رها ميكند.

اكثر شياطينى كه راه را بر انسان ميبندند، و زمينه جدائى او را از حق فراهم ميكنند، و بيرحمانه به ارزشهاى والاى آدمى حمله مينمايند، و معاصى و گناهان را در نظر مردم ميآرايند، و انواع حيلهها و ترفندها را براى گمراه كردن اهل ايمان به كار ميگيرند سردمداران كفر و شرك و فرعونيان زمان، و چه بسا اطرافيان خود انسان اعم از اقوام و دوستان و نزديكان هستند كه علامت شيطان بودنشان دعوت به ضلالت و گناه است و اينان دشمن آشكارند كه اجتناب از آنان مايه رشد و سعادت و نيك بختى است.

 

سقوط پس از رفعت

انسانى كه همه وجود خود را تسليم حضرت حق ميكند و در راه معرفت خدا به اندازه استعدادش گام بر ميدارد و در فضاى توحيد با درك دلايل و بينات الهيه حجت حق بر او تمام ميشود، و در حدى به ايمان و اخلاق حسنه و عمل صالح آراسته ميگردد و از اين طريق به رفعت معنوى و جايگاهى والا ميرسد.

او بايد با همه وجود و با كمك خواستن از حضرت حق آنچه را به دست آورده حفظ كند، و فريب ترفندهاى شيطان را نخوريد، و از افتادن در جاده گناه و پذيرش دعوت شيطان به شدت اجتناب نمايد، و گرنه دچار لغزش يعنى پيروى از خطوات شيطان ميگردد، و سر از احكام و مقررات عزت آفرين و حكيمانه حضرت حق بر ميتابد و از جايگاه والاى معنوى خود كه با زحمت به دست آورده به حضيض هلاكت و چاه ضلالت سقوط ميكند و خود را مستحق جريمه و عقاب و عذاب الهى مينمايد.

انسان اگر نسبت به قرآن مجيد گوش شنوا داشته باشد، صداى انسان شناسى و جهان شناسى و خداشناسى و قانون شناسى و عاقبتشناسى را از اين مأذنه الهى ميشنود، چون اين صدا و نداى به حق را تحقق عملى دهد بهترين موجود و با ارزشترين وجود ميگردد، و به جايگاهى رفيع ميرسد.

ولى اگر به صدا و نداى شيطان پاسخ دهد به تدريج ارزشهاى به دست آوره را از دست ميدهد، و روحش با حملات سبعانه زشتيها و معاصى پاره پاره ميشود، و از او جز مشتى استخوان و گوشت و غير از شكم و شهوت باقى نميماند، و نهايتاً شريك حيوانات در هارى و درندگى و سبعيت ميشود و اسفل سافلين سقوط ميكند و قدر و وزنى برايش نميماند، و از چشم رحمت خدا ميافتد، و درهاى فيوضات ربانيه و الطاف الهيه به رويش بسته ميشود و مستحق عذاب دنيا و آخرت ميگردد.

صداى حق از مأذنه قرآن مجيد آن چنان بايد گوش جان و ذات قلب و حقيقت روح را تحت تأثير قرار دهد كه همه هويت ظاهر و باطن در تسخير آن صدا در آيد و همه موجوديت انسانى انسان را با همه موجوادت كه تسبيح گوى حق و سر به سجده در پيشگاه دوست دارند هماهنگ نمايد، و آدمى را با كاروان هستى به سوى حضرت حق برده به لقاء و قرب آن وجود مقدس برساند.

اين صدا را بايد بگونه اى شنيد كه ديگر صداها كه ضد اين صداست در برابر آن آنچنان ضعيف و آهسته شود كه قابل شنيدن نباشد، صداهائى كه باطل و پر از جاذبه شهوانى است و براى نشنيدن صداى حق اختراع شده، و به خاطر اين است كه صداى حق با اين صداها به گوش نرسد.

صداى باطل يا بايد با توجه به حقايق براى انسان پوچ و هيچ باشد يا آدمى در هر شرايطى آن را نشنود يا نشنيده بگيرد ..

با ارزشترين صداها و پرمنفعتترين آنها كه دم حيات بخش، و نفخه زندهكننده جان، و رشددهنده نهال انسانيت است صداى حق است كه از گلدسته وحى و ناى پر معنا و ملكوتى انبياء و امامان بلند است، كه هر باطلى را از خيمه حيات فرارى ميدهد و كشتزار زندگى را از حشرات موذى و زيانبار كه همان طواغيت و شياطين هستند پاك ميكند و زمينه رشد و كمال و به ثمر نشستن درخت وجود انسانى را فراهم مينمايد.

 

كودك و صدا

كودكى پاسبانى و نگهبانى كشتزارى را به عهده داشت، براى دفع پرندگان و حشرات حملهكننده به كشتزار كه موجب آفت به آن منبع تأمينكننده رزق و روزى بودند طبل ميكوبيد، موذيان از صداى طبل فرار ميكردند، روزى محمود غزنوى از آن ناحيه ميگذشت، منظره زيباى منطقه نظرش را جلب كرد با حشم و خدم مفصلى كه همراهش بود چادر زد، شترى دو كوهان داشت كه طبل بزرگ جنگى او را حمل ميكرد، كوس پر صداى محمود در رفت و آمد بر پشت اين شتر نواخته ميشد، شتر مزبور وارد مزرعه تحت پاسبانى كودك شد، كودك ساده دل براى فرارى دادن شتر با آن طبل جنگى بزرگ كه بر پشتش نواخته ميشد شروع كرد بر طبل كوچك خود كوبيدن تا شتر دو كوهانه محمود را از مزرعه فرارى دهد، خردمندى به او گفت: بر طبل خود مكوب كه اين شتر با آواى طبل و نقاره آشناست و صداى اين طبل تو يا در گوشش هيچ است يا نميشنود!

آرى رفيعترين صداها از نظر معنوى و سودمندترينش از نظر اثر گذارى صداى حق است كه آن چنان با همت و عشق و با حالت باور بايد شنيد كه ديگر صداها در برابرش هيچ باشد يا شنيده نشود.

صداى حق كه صداى وحى و معرفت و صداى انبياء و امامان است انسان را به سه مرحله با عظمت و ملكوتى علم اليقين كه محصول دلايل و بينات و عين اليقين كه ثمره مشاهده و حق اليقين كه ميوه لمس و مسّ است ميرساند، و رفعتى به انسان ميدهد كه جز خدا كسى به حقيقتش آگاه نيست.

به هر اندازه يقين انسان بيشتر باشد، به حق نزديكتر و به همان نسبت همه و حتى اشياء و عناصر در برابر خواستههاى به حق انسان مطيع ترند.

علامه طباطبائى صاحب تفسير الميزان از رسول خدا نقل ميكند كه به حضرت گفتند: بعضى از ياران مسيح روى آب راه ميرفتند، حضرت فرمود:

«لوكان يقينه اشد من ذلك لمشى على الهواء:»

اگر يقين رونده روى آب شديدتر از آن بود قطعاً روى هوا راه ميرفت.

آرى فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْكُمُ الْبَيِّناتُ ، اگر پس از آمدن دلايل و بينات و ديدن نشانههاى حق و شنيدن صداى وحى، در عرصه غير حق بلغزيد به عذاب دچار ميشويد و بدانيد كه خدا تواناى شكست ناپذير و حكيم است.

 

كيفر اهل لغزش

سنن و قوانين حكيمانه حضرت حق، مايه حيات معنوى، و سبب رشد و كمال، و زمينه به دست آوردن خير دنيا و آخرت است.

دين همراه با بينات و دلائل علمى است و راه هرگونه ترديد و شك به روى آن بسته است.

عقل و فطرت در برابر قوانين حكيمانه حق سرتسليم و تواضع فرود ميآورند، و از درون انسان، انسان را به قبول آنها ترغيب ميكنند.

اجراى قوانين تشريع آدمى را زير چتر ولايت الله قرار داده الله وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا، و او را به سوى مقام قرب و لقاء حركت ميدهد.

آنان كه از دين سرپيچى كنند و پيرو گامها و به عبارت ديگر فرهنگ فريبكارانه شيطان شويد به راستى چه انتظارى دارند و به چه نظر دارند؟

جز آمدن انتقام خدا به صورت عذابى سهمناك در سايه هائى شوم از ابر، و ظهور فرشتگان مأمور كيفر؟

اين خيانت پيشگان و ستمگران بدكردار هنگامى كه آثار انتقام خدا را از ابرى پر از عذاب و فرشتگان مأمور كيفر ديدند ميخواهند ايمان بياورند و تسليم خواستههاى حق شوند، كه آن زمان، زمان اظهار ايمان و تسليم نيست، كه ايمان و تسليم در آن هنگامه پر خطر كه فرصتها سوخته و زمان از دست رفته هيچ سودى ندارد، زيرا قيامت عرصه حساب است نه عمل برخلاف دنيا كه عرصه عمل است نه حساب.

چون صفات حضرت حق مثل صفت منتقم عين ذات است آيه شريفه ميفرمايد إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ اين به معناى جابهجائى خدا و حركت حضرت او از نقطهاى به نقطه ديگر نيست، چنان كه تربيت شدگان مكتب سقيفه و پيروان مدرسه بنى اميه پنداشته اند!!

«مى شود كه اسناد يأتيهم الله حقيقى و ناظر به صفات باشد، زيرا صفات و اسماء الهى عين ذات، و ظهور و اتيان صفات نمودارى از آن است كه پيوسته در صورتهاى مادى و طبيعى و اظلال آنها ظاهرتر ميشود، آن چنان كه علم و قدرت و صفات و غرائز انسانى در صورت مواد و ابدان و اصوات پيوسته ظاهرتر ميشود و آنها را تحت الشعاع ميگيرد.

همان اراده حكيمانه و علم ازلى بود كه در آغاز تكوين، به ماده اولى جهان كه قرآن از آن تعبير به دخان نموده

ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ «2»

روى آورد و آن را از يكگونگى و هم سطحى به صورتهاى مختلف عناصر اصلى و تركيبات آنها، سپس قوانين و نظامات و نيروها و حيات و عقل درآورد، و در اين رجوع و مسير كمالى، هر چه جهان پيشتر رود، صفات ازلى نمودارتر و نزديكتر، و ماده اولى مقهورتر ميگردد تا در نهايت امر به صورت ابرهاى لطيف و روشى «الغمام» ميشود كه اشعه صفات و اسماء از آن رخ مينمايد:

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها «3»

و كارمايه جهان به پايان ميرسد:

وَ قُضِيَ الْأَمْرُ

و همه چيز به سوى خدا بر ميگردد:

وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ.

استفهام اعجابى و نكوهنده- هَلْ يَنْظُرُونَ ...؟

انگيزنده انظار به سوى چنين آينده نهائى، و نكوهش كسانى است كه پس از آمدن آيات بينات و ظهور اراده تشريعى خداوند و تبيين دارالسلام روى گرداندند و لغزيدند و پيرو گامهاى شيطان شدند.»

 

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- فرقان 29.

(2)- فصلت 11.

(3)- زمر 69.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه