هارون الرشيد در ديدارى با بهلول به اين صورت آغاز سخن كرد: مدتى است آرزوى ديدارت را مى كشيدم، بهلول گفت: من به ديدار تو هيچ ميل و علاقه اى ندارم، هارون درخواست پند و موعظه كرد، بهلول گفت: نسبت به چه كارى و برنامه اى تو را نصيحت كنم؟ سپس به جانب كاخ سر به فلك كشيده بغداد و عمارت هاى بلند و گورستان اشاره كرد و گفت: اى هارون اين قصرهاى بلند از كسانى بوده است كه هم اكنون در زير خاك هاى تيره اين قبرستان خوابيده اند!
اى هارون چه حالى براى تو خواهد بود روزى كه براى محاسبه اعمالت در پيشگاه عدل الهى بايستى و حضرت حق به تمام حركات دوران عمرت رسيدگى نمايد!!
مالك روز قيامت با نهايت دقت از تو بازپرسى كند، و به حساب اعمالت برسد، راستى چه وضعى خواهى داشت آن روزى كه خداى تو چنان به دقت به پرونده ات بنگرد، و در رسيدگى به پرونده ات به صورتى عدالت را بكار گيرد كه حتى از هسته خرما و از پرده نازكى كه آن هسته را فرا گرفته، و از آن نخ باريكى كه در شكم هسته است، و از آن خط سياهى كه در كمر هسته نقش بسته باز خواست نمايد و تو در مدت حسابرسى در ميان اهل محشر روسياه و دست خالى و گرسنه و تشنه و برهنه باشى، در چنان روزى بيچاره و زبون خواهى شد و همه از روى مسخره به تو خواهند خنديد، هارون از سخنان بهلول متأثر شده اشك از ديدگانش به پهناى صورتش جارى شد.
منبع : پایگاه عرفان