قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حقيقت عبادت‏

 

منابع مقاله:

کتاب  : عرفان اسلامى جلد هفتم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

خط عبوديت و بندگى، نسبت به وجود مقدس حضرت حق تعالى برترين و والاترين نعمت و حقيقتى است كه حضرت اللّه، محض محبت و عشق و عنايت و لطف نسبت به بنى آدم، براى انسان قرار داده است.

بدون شك، اگر انسان محبوب حق نبود و مورد لطف و عنايت حضرت دوست قرار نداشت، به عبادت و بندگى خدا دعوت نمى شد.

عبادت عبد نسبت به خداوند، هدف مقدس حضرت بارى تعالى از خلقت انسان است و آن هم از باب نياز و احتياجى است كه، انسان براى رشد و كمال و تأمين خير دنيا و آخرت به آن دارد.

 

اسرار عبادت

در عبادت حق و بندگى نسبت به او حقايق و اسرارى است كه در قرآن مجيد و روايات و گفتار پاكان و نيكان منعكس است و قسمتى از آن به قرار زير است:

1- عبادت و بندگى هدف آفرينش انسان است.

2- عبادت و بندگى حق، بالاترين مقام براى آدمى است.

3- عبادت علت رشد و كمال و سعادت و سلامت انسان است.

4- عبادت علت ورود به بهشت و نجات از جهنم است.

5- عبادت بهترين عامل براى برپايى نظم و عدالت در زندگى مردم است.

6- عبادت و بندگى حق، مانع رشد ظلم و ظالم و علت درهم كوبيده شدن فساد و ستم است.

عبادت، هدف آفرينش

در زمينه اين شش مرحله عالى، آيات و رواياتى وارد شده كه توجه به قسمتى از آن آيات و روايات لازم است.

[وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ] «1».

و جن و انس را جز براى اين كه مرا بپرستند نيافريديم.

در اينجا بايد به اين نكته بسيار مهم توجه كنيد كه عبادت به آن معنايى كه منظور قرآن است از تحقق چند حقيقت محقق مى گردد:

معرفت نسبت به معبود، اطاعت از اوامرى كه از جانب او متوجه انسان مى گردد و اجتناب از آنچه كه حضرت او بر انسان حرام نموده كه در اين قسمت، نفى و رجم كامل طاغوت هاى درونى و برونى لحاظ شده كه بدون اين سه واقعيت عبادت قابل تحقق نيست.

رشد و كمال و خير دنيا و آخرت با اين گونه عبادت بدست مى آيد كه عبادت غير اين عبادت نيست، بلكه حركاتى است كه در جهت ارضاى نفس انجام مى گيرد نه جلب رضاى خدا.

سَألْتُ الصّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليهما السلام: فَقُلْتُ لَهُ: لِمَ خَلَقَ اللّهُ الْخَلْقَ؟

فقال: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى لَمْ يَخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَلَمْ يَتْرُكْهُمْ سُدىً بَلْ خَلَقَهُمْ لِإظْهارِ قُدْرَتِهِ وَلِيُكَلِّفَهُمْ طاعَتَهُ فَيَسْتَوْجِبُوا بِذلكَ رِضْوانَهُ وَما خَلَقَهُمْ لِيَجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَلا لِيَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِيَنْفَعَهُمْ وَيُوصِلُهُمْ إلى نَعيمِ الْأبَدِ «2».

راوى مى گويد: از حضرت صادق جعفر بن محمد عليهما السلام پرسيدم: خداوند به چه منظور انسان را آفريد؟

فرمود: خداى تبارك و تعالى انسان را به بازيچه نيافريد و آنان را رها شده قرار نداد، آفرينش انسان براى نماياندن قدرتش بود و براى اين كه آنان را به ميدان تكليف رهنمون شود تا مستوجب رضوان او گردند.

انسان را نيافريد تا از او جلب منفعت كند و به وسيله او دفع ضرر نمايد، بلكه آنان را به كاخ با عظمت هستى آورد، تا منفعت به آنان برساند و به نعيم جاويد برساند.

في خُطْبَةِ أميرالمُؤمِنينَ عليه السلام: الَّذي خَلَقَ الْخَلْقَ لِعِبادَتِهِ وَأقْدَرَهُمْ عَلى طاعَتِهِ «3».

خداوند انسان را براى عبادت آفريد و سپس آنان را براى اطاعت قدرت داد.

 

عبادت، بالاترين مقام آدمى

2- در طول تاريخ به وسيله افراد گوناگون و به توسط بسيارى از كتب علمى، براى انسان مقاماتى بيان شده و هر كسى يا هر دانشمندى فراخور مقام و حالش براى انسان شأنى بيان كرده، ولى وقتى به بهترين منبع و ارزنده ترين ذخيره يعنى قرآن مراجعه مى كنيم، مى بينيم خداوند بزرگ كه صاحب آفرينش و خالق عالم و آدم است، بهترين و والاترين مقام را براى انسان مقام بندگى و عبوديت او نسبت به حضرت حق مى داند.

قرآن مجيد، بهترين مقامى كه براى انبيا و اوليا معرفى مى كند مقام عالى بندگى است، چرا كه هر كس به دايره بندگى قدم گذارد، از هر قيد و بندى رسته و در فضاى بهارى قرار گرفته كه تمام استعدادهايش شكوفا خواهد شد.

بندگى حقيقى، از طرفى تمام درهاى رحمت الهى را به روى انسان باز مى كند و هشت در بهشت را براى انسان مى گشايد و هر در شرى، به خصوص هفت در جهنم را به روى انسان مى بندد.

در مسير بندگى، قلب انسان به تدريج آماده پذيرفتن نور مى گردد و در كنار آن نور موفق به تماشاى حقايق شده و به وصال جمال خواهد رسيد.

اى كه با درد تو انديشه درمان خوش نيست

 

بى تماشاى جمال تو گلستان خوش نيست

بى تو ما را هوس گلشن و صحرا نبود

 

زان كه بى صحبت تو روضه رضوان خوش نيست

هر كه عاشق نبود صورت بى جان باشد

 

تو خود انصاف بده صورت بى جان خوش نيست

گر چه بسيار شنيديم كه هجران خوش تر

 

ما طلبكار وصاليم كه هجران خوش نيست

خوشتر اينست كه انصاف و غرامت دادن

 

هم چنان با من دلتنگ پريشان خوش نيست

     

اى دل ار طالب وصلى هوس از جان بگسل

 

غم جان با طلب صحبت جانان خوش نيست

طالب وصل حرم را نتوان گفت عماد

 

كه بيابان خطرناك و مغيلان خوش نيست «4»

     

 

قرآن مجيد در سوره يوسف: 12، مريم: 63 كهف: 65، فاطر: 32، صافات:

81، 111، 122، 132، 171، ص: 45، تحريم: 10، از انبياى الهى به عنوان عباد مخلصين، عباد مؤمنين، عباد مرسلين، عباد صالحين ياد مى كند و اين مقام، بالاترين مقامى است كه خداوند مهربان از انبياى خود به عنوان اين مقام ياد مى كند.

قرآن مجيد، به طور مكرر از پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله به عنوان عبد ياد مى كند:

[سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ ] «5».

منزّه و پاك است آن [خدايى ] كه شبى بنده اش [محمّد صلى الله عليه و آله و سلم ] را از مسجدالحرام به مسجد الأقصى كه پيرامونش را بركت داديم، سير [و حركت ] داد.

[الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ ] «6».

همه ستايش ها ويژه خداست كه اين كتاب را بر بنده اش نازل كرد.

[تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ ] «7».

هميشه سودمند و با بركت است آن كه فرقان را [كه قرآن جدا كننده حق از باطل است ] به تدريج بر بنده اش نازل كرد.

در تشهّد هر نماز واجب، تمام مكلفين، به دستور حضرت حق از پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله به عنوان عبد حق ياد مى كنند، تا بدانند كه مقام عبوديت، بالاترين مقام و بلكه ريشه تمام مقامات است.

«أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّااللّهَ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَأشْهَدُ أنّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».

 

عبادت، علت رشد و كمال

3- انسان مجموعه اى از قوا و استعدادهاى الهى است، تاريخ حيات ثابت كرده كه اين قوا و استعدادها، جز در سايه عبادت مخلصانه قابل شكوفا شدن نيست.

عبادت مخلصانه عبارت است از: هماهنگ كردن تمام حركات مادى و معنوى، اخلاقى و روانى، خانوادگى و اجتماعى با دستورهاى حضرت حق.

با چنين حركتى، انسان هم چون درختى كه در شرايط لازم محاصره شده باشد، آن چنان در تمام جوانب حيات رشد مى كند كه منتهاى اين رشد پايان فراق و رسيدن به مقام قرب و اتصال است.

شما شرح حال انبيا و اوليا را در قرآن مجيد ببينيد، تمام كمالات و حالات عالى الهى كه خداوند بزرگ براى پيامبرانش و اولياى گرانقدرش شمرده، همه و همه محصول هماهنگى حركات آنان با دستورهاى الهى است.

اوليا و انبياى الهى، هر كس را كه به كمالات عالى و مدارج ربانى رساندند، از طريق فراهم آوردن زمينه بندگى بوده است.

تعاليم انبيا را در قرآن و ائمه طاهرين عليهم السلام را در روايات و اولياى الهى را در كتب اخلاق و عرفان ملاحظه كنيد، تا به صدق اين حقيقت واقف گرديد.

 

دستور العملى از مرحوم بهارى رحمه الله

عارف ربانى، مرحوم حاج شيخ محمد بهارى كه افراد معمولى را به مقامات بسيار عالى رسانيد، فرامين الهى و حكمت انبيا و ائمه عليهم السلام و پاكان را به آنان تعليم مى داد، سپس آنان را تشويق به عمل هماهنگ كردن تمام اعمال و كردار و اخلاقشان با آن دستورها مى نمود.

به يكى از شاگردان پرقيمتش كه از آن جناب دستور العملى طلب كرده بود، چنين مى نويسد:

آنچه به جناب آقا شيخ احمد لازم است كه تأمل درستى نمايد، ببيند بنده است يا آزاد، اگر ديد آزاد است خودش مى داند هر كارى بخواهد بكند و اگر دانست بنده است و مولا دارد، سر خود نيست، هر كارى بكند ولو دستى حركت دهد از وى جهت آن سؤال خواهد شد، جواب درستى بايد بگويد، پس بنابراين سعيش در تحصيل رضاى مولايش باشد، اگر چه ديگران راضى بر آن كار نباشند ابداً و تحصيل رضاى مولاى حقيقى جل شأنه نيست مگر در تحصيل تقوا.

غرض اصلى از خلقت حاصل نخواهد شد، بجز اين كه معرفت و محبت ميان عبد و مولا باشد و تحصيل تقوا به چند چيز است كه چاره ندارد از آن ها:

يكى: پرهيز از معاصى است، بايد معاصى را تفصيلًا ياد بگيرد، هر يك را در مقام خود ترك نمايد، از جمله معاصى است ترك واجبات، پس بايد واجبات خود را هم به مقدار وسع و ابتلاى به آن ها، ياد گرفته عمل نمايد و اين واضح است كه با معصيت كارى اسباب محبت و معرفت موجود نخواهد شد، اگر اسباب عداوت نباشد.

اگر شيخ احمد بگويد: من نمى توانم ترك معصيت بالمره كنم لابد واقع مى شود.

جواب اين است كه بعد المعصية مى توان كه توبه كنى، كسى كه توبه كرد از گناه، مثل كسى است كه گناه نكرده، پس مأيوس از اين در خانه نبايد شد، اگر چه هفتاد پيغمبر را سر بريده باشد، باز توبه اش ممكن است، قبول باشد.

مولاى او قادر است كه خصماى او را راضى كند، از معدن جود خودش جلت قدرته.

دوم اين كه: مهما امكن، پرهيز از مكروهات هم داشته باشد، به مستحبات بپردازد حتى المقدور، چيز مكروه به نظرش حقير نيايد كه بگويد: كل مكروه جايز، بسا مى شود يك ترك مكروهى، پيش مولا از همه چيز مقرب تر خواهد بود، يا اتيان مستحب كوچكى و اين به تأمل در عرفيات ظاهر خواهد شد.

سيم: ترك مباحات است در غير مقدار لزوم و ضرورت، اگر چه شارع مقدس خيلى چيزها را مباح كرده براى اغنيا، اما چون در باطن ميل ندارد بنده او مشغول به غير او باشد، از امورات دنيويه و لذا خوبست بنده هم نظراً به ميل مولى اين مزخرفات را تماماً يا بعضاً ترك نمايد، اگر چه حرام نباشد ارتكاب به آن ها، اقتداى بالنبيين صلى اللّه عليهم و تأسياً بالأئمة الطاهرين الطيبين صلوات اللّه عليهم أجمعين.

چهارم: ترك كند ما سوى اللّه را كه در دل خود، غير او را راه ندهد، چطور گفت خواجه:

نيست در لوح دلم جز الف قامت يار

 

چه كنم حرف ديگر ياد نداد استادم

     

اگر جناب شيخ احمد بگويد: با اين ابتلاى به معاش و زن و بچه و رفيق و دوست چطور مى شود آدم ترك ما سوى اللّه بكند و در قلبش غير ياد او چيزى نباشد، اين فرض بحسب متعارف بعيد است و شدنى نيست؟

مى گويم: آن مقدار كه تو بايد ترك كنى، آن هر كس است كه تو را از ياد او جل شأنه نگهدارد، با آن شخص بايد به مقدار واجب و ضرورت، بيشتر محشور نباشى.

و اما هر كس كه خدا را به ياد تو بيندازد، ترك مجالست او صحيح نيست، حضرت عيسى على نبينا وآله عليهم السلام فرمودند:

معاشرت كنيد با كسانى كه رؤيت آن ها، خدا را به ياد شما مى اندازد «8».

الحاصل: طالب خدا اگر صادق باشد، بايد انس خود را، يواش يواش، از همه چيز ببرد و همواره در ياد او باشد، مگر اشخاصى را كه در اين جهت مطلوب بكارش بيايد و آن هم بمقدار لازمه آن كار، پس با آن ها بودن منافاتى با ياد خدا بودن ندارد و محبت اين اشخاص هم از فروغ محبت الهى است، جل شأنه.

اگر شيخ احمد بگويد: اين ها حق است، وليكن من با اين حال نمى توانم بجا بياورم؛ زيرا كه شياطين انس و جن بدور ما احاطه كرده، متصل وسوسه مى كنند، هميشه مانع اند و ما هم كناره بالمره نمى توانيم بكشيم.

امر معاش اختلال پيدا مى كند، از عهده خودمان برنمى آييم، تا كار به كار كسى نداشته، مشغول خودمان باشيم، ما كجا و اين حرف ها كجا، جواب مى گوييم: اگر امورات آنى باشد همين طور است كه مى گويى، از اينهم بزرگ تر، مثل كوه بدواً بنظر آدم مى آيد، كوچك نيست.

ليكن اشكال در اين است كه تكليف شاق نكرده اند، امورات تدريجى است، پس همين قدر كه تدريجى شد، ديگر كار درست مى شود، مردم به تدريج باز و شاهين و ساير مرغ هاى صيدى را رام كرده بدست گرفته اند.

پس ملخص كلام اين كه در هر مرتبه كه هستى آن نيم رمق كه دارى آن قدر را كه به سهولت مى توانى به عمل آورى، اگر در آن مسامحه نكردى آن را بجا آوردى، هم چنين بر قوت تو مى افزايد، بلكه زياده؛ زيرا كه فرمود:

تو يك وجب بيا، من يك ذراع و اگر نه مسامحه كردى آن مقدار قوتت هم در معرض زوال است.

مثلًا شب را تا صبح خوابيدى، بناى بيدارى داشتى نشد، حالا كه اول صبح است، تا ملتفت شدى پاشو، بين الطلوعين را بيدار بودن اين خودش هم فيض عليحده و توفيقى است از جانب حضرت اللّه جل جلاله، اين را به مسامحه بر خودت تفويت مكن، به شيطان گوش مده كه مى گويد: حالا به وقت نماز صبح زياد است، قدرى بخواب، غرض او معلوم است.

و هم چنين در مجلسى نشستى، خيلى لغو و بيهوده گفتى، دلت سياه شد، اما مى توانى نيم ساعت زودتر پاشوى به تدبير و حيل، پس اين نيم ساعت را از دست مده، پاشو برو و مگو چه فايده دارد، من از صبح به خرابى مشغولم، باز مى توانى به اين جزئى، خيلى كارها را پيش ببرى انشاء اللّه تعالى.

پس بر شيخ احمد لازم آمد، عمل كردن به اين ترتيب كه مى نويسم:

اولًا، هر كارى دارد، بايد اوقات خود را ضايع نكند، بعضى از وقت او مهمل در برود، بايد براى هر چيزى وقتى قرار دهد، اوقات او منقسم گردد. وقتى را بايد وقت عبادت قرار دهد، هيچ كارى در آن وقت غير عبادت نكند، وقتى را وقت كسب و تحصيل معاش خود قرار دهد، وقتى را رسيدگى به امور اهل و عيال خود، وقتى را براى خور و خواب خود قرار دهد، ترتيب اين ها را بهم نزند، تا همه اوقات او ضايع گردد.

مهما امكن، اول شب را وقت خواب قرار دهد، بى خود ننشيند آخر شب از او فوت شود و متذكراً او را خواب ببرد، با طهارت بخوابد، ادعيه مأثوره را بخواند، خصوص تسبيح حضرت صديقه طاهره عليها السلام را و در سيرى شكم هيچ وقت خود را جنب نكند و پيش از صبح بيدار شود، تا بيدار شد سجده شكر بجا آورد، اگر خودش هم بيدار نمى شود، اسباب بيدارى فراهم بياورد.

بعد از بيدار شدن، به اطراف آسمان نگاه كرده، به تأمل چند آيه مباركه كه اول آن ها:

[إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ] وآخر آن [إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ] «9» را بخواند بعد تطهير كرده، وضو گرفته، مسواك نموده و عطرى استعمال كرده، سر سجاده خود بنشيند دعاى: «الهي غارَتِ النُّجُومُ سَمائَكَ» را بخواند.

پس شروع به نماز شب نماى، به آن ترتيب كه فقها رضوان اللّه عليهم نوشته اند:

مثل شيخ بهايى عليه الرحمه در «مفتاح الفلاح» و ديگران در «مصابيح» و غيرهما، به مقدار وقتش ملاحظه عمل و تفصيل و اختيار آن را بنمايد.

الحاصل: تا اول آفتاب را وقت عبادت قرار دهد، هيچ شغلى بجا نياورد غير از عبادت، كارهاى ديگر را به آن وقت نيندازد، همه را در اذكار و اوراد مشروعه مشغول باشد، اگر هنوز اهل فكر نشده باشد و اما اگر مرورش به ساحت فكر افتاده، هر رشته فكرى كه در دست داشته در خلال اين اوقات اعمال نمايد، اگر ديد فكر جامد است، آن را ول كرده پى ذكر برود و ملاحظه نمايد هر عملى را كه بيشتر در وى تأثير دارد، آن را بر همه اوراد مقدم دارد، چه قرائت قرآن، چه مناجات، چه ذكر، چه نماز، چه سجده.

بارى بعد از آن ترتيبات، امور خانه را دستور داده به مقدار ضرورت با اهل خانه محشور شده، به بازار برود و هر كس را كه ديد غير از سلام چيزى نگويد، مشغول ذكر خودش باشد، تا وارد بازار شود، ذكر مخصوصى در ورود به بازار وارد شده آن را بخواند، بساط خود را پهن نمايد، متذكراً به كار خود مشغول باشد.

ذكر كردن در بازار ثواب خيلى دارد، شخص ذاكر در بازار به منزله چراغى است در خانه ظلمانى، خود را بى خود در امور دنيويه مردم داخل نكند.

اگر منكرى ديد از كسى به طريق خوش اگر بتواند، آن را رفع كند و اما اگر ديد تأثير نخواهد كرد، يا با گفتن بدتر مى كنند نبايد دست بزند، كار نداشته باشد و اوقات مخصوصه نماز را مراعات نمايد.

ومهما امكن، غالباً با طهارت باشد، بعد از نماز صبح صد مرتبه استغفار و صد مرتبه كلمه توحيد و يازده مرتبه سوره توحيد و صد مرتبه: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ» را ترك نكند و استغفارات خاصه بعد از نماز عصر را بخواند، با ده مرتبه سوره قدر، ومهما امكن، روزه را ترك نكند، خصوص سه روز از هر ماه را كه پنج شنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است، اگر مزاج او مساعد باشد و الّا مراعات مزاج اولى است؛ زيرا كه بدن مركوب انسان است، اگر صدمه خورد از پا مى افتد و لذا نبايد خيلى هم به هواى آن بچرخد، تا اين كه ياغى شود كه او را ديگر اطاعت نكند:

خَيْرُ الْأُمُورِ أوْسَطُها «10».

بهترين كارها، طريق اعتدال به دور از افراط و تفريط است.

در همه چيز جارى است، افراط و تفريط هيچ كدام صحيح نيست، در هيچ مرتبه، اين است كه فرموده اند:

عَلَيْكَ بِالْحَسَنَةِ بَيْنَ السَّيِّئَتَيْنِ «1.

بر تو باد به كارى نيك بين دو گناهى كه از تو سرزده است.

و در هر وقت از شب كه بتواند خوب است كه يك سجده طولانى هم بجا بياورد، به قدرى كه بدن خسته شود و ذكر مبارك آن را هم «سُبْحانَ رَبِّيَ الْأَعلى وَبِحَمْدِهِ». قرار دهد و مهما امكن، هر چه مى خواند بايد با قلب حاضر باشد، حواسش جاى ديگر نباشد و مداومت هم بكند كه عمل ملكه و عادت او شود تا اين كه ترك نگردد.

فعلًا محل بيش از اين گنجايش ندارد، اين چند كلمه بر سبيل اختصار قلمى گرديد و اگر مطالبى ديگر هم لازم شد، شايد بعداً نوشته شود إن شاء اللّه تعالى.

 

عبادت، علت ورود به بهشت

4- با توجه به كتب آسمانى و نبوت انبيا و امامت امامان و فطرت سليم و عقل نافذ، ثواب و عقاب، سعادت و شقاوت، فلاح و گرفتارى و خلاصه در پايان كار بهشت و جهنم، دائر مدار بندگى و عدم بندگى انسان است.

بهشت به فرموده قرآن مجيد، محصول و معلول هماهنگى اعمال انسان با قوانين حضرت حق و جهنم معلول و محصول تجاوز آدمى از مقررات پروردگار بزرگ عالم است.

در اين زمينه به نمونه اى از معارف بلند آسمانى توجه كنيد:

 [وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ ] «12».

و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، اهل بهشت اند و در آن جاودانه اند.

[وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً] «13».

و كسانى از مردان يا زنان كه بخشى از كارهاى شايسته را انجام دهند، در حالى كه مؤمن باشند، پس اينان وارد بهشت مى شوند، و به اندازه گودى پشت هسته خرما مورد ستم قرار نمى گيرند.

[وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا] «14».

و كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند، به زودى آنان را در بهشت هايى كه از زيرِ [درختانِ ] آن نهرها جارى است، درآوريم، در آن جاودانه اند. وعده خدا حق است، و راستگوتر از خدا در گفتار كيست؟

[لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ ] «15».

براى كسانى كه نيكى كردند، [بهترين ] پاداش و افزون [بر آن ] است و چهره آنان را سياهى و خوارى نمى پوشاند؛ آنان اهل بهشت اند [و] در آن جاودانه اند.

آرى، رنج و مشقت و درد و بلاى اهل ايمان و عمل صالح، خيلى زود به پايان مى رسد و وعده حق نسبت به آنان تحقق پيدا مى كند.

آخر اين تيره شب هجر به پايان آيد

 

آخر اين درد مرا نوبت درمان آيد

چند گردم چو فلك گرد جهان سرگردان

 

آخر اين گردش ما نيز به پايان آيد

آخر اين بخت من از خواب درآيد سحرى

 

روز آخر نظرم بر رخ جانان آيد

به عراق ار نرسد باز عراقى چه عجب

 

كه نه هر خار و خسى لايق بستان آيد «16»

     

در بسيارى از آيات و روايات وارد شده كه:

بهشت، مزد اهل عبادت و به خصوص اهل تقوا و پرهيزكارى است و بدون عبادت و اطاعت از حق و مراعات تقوا، توقع بهشت داشتن، عين بى انصافى و معلول عدم دقت و تدبر و تفكر در آيات الهى است.

[إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً] «17».

يقيناً خدا همه منافقان و كافران را در دوزخ گرد خواهد آورد.

 [قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ ] «18».

خدا فرمود: از اين جايگاه و منزلتت نكوهيده و مطرود بيرون شو كه قطعاً هر كه از آنان از تو پيروى كند، بى ترديد جهنم را از همه شما لبريز خواهم كرد.

[لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ] «19».

براى آنان كه دعوت پروردگارشان را اجابت كردند، بهترين سرانجام است و آنان كه دعوت او را پاسخ نگفتند، اگر مالك دو برابر همه آنچه روى زمين است باشند، بى ترديد آن را براى رهايى خود از عذاب خواهند داد؛ آنان را حساب سختى است، و جايگاهشان دوزخ است، و دوزخ بد بسترى است.

[قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا* الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً* أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً* ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً] «20».

بگو: آيا شما را از زيانكارترين مردم از جهت عمل آگاه كنم؟* [آنان ] كسانى هستند كه كوششان در زندگى دنيا به هدر رفته [و گم شده است ] در حالى كه خود مى پندارند، خوب عمل مى كنند.* آنان كسانى هستند كه آيات پروردگارشان و ديدار [قيامت و محاسبه اعمال ] را به وسيله او منكر شدند، در نتيجه اعمالشان تباه و بى اثر شده است، پس روز قيامت ميزانى براى [محاسبه اعمال ] آنان برپا نمى كنيم.* اين است [وضع و حال زيانكاران ] به سبب آن كه كفر ورزيدند و آيات من و پيامبرانم را به مسخره گرفتند.

 

عبادت، عامل عدالت در زندگى

5- در زمينه اين كه عبادت و اطاعت از حق، برپا كننده نظم و انضباط و امنيت و عدالت و سلامت و رحمت در جامعه انسانى است، گمان نمى رود هيچ عاقل با انصافى ترديد داشته باشد.

شما در درجه اول به قرآن مجيد و در درجه بعد به ابواب عقايد، اخلاق، معاملات، سياسات كتب روايى و فقهى مراجعه كنيد، تا به اين حقيقت واقف گرديد كه اطاعت از دستورها و مقررات الهى گره گشاى مشكلات، رشد دهنده جامعه به سوى كمالات، پديدآورنده امنيت و حافظ سلامت در همه شؤون حيات است.

در اجراى اوامر حضرت حق و دورى از محرمات، ظاهر و باطن زندگى از منافع ابدى برخوردار خواهد شد.

 

عبادت، مانع رشد ظلم

6- بندگى و عبادت حق، ريشه فضايل و عامل پرورش قواى درون و بهترين و برترين نيرو براى حفظ حقوق حق و حفظ حقوق مردم است.

انسانى كه در فضاى بندگى واقعى قرار دارد، از ظلم و ستمگرى پاك است؛ زيرا وقتى خدا- كه منبع عدل و عدالت است- محور حيات انسان باشد، بنده هم از او رنگ مى پذيرد و حقوق حق داران را رعايت مى كند.

البته اين شش موردى كه در محور عبادت صحيح توضيح داده شد، معلول معرفت انسان به حضرت حق و اوامر و شؤون اوست.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- ذاريات (51): 56.

(2)- علل الشرايع: 1/ 9، باب 9، حديث 2؛ بحار الأنوار: 5/ 313، باب 15، حديث 2.

(3)- الكافى: 1/ 141، باب جوامع التوحيد، حديث 7؛ التوحيد: 31، باب 2، حديث 1؛ بحار الأنوار: 4/ 264، باب 4، حديث 14.

(4)- عماد فقيه كرمانى.

(5)- اسراء (17): 1.

(6)- كهف (18): 1.

(7)- فرقان (25): 1.

(8)- الكافى: 1/ 39، باب مجالسة العلماء، حديث 3؛ بحار الأنوار: 14/ 331، باب 21، حديث 71.

(9)- آل عمران (3): 190- 194.

(10)- عوالى اللآلى: 1/ 296، حديث 199؛ بحار الأنوار: 74/ 168، باب 7، حديث 187.

(11)- تفسير العياشى: 2/ 319، حديث 179؛ بحار الأنوار: 68/ 216، باب 66، حديث 19.

(12)- بقره (2): 82.

(13)- نساء (4): 124.

(14)- نساء (4): 122.

(15)- يونس (10): 26.

(16)- عشاقنامه، فخرالدين عراقى.

(17)- نساء (4): 140.

(18)- اعراف (7): 18.

(19)- رعد (13): 18.

(20)- كهف (18): 103- 106.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه