منابع مقاله:
کتاب : تفسير حكيم جلد ششم
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
در دين هيچ اكراه و اجبارى نيست. «دين را بايد آزادانه با تكيه بر عقل و انديشه و مطالعه در معارف پذيرفت» مسلماً راه رشد و هدايت از گمراهى و غىّ «به وسيله عقل، قرآن، نبوت، امامت» تبيين شده است، پس هر كسى پس از روشن بودن راه هدايت از گمراهى به طاغوت كه خودش و فرهنگش ضد خداست كفر ورزد و از او اجتناب نمايد و به خداوند مؤمن شود بى ترديد به محكم ترين دستگيره كه آن را گسستنى در كار نيست چنگ زده است و خدا شنوا و داناست.
خداوند سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آورده اند، آنان را از تاريكى هاى «جهل و شرك و فسق و فجور» به سوى نور «ايمان، اخلاق حسنه، تقوا، عمل صالح» بيرون ميبرد، و كسانى كه كافر شدند سرپرستشان طغيان گرانند، كه آنان را از نور به سوى تاريكى ها بيرون ميبرند، آنان اهل آتش اند و قطعاً در آنجا جاودانه اند.
اولًا مسئله اجبار و اكراه هيچ گونه نفوذ و راهى به عقايد انسان ندارد، كسى كه به امرى از امور معتقد است، و ظرف اين اعتقاد قلب اوست، به زور اسلحه و شمشير نمى توان اعتقادى ديگر را به قلب و باطن او نفوذ داد، اگر به حقيقت معتقد به چيزى است چه حق باشد چه باطل و بخواهد بر اعتقادش بماند قطعاً مى ماند گرچه براى فرار از اسلحه و اجبار عقيده مخالف اعتقاد خودش را به زبان قبول كند.
ثانياً اگر كافرى بر فرض اعتقاد حقى را به زور بپذيرد و در سايه اجبار و اكراه و اسلحه قبول كند، هيچ بهره و ثوابى براى او نخواهد داشت.
اما وادار كردن ديگران به عمل صالح و امور خير بر اساس اجبار و اكراه، در صورتى كه ميلى به آن ندارد، از نظر شارع مقدس ممنوع و غير مجاز است.
چنانچه كسى ميل به عبادات و خيرات و نيكى ها نداشته باشد، ولى او را به زور و به اجبار وادار به اين امور كنند و او با بى ميلى آنها را انجام دهد هيچ ثوابى براى او نخواهد داشت.
در سطور گذشته ثابت شد كه جنگ و جهاد در اسلام براى اين نبوده كه مردم كشورها و ملت هاى سرزمين هاى غير اسلامى را با زور و اسلحه وادار به قبول دين كنند، بلكه جهاد در اكثر از موارد براى دفاع از دين و اهل ايمان و عقب
راندن دشمن و شكست طاغوتيان بوده، كه با ابتدا كردن به جنگ مى خواستند چراغ دين را خاموش و شيرازه ى ملت اسلام را از هم بگسلند.
توسل به اكراه مربوط به كسانى است كه نمى توانند يا نمى خواهند امور فرهنگى خود را بيان كنند يا فهم طرف مقابل را قاصر از فهم برنامه هاى خود مى بينند، در اين صورت است كه به زور متوسل شده و مردم را براى تقويت خود، يا خالى كردن جيبشان به اسارت فرهنگى يا سياسى مى كشند!
روشن بودن راه رشد از غىّ
ولى در فرهنگ خدا و دين حق، كه همه قوانين و احكام و حتى فلسفه و حكمت برخى از آنها روشن است، و امرى در آن خارج از فهم مردم نيست، و انسان ها از هر دسته و صنفى و از هر گروه و نوعى با بهره مندى از عقل و انديشه مى توانند رشد را كه يافتن راه كار و جاده مستقيم و غىّ را كه بيرون افتادن از جاده با فراموش كردن مقصد است بفهمند هيچ جاى اجبار و اكراه در دين نيست، با روشن بودن صراط مستقيم، و راه غى و ضلالت، عقل هر انسانى به او مى گويد راه رشد را آزادانه انتخاب كن، و از رفتن در راه ضلالت اجتناب نما.
آرى با روشن بودن حقيقت و اين كه آراسته شدن به آن داراى پاداش است، و آلوده شده به غى همراه كيفر است و گاهى اين پاداش و كيفر تكوينى است شارع دين و حكومت دينى و عالم دين چه نيازى به اجبار مردم به قبول دين دارد، انسان آزاد است كه دين يا بى دينى حق يا باطل، خدا يا شيطان، ابولهب يا احمد، معاويه يا على، حسين يا يزيد و خلاصه بهشت يا دوزخ را انتخاب كند.
چندين چراغ دارد و بى راهه مى رود
بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش
به راستى اگر كسى بخواهد دين را به كسى عرضه كند، راهش اين است كه تفسيرى محكم از قرآن، احاديثى با ترجمه استوار از امامان، كتاب هائى اخلاقى چون نوشته هاى فيض كاشانى، و ملامهدى نراقى، و ملااحمد نراقى و ........ به او عرضه كند و از او بخواهد به دقت و با رعايت انصاف مطالعه نمايد تا پس از تبيين رشد و غىّ به انتخاب دست يازد، قطعاً اكثر مردم با فهم حقايق اسلام كه در آيات محكم قرآن، و روايات استوار منعكس است با اختيار خود دين را پذيرفته و سعادت دنيا و آخرت خود را تأمين مى كنند.
كفر به طاغوت و ايمان به خدا
در رابطه با طاغوت و ايمان به توحيد در صفحات گذشته در توضيح آيات متعددى مباحث مفصّلى ارائه شد، اين كه كفر در آيه برايمان مقدم شده براى اين است كه تحقق ايمان واقعى با كفر ورزيدن به طاغوت و اجتناب از معبودهاى باطل و بت هاى جاندار و بى جان و پيروى نكردن از فرهنگ هاى ضد خدا ميسر است چنان كه اين حقيقت را كلمه طيبه لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* بيان كرده است، نفى هر معبود باطل و چنگ زدن به توحيد، در حقيقت ايمان حقيقى به خدا از تركيب دو مسئله حذف همه معبودهاى ساختگى و انتخاب معبود حقيقى تحقق مى يابد.
كسى كه اعتقاداً و عملًا به طاغوت در همه شكل هايش كفر ورزد، و از آن به هر قيمت ممكن اجتناب نمايد، و ابداً فرهنگش را نپذيرد، و به يقين معتقد به خدا شود، و در اعتقاد و عمل اهل خدا گردد به مطمئن ترين دستگيره نجات چنگ زده، دستگيره اى كه هيچ گسستنى در آن نيست، چون ايمان در مرحله اى به زبان تعلق دارد و آن اقرار است نام سَمِيعٌ مناسب آن است، و در مرحله اى به قلب تعلق دارد نام عَلِيمٌ با آن تناسب دارد، يعنى خدا شنواى اقرار شما به توحيد و داناى به يقين قلبى شما به خدا است.
ولايت خدا و ولايت طاغوت
«انسان به قول الميزان به حسب آفرينش داراى نور فطرت است و آن يك نور اجمالى و قابل تفصيل است، پس در مراحل اوليه نسبت به تفصيل معارف و اعمال صالحه در تاريكى است،» چون شايستگى نشان دهد، و به بازار قابليت در آيد و اختياراً به قبول دين و عبادت تن دهد در ولايت تشريعى حق قرار مى گيرد، و خداوند بنده لايق و قابل و شايسته اش را از آن ظلمت به سوى نور كه هدايت به معارف و اعمال صالحه و اخلاق حسنه است بيرون مى آورد وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ. «1»
و كافر بخاطر كفر و اصرارش بر گناه و معصيت و كبر از حق و غرور و منيت از نور فطرت به وسيله ولايت و حكومت طاغوت بيرون آمده وارد ظلمات فسق و فجور و معاصى و گناهان تفصيلى مى شود و نهايتاً فروتنى در برابر طاغوت و قبول ولايت او و متابعت از فرهنگ شيطانى اش او را دوزخى و در آن مخلد مى كند.
پی نوشت :
______________________________
(1)- انعام 122.
منبع : پایگاه عرفان