قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

سود يارى رسانيدن به مردم با مال خويش‏

از حضرت باقر (ع) روايت شده:

در بنى اسرائيل مردى ثروتمند ميزيست كه جز يك فرزند به او عنايت نشده بود، عاشق فرزند بود و نسبت به او مهربانى شديد داشت، چون سن پسر به زمان ازدواج رسيد، پدر دختر عموى پسر را به همسرى او درآورد، كسى به خواب پدر آمد و به او گفت: فرزندت امشب وارد بر عروس ميشود و ميميرد، غم شديد و غصه جانكاهى پدر را فرا گرفت ولى خوابش را پنهان كرد، پدر شب عروسى در وارد شدن فرزندش به حجله عروس طفره ميرفت تا جائى كه همسرش و كسانش و خانواده عروس براى ورود داماد به حجله پافشارى ميكردند، وقتى چارهاى نديد از خدا طلب خير و خوبى و سلامت فرزندش را نمود و گفت شايد آن خواب شيطانى باشد، اجازه وارد شدن داماد را بر عروس داد.

شب را به عبادت گذرانيد و به انتظار حادثه ماند، چون صبح شد فرزندش را به نيكوترين حال ديد، خدا را بر اين نعمت حمد و ثنا كرد، شب آن روز دوباره آن شخص را در خواب ديد كه به او گفت: خداوند عزوجل حادثه را از پسرت دفع كرد، و مرگش را به خاطر كارى كه براى سائل تهيدست انجام داد به تأخير انداخت.

فرداى آن شب به فرزندش گفت پسرم شب عروسى براى سائل و تهيدست كارى انجام داده اى، به پدر گفت از اين پرسش چه قصدى دارى، پدر گفت: فرزندم مرا به كار خود خبرده، فرزند از گفتن كارش شرم ميكرد ولى پدر به او اصرار كرد، فرزند به ناچار گفت: پدر زمانى كه از دادن وليمه عروسى به مهمانان فارغ شديم براى ما طعام فراوانى به خاطر اضافه آمدن غذا بجا ماند، مهمانان رفتند، عروس را به من سپردند، چون به خلوت حجله رفتم و به او نزديك شدم سائلى كنار درب خانه ايستاد و ناله زد اى اهل خانه از آنچه خدا به شما روزى داده به من كمك كنيد، من در هيجان حال خود نسبت به عروس از جا برخاستم، در را باز كردم، دست سائل را گرفته به خانه آوردم و بر سفره نشاندم و گفتم: بخور، خورد تا سير شد به او گفتم: اهل و عيال دارى، گفت: آرى به او گفتم آنچه ميخواهى براى اهل و عيالت غذا ببر، او هم تا جائى كه توان داشت با خود غذا برد و من هم به سوى عروس بازگشتم، پدر خدا را سپاس گفت و فرزندش را از خواب خود در دو شب خبر داد.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه