قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

سكوت اولياى خدا

ربيع بن خثيم در ابتداى هر روز كاغذى در پيش روى مى نهاد و هر چه از دهانش خارج مى شد مى نوشت، چون شب مى رسيد نوشته را مى خواند و نفس خود را با آن نوشته محاسبه مى كرد و مى گفت: آه! خاموشان نجات يافتند و ما بسيار گويان در بدبختى مانديم.

بعضى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله سنگ ريزه اى در دهان مى گذاشتند و چون مى خواستند حرف بزنند فكر مى كردند، اگر آن حرف براى خدا و در راه خدا و لوجه اللّه بود، سنگريزه را در آورده و آن حرف الهى را مى زدند و سپس به خاموشى فرو مى رفتند و اگر پس از فكر مى يافتند كه آن حرف براى خدا نيست، سنگ ريزه را بيرون نمى آوردند و به خاموشى ادامه مى دادند.

بسيارى از صحابه آن جناب، اكثر اوقات ساكت بودند و آه پر درد از سينه مى كشيدند و بر سبيل ندرت حرف مى زدند، به نحوى كه حرف زدن آنان شبيه بيماران ضعيف و خسته از مرض بود.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه