قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

پناه آوردن جوان به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله

 

در كتاب هاى تفسير آمده:

يك جوانى بيرون از شهر مدينه نزد عمويش شاگردى مى كرده، انسانى مثل ما، جوانى مثل شما جوانان، فردى مثل من و شما. برنامه هاى هدايتى خدا را نه مستقيما از زبان پيامبر اسلام  صلى الله عليه و آله، بلكه از افراد شنيده است كه يك انسان با كرامتى، انسان مؤدب به آدابى، مردم را دعوت به يك سلسله مسائل عملى و اعتقادى و اخلاقى مى نمايد. مى گويد: اين بت هاى جاندار و بى جان هيچ كاره هستند، راست هم مى گويد. واقعا اين بت ها هيچ كاره هستند، شما چرا خودتان را خرج بت مى كنيد؟

به مردم مى گويد: حسد، طمع، بخل و كينه ضرر است، مهربانى، خاكسارى و فروتنى منفعت است، و ارتباط با پروردگار نورانيت و عدالت در كسب حسن است. او داراى نفس ملهمه بوده. مقايسه مى كند حرفهاى پيغمبر  صلى الله عليه و آله را با حرفهاى غير پيغمبر  صلى الله عليه و آله، مى بيند حرفهاى ضد پيامبر بى ارزش است، اما حرفهاى پيامبر همه ارزش و سازنده است، امنيت بخش و آرامش بخش است.

يك بار براى خريد براى مغازه عمو به مدينه آمد، به جلسه پيامبر برخورد كرد، مسجد هنوز در و ديوار نداشت، چهار تا ديوار نيم مترى بود. همه از بيرون جمعيت را مى ديدند. كنار ديوار ايستاد و به حرفهاى پيامبر  صلى الله عليه و آله گوش داد، از دهان مبارك عرشى و ملكوتى خود پيامبر مسائل هدايت را شنيد. دل داد به اين مسائل و رفت. حالا از بودن در مغازه عمو، از برنامه هاى بت پرستى عمو، احساس آرامش نمى كند. تمام امنيت و آرامش را در مدينه و كنار برنامه هاى پيامبر اسلام  صلى الله عليه و آله مى بيند.

عمو متوجه اين تغيير حالت او شده بود، گفت: نكند در ارتباط با او قرار گرفته اى؟ گفت: بله، عمو گفت: هر چه پول از كنار من جمع كرده اى مصادره مى كنم، كتك مفصلى هم به جوان زد، لباس تن جوان را هم گرفت، گفت: حالا برو پيش آن آقا تا او اداره ات كند.

 

خوب است كه مشركان آدم را برانند، شيطان با انسان قهر كند، خانواده هاى ناباب انسان را طرد كنند و به سمت پروردگار روان كنند. چه لذتى دارد! در حالى كه پروردگار عالم آغوش خود را با كمال رحمت براى انسان باز نگهداشته است، اگر همه تو را راندند، بيا! من تو را قبول مى كنم. كدام آغوش، در اين عالم گرم تر از آغوش او است؟ كدام محبت بالاتر از محبت او است؟

زن عمو او را صدا زد، گفت: پنهانى گليمى به تو مى دهم، به خودت بپيچ و برو، اين شوهر من انسان خوبى نيست، او آدم ستمكارى است، من هم نمى توانم كارى بكنم، اگر مى شد انجام مى دادم.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه