منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامى جلد هشتم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
در اين مسئله بسيارى از حقيقت دانان و واقع بينان، نظريات پر ارزشى دارند، نقل نظر همه آنان از حوصله اين نوشتار بيرون است، تنها تلفيقى از نظريات غزالى از عامه و فيلسوف فقيه ملا محسن فيض كاشانى و اخلاقى بزرگ ملا مهدى نراقى و شهيد مطهرى در توضيح بر زهد نقل مى شود.
جايى كه در خانه دل، ضد حب دنيا، حبى كه روى وجود را از حق برمى گرداند و رغبت و ميل به سوى آن مى باشد، زهد است.
زهد اين است كه قلب از پى دنيا نفرستى و با جوارحت دو دستى به اين پيره زال نچسبى و معامله ات با آن به اندازه ضرورت باشد. و به عبارت ديگر زهد اعراض قلبى از متاع دنيا و پاكيزه هاى آن از اموال و مناصب و ساير چيزهايى است كه با مرگ از دستت مى رود. و به تقرير ديگر روى گرداندن از دنيا و روى آوردن به آخرت است، يا روى گرداندن از غير خدا، براى رو كردن به خداست كه اين مرتبه بالاترين مرتبه زهد است.
كسى كه از كل ما سوى اللّه حتى جنات دل ببرد و جز خدا عشقى نداشته باشد، زاهد مطلق است.
و هر كس به خاطر ترس از جهنم از لذات دنيا دست بردارد و به خاطر رسيدن به بهشت، اعراض از نعيم فانى، جز به اندازه ضرورت كند او نيز زاهد است، ولى زهدش در درجه زهد اول نيست.
البته زهد وقتى تحقق پيدا مى كند كه انسان قدرت دست يافتن بر دنيا را داشته باشد و در عين قدرت به ترك برخيزد و باعث ترك هم، درك حقارت دنيا و پستى آن نسبت به خدا و دار آخرت باشد.
اگر ترك به خاطر عدم دست يافتن به دنيا باشد، يا غرض از ترك به چنگ آوردن آخرت نباشد، يا هدف از ترك خوش نامى و جلب قلوب يا شهرت به جوانمردى وجود و سخا، يا سبك بالى از كثرت مال و نجات از رنج و تعب حفظ ثروت باشد، اين ترك، زهد نيست اين ترك شرك و رياكارى و نفاق و دورويى است.
ترك بايد از نظر معنى به صورت اعراض و بى رغبتى قلب و از نظر ظاهر بايد به صورت ساده زيستى و آسان گذراندن زندگى باشد.
برحسب تفسير «نهج البلاغة» از زهد استفاده مى شود، زهد حالتى است روحى، زاهد از آن نظر كه دلبستگى هاى معنوى و اخروى دارد، به مظاهر مادى زندگى بى اعتناست، اين بى اعتنايى و بى توجهى، تنها در فكر و انديشه و احساس و تعلق قلبى نيست و در مرحله ضمير پايان نمى يابد.
زاهد، در زندگى عملى خويش سادگى و قناعت را پيشه مى سازد و از تنعم و تجمل و لذت گرايى پرهيز مى نمايد، زندگى زاهدانه آن نيست كه شخص فقط در ناحيه انديشه و ضمير، وابستگى زيادى به امور مادى نداشته باشد، بلكه اين است كه زاهد عملًا از تنعم و تجمل و لذت گرايى پرهيز داشته باشد.
زهد يا رهبانيت
زهّاد جهان آن ها هستند كه به حداقل تمتع و بهره گيرى از ماديات اكتفا كرده اند، امام على عليه السلام از آن جهت زاهد است كه نه تنها دل به دنيا نداشت، بلكه عملًا نيز از تمتع و لذت گرايى ابا داشت و به اصطلاح تارك دنيا بود.
و اين غير از رهبانيتى است كه اسلام و روح معنويت با آن مخالف است كه رهبانيت، بدعت است و زهد حقيقت است.
رهبانيت، بريدن از مردم و رو آوردن به عبادت است، بر اساس اين انديشه كه كار دنيا و آخرت از يكديگر جدا است، دو نوع كار بيگانه از هم است، از دو كار يكى را بايد انتخاب كرد، يا بايد به عبادت و رياضت پرداخت تا در آن جهان به كار آيد و يا بايد متوجه زندگى و معاش بود تا در اين جهان به كار آيد، اين رهبانيت بر ضد زندگى و بر ضد جامعه گرايى است و مستلزم كناره گيرى از خلق و بريدن از مردم و سلب هر گونه مسؤوليت و تعهد از خود است.
اما زهد اسلامى، در عين اين كه مستلزم انتخاب زندگى ساده و بى تكلف است و بر اساس پرهيز از تنعم و تجمل و لذت گرايى است، در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى قرار دارد و عين جامعه گرايى است، براى خوب از عهده مسؤوليت برآمدن است و از مسؤوليت ها و تعهدهاى اجتماعى سرچشمه مى گيرد.
در اسلام، مسئله جدا بودن حساب اين جهان با آن جهان مطرح نيست، از نظر اسلام نه آن جهان و اين جهان، از يكديگر جدا و بيگانه هستند و نه كار اين جهان با كار آن جهان بيگانه است.
ارتباط دو جهان با يكديگر از قبيل ارتباط و باطن، شيئى واحد است، يعنى:
آنچه بر ضد مصلحت آن جهان است بر ضد مصلحت اين جهان نيز هست و هر چه بر وفق مصالح عاليه زندگى اين جهان است بر وفق مصالح عاليه آن جهان نيز هست، لهذا يك كار معين كه بر وفق مصالح عاليه اين جهان است، اگر از انگيزه هاى عالى و ديدهاى ما فوق طبيعى و هدف هاى ماوراى مادى خالى باشد، آن كار صرفاً دنيايى تلقى مى شود و به تعبير قرآن به سوى خدا بالا نمى رود، اما اگر جنبه انسانى كار از هدف ها و انگيزه ها و ديدهاى برتر و بالاتر از زندگى محدود دنيايى بهره مند باشد، همان كار، كار آخرتى شمرده مى شود.
زهد اسلامى، چنان كه گفتيم در متن زندگى قرار دارد، كيفيت خاص بخشيدن به زندگى است و از دخالت دادن پاره اى ارزش ها براى زندگى ناشى مى شود.
زهد، از روشن ترين صفات انبيا و اولياست، پيامبرى مبعوث نگشت، مگر آن كه به زهد سفارش داشت و اگر تقرب به حق و نجات روز قيامت بستگى به آن نداشت، هرگز بزرگان از انسان ها و اهل معرفت برخود سخت نمى گرفتند و بريده از شهوات و لذات دنيا زندگى نمى كردند!
بمير اى حكيم از چنين زندگانى |
ازين زندگانى چو مردى بمانى |
|
از اين زندگى زندگانى نخيزد |
كه گرگ است و نايد زگرگان شبانى |
|
بر اين خاكدان پر از گرگ تا كى |
كنى چون سگان رايگان پاسبانى |
|
از اين مرگ صورت نگر تا نترسى |
از اين زندگى ترس كاكنون درآنى «1» |
|
انبياى الهى و زهد
امام على عليه السلام در «نهج البلاغة» به زهد چند نفر از انبيا بدين قرار اشاره دارند:
اگر خواهى از موسى كليم اللّه سخن بگو كه به پروردگار عرضه داشت:
[رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ] «2».
پروردگارا! به آنچه از خير بر من نازل مى كنى، نيازمندم.
به خدا قسم به وسيله اين دعا قرص نانى از خدا مى خواست؛ زيرا خوراكش سبزى و گياه زمين بود و به علّت لاغرى و كمى گوشت بدن، سبزى گياه از نازكى پوست درونى شكمش، ديده مى شد.
و اگر خواهى از داود سخن به ميان آر كه داراى مزامير و زبور بود و خواننده اهل بهشت است، به دست خود از ليف خرما زنبيل ها مى بافت و به هم نشينان خود مى گفت: كدامتان در فروختن اين زنبيل ها به من كمك مى كنيد، از بهاى فروش آن ها خوراكش يك عدد نان جو بود.
و اگر خواهى داستان زندگى عيسى بن مريم عليه السلام را به ميان آر كه سنگ را زير سر خود بالش قرار مى داد و جامه زبر مى پوشيد و طعام خشن مى خورد و خورش او گرسنگى بود و چراغ شب او ماه بود و سايه بان او در زمستان جايى بود كه آفتاب مى تابيد يا فرو مى رفت و ميوه و سبزى خوشبوى او گياهى بود كه زمين براى چهارپايان مى رويانيد، نه زنى داشت كه او را به فتنه و تباهكارى افكند و نه فرزندى كه او را اندوهگين سازد و نه دارايى كه او را از توجه به حق برگرداند و نه طمعى كه او را خوار كند، مركب او دو پايش بود و خدمتكار او دو دستش.
بيا و در مسئله زهد به پيامبر خود كه از همه نيكوتر و پاكيزه تر است، اقتدا نموده، از آن بزرگوار پيروى كن؛ زيرا آن حضرت براى كسى كه بخواهد پيروى كند، سزاوار پيروى كردن است و انتساب شايسته اوست براى كسى كه بخواهد به او نسبت داشته باشد و محبوب ترين بندگان نزد خداوند كسى است كه پيرو پيغمبر خود بوده و دنبال نشانه او برود.
لقمه دنيا را زيادتر از آنچه لازم نداشت نمى خورد، به دنيا به هيچ عنوان دل نبسته بود، از جهت پهلو لاغرتر و از جهت شكم گرسنه ترين اهل دنيا بود.
دنيا، با همه محتوياتش به او پيشنهاد شد، از قبول آن امتناع كرد، دانست خداوند مهربان از باب مصلحت انسان، علاقه و دل بستن به دنيا را دشمن داشته، او هم به پيروى از مولايش علاقه به دنيا را دشمن مى داشت. و مى دانست حق تعالى دنيا را خوار دانسته او هم خوار مى دانست و آن را كوچك قرار داده، او هم كوچك شمرد.
اگر نبود در وجود ما، مگر دوستى آنچه كه خدا و رسول دشمن داشته و بزرگ شمردن آن را كه خدا و رسول كوچك شمرده، همين مقدار براى سركشى از خدا و مخالفت فرمان او بس بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله، به روى زمين طعام مى خورد و مانند بنده مى نشست و به دست خود پارگى كفشش را دوخته و جامه اش را وصله مى كرد و بر خر برهنه سوار مى شد و ديگرى را هم سوار مى كرد.
بر در خانه اش پرده اى كه در آن نقش هاى نقش شده آويخته بود، پس به يكى از زنهايش فرمود: اين پرده را از نظر من پنهان كن؛ زيرا وقتى به آن چشم مى اندازم دنيا و آرايش هاى آن را به ياد مى آورم، پس از روى دل از دنيا دورى گزيده، ياد آن را از خود دور مى ساخت و دوست داشت كه آرايش آن از جلوى چشمش پنهان باشد، تا از آن جامه زيبا فرا نگرفته باور نكند كه آنجا جاى آرميدن است و اميدوارى و درنگ كردن در آنجا را نداشته باشد، پس علاقه و بستگى به اين دنياى از دست رفتنى را از خود بيرون و از دل دور كرده و آرايش هاى آن را از جلوى چشم پنهان گردانيد و چنين است كسى كه چيزى را دشمن مى دارد و بدش مى آيد، به آن چشم اندازد و نام آن در حضورش برده شود! «1»!
زهد، مورث معنويت، آزادگى و ايثار و خصايل ديگر انسانى و الهى است، زاهد به حقيقت اهل معناست و از قيد تعلقات مادى و شيطانى با تمام وجود آزاد است و پيش انداختن محرومان و مستمندان و دردمندان را نسبت به خودش، كار بسيار آسانى است.
شدت زهد پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت على و خاندانش و ائمه طاهرين عليهم السلام و پس از آنان ياران و اصحاب خالص آن بزرگواران چيزى نيست كه نياز به شرح داشته باشد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- سنايى غزنوى.
(2)- قصص (28): 24.
منبع : پایگاه عرفان