قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

آيت الله حجت غرق در توحيد

 

يك روز ساعت هفت و نيم صبح در شهر قم، به ديدن باجناق مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضى حائرى يزدى ـ مرحوم آقاى شهيدى ـ رفتم. مرحوم شهيدى و مرحوم حائرى داماد آيت الله العظمى حجت بودند.

اين مسأله را ايشان براى من نقل كرد، گفت: مرحوم پدر زنم ـ مرحوم آيت الله حجت ـ غرق در توحيد بود. در همه چيز فقط مى گفت: خدا.

 به هر جا بنگرم كوه و در و دشت

 نشان از قامت رعنا تو بينم

---

فاش مى گويم و از گفته خود دلشادم

 بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

 

طاير گلشن عشقم چه دهم شرح فراق

 كه در اين دامگه حادثه چون افتادم


من ملك بودم و فردوس برين جايم بود

 آدم آورد در اين دير خراب آبادم


سايه طوبى دلجويى حور، و لب حوض

 به هواى سر كوى تو برفت از يادم


نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار

 چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم

 « قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ »

 فقط خدا، بقيه را رها كن. دل را سبك كن. مرحوم آقاى شهيدى مى فرمودند: هنگام غروب همسرم، درد زاييدن گرفت، آمدم به آيت الله العظمى حجت گفتم: دخترتان درد زاييدن گرفته است، دعا كنيد. ايشان فرمودند: يك قابله در قم هست، مقلد من است، من الان خدمت كارم را مى فرستم، اگر وقت داشته باشد بيايد تا همسرت كمتر درد بكشد، راحت هم فارغ مى شود.

آقاى حجت دنبال قابله فرستاد، قابله آمد. صبح به منزل آيت الله العظمى حجت رفتم، ايشان گفتند: الان به ديدن دخترم مى آيم، وقتى كنار بستر خانمم آمد، من هم نشسته بودم، اشكش سرازير شد. اول به دخترش گفت: بابا! من را ببخش، از من بگذر. بعد رو به من كرد و گفت: آقاى شهيدى! تو را به خدا از من گذشت كن. گفتم: خدايا! مگر چه شده است؟ فرمودند: سخت زاييدن دخترم تقصير من بود، چون من ديشب گوشه دلم اميد به اين قابله بستم، و از اميد به پروردگار كم آوردم، و به خاطر اين اشتباهم در اميد به او، اين طور «خدا» شما و من را دچار ناراحتى كرد، هم شما مرا ببخشيد، و هم از خدا اين تقاضا را كرده ام كه مرا ببخشد.


منبع : خبرگزاری اهلبیت علیه السلام ( ابنا)
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه