قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

آزادى پس از وفاى به عهد

حاج ميرزا خليل تهرانى طبيبى دانشمند، و دكترى حاذق و بصير بود، كه در روزگار مرجعيت صاحب رياض در شهر مقدس كربلا به طبابت اشتغال داشت.

مى گويد زمانى كه به خاطر شغلم در كربلا اقامت داشتم مادرم در شهر تهران ميزيست.

شبى در عالم رؤيا ديدم مادرم خطاب به من گفت: فرزندم من از دنيا رفتهام جنازهام را نزد تو آوردند ولى دماغم شكست.

چيزى از اين ماجرا نگذشت كه نامه يكى از دوستانم به دستم رسيد، در آن نوشته بود: مادرت از دنيا رفت، جنازهاش را همراه ديگر جنازهها به كربلا فرستاديم وقتى جنازهها وارد عراق شد مراجعه به كاروان نمودم گفتند ما به تصوراين كه شما ساكن نجف هستيد جنازه مادرت را در رباط ذى الكفل گذارديم.

همواره مسئله شكستن دماغ مادرم در نظرم بود، بلاخره جنازه او را تحويل گرفتم، وقتى كفن را از روى صورتش كنار زدم ديدم دماغش شكسته است، علت را جويا شدم گفتند: اگر اين جنازه بالاى جنازههاى ديگر بود، اسبها ميان رباط درهم آميختند و به جنازهها برخورد كردند، اين جنازه از بالا به زير افتاد، ما بيش از اين اطلاعى نداريم!

پيكر مادرم را به حريم مطهر قمر بنى هاشم آوردم و به آن حضرت توسل جسته گفتم پسر اميرمؤمنان مادرم آن گونه كه بايد از عهده نماز و روزه بر نميآمد، و نميتوانست به خوبى انجام وظيفه كند، اكنون به شما پناه آورده، او را امان داده و فريادش برسيد، من با شما پيمان ميبندم پنجاه سال به نيابتش نماز و روزه بخرم و سپس مادر را دفن كردم.

مدتى گذشت، شبى در خواب ديدم از درب خانهام داد و فريادى زيادى بلند است، از در بيرون رفتم ديدم مادرم را به درختى بستهاند و او را با تازيانه ميزنند، گفتم تقصير اين پيره زن چيست كه او را ميزنيد؟ گفتند: به ما دستور دادهاند او را بزنيم تا مبلغى كه تعهد نموده بپردازد.

وارد منزل شدم و مبلغى كه ميخواستند آوردم، پس از پرداخت مادرم آزاد شد، او را به منزل آورده و مشغول خدمت به او شدم، وقتى از خواب بيدار شدم حساب كردم مبلغى كه در خواب از من گرفته بودند كاملًا با پنجاه سال نماز و روزه مطابق است، آن مبلغ را برداشته نزد صاحب رياض بردم و جريان را به طور مفصل براى او نقل كردم و از وى خواستم به نيابت از مادرم پنجاه سال نماز و روزه بگيرد.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه