خاموشى مقارن با فكر، آن هم فكرى كه برايت معرفت آرد، معرفت به حال قلب و نفست در آنچه كه بين تو و خداست.
در حقيقت، اين خاموشى براى تو بايد يك سفر معنوى الهى باشد كه در اين سفر براى قلب و نفس، غنيمت آورى و از دامن هر دو، آنچه ضرر دارد پاك كنى كه خاموشى مورث فكر عبادتى بس بزرگ است، در ميدان اين عبادت است كه انسان به وضع قلب و نفس خويش آشنا مى شود، تا جايى كه نفس را تجلى گاه اسما و صفات كرده و قلب را پس از شستشوى كامل، حرم خدا مى نمايد و در حقيقت در سايه اين خاموشى يعنى به خود رسيدن، تمام حجاب هاى بين نفس و قلب و حضرت حق را از ميان برمى دارد و به تمام معنى، بنده اى خالص و مخلص مى گردد.
اين خاموشى يعنى در خود فرو رفتن و خويش را بازرسى كردن، در حقيقت مجاهده در راه خداست و در اين مجاهده بايد به انتظار عنايات و الطاف حضرت دوست بود كه بدون شك مزد اين مجاهده به انسان خواهد رسيد.
[وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ] .
و كسانى كه براى [به دست آوردن خشنودى ] ما [با جان و مال ] كوشيدند، بى ترديد آنان را به راه هاى خود [راه رشد، سعادت، كمال، كرامت، بهشت و مقام قرب ] راهنمايى مى كنيم و يقيناً خدا با نيكوكاران است.
صاحب «مناهج الطالبين» در توضيح اين آيه شريفه مى گويد :
بدان كه معنى مجاهده، مخالفت نفس است و نرم كردنِ او در اخلاق و اوصافى كه آن پسنديده و مرغوب است و بر نفس دشخوار «3» بود در ترك اوصافى كه ناپسنديده و مكروه است و نفس بدان مايل بود.
و اين صفات به ظاهر تعلّق دارد و آن ميل اوست به شهوات جسمانى.
و بعضى به باطن تعلّق دارد و آن ميل اوست به شهوات روحانى، مثل حبّ جاه و شرف و بزرگى و امورى كه به واسطه تعلّق دل بدان، شخص محجوب و دور بود از حق تعالى و اگر چه پيش خلق، آن مستحب و مستحسن بود و معنى رياضت هم نزديك است، بدان.
اما بعضى از اهل معنى فرق كرده اند و گفته اند: رياضت مخالفت نفس است در امورى كه به باطن تعلّق دارد.
و هر كه صاحب بصيرت بود و محبّت و شوق بر دل وى غالب بود، چون به مخالفت نفس مشغول شود و در خود تفحّص و تجسّس كند آثار اين صفات، جمله در خود باز ديد و هر يك از آن، وقتى كه سببى كه محرّك آن بود حاضر شود، در خود صريحاً ببيند و بشناسد و به اصلاح آن مشغول گردد، به توفيق اللّه تعالى.
[وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ ] .
و كسى كه [در راه خدا] بكوشد فقط به سود خودش مى كوشد؛ زيرا خدا از جهانيان بى نياز است.
و طالب صادق بايد كه بنا بر معنى اين آيت، محقّق بداند كه هر خير و طاعت و عبوديت كه از وى در وجود آيد، فايده و نفع آن و روح و راحت در عاقبت هم، با نفس او راجع خواهد بود، خصوصاً چيزى كه به خلاف نفس تعلّق دارد؛ زيرا كه اگر چه نفس را در ابتداى احوال از آن كراهيتى بود، وليكن آن كراهت ها از آن بود كه بر آن ناپسنديده ها كه ضد آن است، عادت كرده بود و عادت چون قوى شود، طبيعت گردد و نيز هنوز ذوق و راحت آنچه ضدّ آن است نيافته، اما هرگاه كه شخص از سر شوق و عشق، يا از روى عقل و طريق علم، به مخالفت نفس مشغول شود و به تدريج او را اندك اندك از آن عادت باز مى آورد، چون عزم او قوى بُوَد و در آن قصد صادق باشد و شرايط اخلاص را در اعمال خود نگاه دارد، البته به قدر آن كه سعى كند و عادت ترك كند ذوق آن بيابد.
از اين جهت مشايخ گفته اند:
هر كه چيزى ترك كند و به عوض آن در دل خود ذوقى نيابد، او در آن ترك صادق نبوده باشد، يعنى سعى و ترك او در آن نه از بهر خداى بوده باشد.
[وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ ] «1».
و آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، گناهانشان را قطعاً از آنان مى پوشانيم و بر پايه بهترين عملى كه همواره انجام مى داده اند، پاداششان مى دهيم.
و بايد كه محقق داند كه اعمال صالحه، شرط آن است كه به ايمان مقرون بود و هر گاه كه كسى عملى و سعيى كند- كه آن نه خداى را بود، شرايط ايمان تمام بجاى نياورده باشد، لاجرم ذوق آن نيابد.
و هيچ شك نيست كه اگر توفيق يابد و شرايط آن، تمام به جاى آورد، البته ذوق و لذّت آن بيابد؛ زيرا كه:
[إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ] .
مسلماً خدا خلف وعده نمى كند.
و حق تعالى زياده و بهتر وعده كرده است، پس چون شخص نه زياده يابد و نه كم، آن خلل از جانب وى بوده نه از حق تعالى و تقدس.
اگر افتد حجابى اندر اين راه |
يقين مى دان كه آن از ماست امروز |
|
منبع : پایگاه عرفان