قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

گناه گريزى يوسف‏وار

 

يوسفعليه السلام وقتى آن زن زيباى مصرى به او گفت: دوستت دارم، عاشق تو هستم، چه كار دارى كه من شوهر دارم، بيا و در كنار من قرار بگير، گفت: قرار نمى گيرم، گفت: تو را زندانى مى كنم، گفت: زندانى كن. وقتى وارد زندان شد، آن جاى تنگ و تاريك و نمور را كه ديد، با كاخ نخست وزيرى مصر مقايسه كرد، گفت:

 « رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى إِلَيْهِ »

 اين زندان براى من محبوب تر است از چيزى كه من را به آن دعوت مى كنند.

براى كسى كه علاقه دارد خودش را از آتش جهنم خلاص كند، زندان بهشت است و كاخ جهنم. پول زهر است و ساختن زهر جهنم. صندلى و مقام جهنم است. گفت: مرا به زندان بيانداز. طبيب را شش ماه زندانى كرد.

 بعد از شش ماه گفت: طبيب را بياوريد، گفت: چرا زهر را نساختى؟ گفت: روزى كه درسم تمام شد، خواستند دانش نامه پزشكى به من بدهند، قسم نامه بقراط را جلوى من گذاشتند، استاد گفت: قسم بخور كه من علم طب را فقط خرج بازگرداندن سلامت به مردم مى كنم. قسم بخور كه ضررى به كسى نرسانى، من نسبت به بدن و جان مردم با پروردگار تعهد دارم. من خدا را با تو، با پول، با خرما، با صندلى عوض نمى كنم. اين هدايت خدا است.

اما هدايت براى كسانى كه به تعبير قرآن عاشق حفظ خود از فساد در دنيا و عذاب در آخرت هستند. اين همان معنى متقين است.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه