قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه یازدهم (2) – (متن کامل + عناوین)

 

 

شريعت سمحه و سهله

دين سخت نيست. دين، رحمت و لطف و محبت است. كسى به امام صادق  عليه السلام گفت: محبت و عشق هم جزو دين است؟ امام صادق  عليه السلام فرمودند:

 

«هل الدين الا الحب؟»[14]


 اصلاً دين غير از محبت، چيز ديگرى هم هست؟

 

« هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ »

 

همه آيات قرآن هدايت است. براى كسى كه در حدى فهميده است كه عكس العمل اعمال خلاف در قيامت، جهنم است. خدا دوست دارد خودتان را از جهنم حفظ كنيد، پوشش مى گذارد، پوشش حفظ از جهنم؛ ايمان، اخلاق و عمل صالح.

 

اخلاق فردى و اجتماعى در قرآن

اما مبحث اخلاق در قرآن؛ اخلاق فرد با خودش، با خانواده اش و با جامعه.

اسلام اينجا حرف هاى جالبى دارد. در تمام تواريخ و در فرهنگ هايى كه امروز بر ملتها حاكم است، نمونه مسائل اخلاقى قرآن و اهل بيت را در هيچ كجا پيدا نمى كنيد؟ قرآن راهنماى به سوى اخلاق است كه چه خلقياتى را داشته باشيد و چه خلقياتى را نداشته باشيد. بيش از اين دو بخش هم در بحث اخلاقِ قرآن وجود ندارد.

 

اخلاق، نيك و جذب مردم

در شهرى منبر مى رفتم، يك روز روى منبر ديدم يك پيرمردى از در مسجد وارد شد و نشست. آنهايى كه آنجا او را ديدند ـ از علما و غير علما ـ همه براى او تمام قد بلند شدند. فهميدم اين يك شخصيت بزرگى است. از منبر كه پايين آمدم، رفتم و سلام كردم. ديدم چهره اش بسيار نورانى است. به يكى از علما گفتم: اين آقا كيست؟ گفت: اين بهترين طبيب شهر ما است. دو نسل از مردم اين شهر را معالجه كرده است. يك نسخه هم مى دهد و مريض هم خوب مى شود.

مى خواست بگويد كه علمش زياد است كه دو نسل را در اينجا معالجه كرده است. آن وقت گفت: اين طبيب اهل نماز شب و دائم الذكر است، عمده قرآن را حفظ است، نسخه هايى كه مى نويسد، پول نسخه را خيلى ناچيز حساب مى كند. دارو كم مى دهد، ولى نفَسش دنبال دوا در وجود مريض مى آيد، و مريض با همان يك نسخه خوب مى شود.

براى من تعريف كردند كه پدر اين آقا دكتر اين منطقه بود، تمام مردم اين منطقه و دهاتهاى اطراف پيش پدر اين آقا مى آمدند. پدر اين آقا يك زمين كشاورزى خوبى داشت. يك تاجر بازارى اين محل، كنار زمين او زمين كشاورزى داشت. آن تاجر دويست سيصد متر زمين اين آقا را روى زمين خودش انداخت.

ويزيت دكتر آن زمان ده شاهى بود، يكى از قوم و خويش هاى آن تاجر گفت: حاجى! بروم آن دكتر را بياورم؟ گفت: او با ما قهر است، اختلاف و دعوا داريم، گفت: حالا مى رويم، شايد آمد. آمد پيش دكتر، گفت: مى دانى حاج كاظم مريض است؟ عيادتش مى آيى؟ گفت: آرى. گفت: من براى نجات جان مردم درس خوانده ام، جان مردم يك چيزى است، اختلاف چيز ديگر. آمد بالاى سرش و معاينه اش كرد. بعد به اتاق اين طرف آمد. گفتند: نسخه بنويس، گفت: ويزيت مى گيرم و مى نويسم، گفتند: چند؟ گفت: هزار تومان. دويست متر زمينش دو تومان مى ارزيد، دو تا يك تومانى، مى گفتند: اين پولدار هم آن زمانها هفت هشت هزار تومان پول داشت، از همه پولدارتر بود (ذليل ترين عنصر در زمان ما پول است) براى اين پولِ پست كه نبايد دين و اخلاق را مايه گذاشت.


گفت: هزار تومان مى گيرم. گفتند: حاجى مى گويد هزار تومان مى گيرم، نزديك بود بيچاره سكته كند. هزار تومان خيلى پول بود. هر چه چانه زدند، گفت: همين كه گفتم. اگر اين ويزيت را به من بدهيد، من نسخه مى نويسم. اگر ندهيد، اين تا فردا صبح مى ميرد. دكترهاى ديگر مريضى او را نفهميدند، ولى من فهميدم، و با هزار تومان مداوايش مى كنم.

آمدند و گفتند: دكتر مى گويد تو مردنى هستى، اين پولها را براى چه مى خواهى؟ دكتر گفت: بنويس كه هزار تومان مديون هستى و امضاء كن، نقد هم نمى خواهم، ولى سند بده. سند گرفت و نسخه داد، دو سه روز بعد تاجر خوب شد، رفت به مطب دكتر، گفت: دكتر! امروز آمدم آن دويست متر زمين را پس بدهم، اما خدا را خوش مى آمد كه از من هزار تومان ويزيت گرفتى؟ گفت: وقتى من معاينه ات كردم، ديدم رفتنى هستى، بالاى سرت به پروردگار گفتم: الهى! هزار تومان از او مى گيرم و تمامش را به مستحقهاى شهر مى دهم. تو به خاطر اين هزار تومان صدقه مرض را از او بگردان، و مرگ او را عقب بيانداز. من با هزار تومان پول جان تو را نجات دادم.

دكتر، استاندار، فرماندار، آخوند، كشاورز و كاسب با اخلاق و با ايمان، كشور را تبديل به بهشت مى كنند.

 

نمود قرآن در خلق پيامبر  صلى الله عليه و آله

يك غريبه به مدينه آمد و درب خانه رسول خدا را زد، يكى از همسران پيامبر  صلى الله عليه و آله پشت در آمد، گفت: كيست؟ گفت: يك غريبه هستم، از راه دور آمده ام، يك سؤال دارم. پيامبر  صلى الله عليه و آله هم از دنيا رفته بود، گفت: بپرس، گفت: من آمده ام به من بگوييد كه اخلاق پيامبر چگونه بود؟ گفت: اخلاق پيامبر را مى خواهى؟

 

«كان خلقه القرآن»[15]

 

اخلاق پيامبر قرآنى بود، برو قرآن مجيد را ببين، آيات قرآن را ببين، تمام قرآن در پيغمبر پياده شده بود. پيامبر قرآن ناطق يا انسان قرآنى و به عبارت ديگر عين قرآن بود، اين اخلاق پيامبر است؛ بنابراين بايد موارد اخلاق در قرآن را مورد بررسى قرار دهيم تا به اخلاق پيامبر  صلى الله عليه و آله برسيم.

 

 

اخلاقى ترين آيه قرآن

يكى از زيباترين و علمى ترين كتابهاى شيعه مجمع البيان است كه وزارت اوقاف مصر كه يك كشور سنى مذهب است اين كتاب ده جلدى را چاپ كرده و بين تمام علماى مصر پخش كرده است. شيعه در اين كتاب خودش را نشان مى دهد كه چقدر متعادل و منصف و فهميده است و چه روح والايى دارد.

صاحب «مجمع البيان» در اين كتاب، در تفسير سوره مباركه اعراف نقل مى كند كه امام صادق  عليه السلام مى فرمايد:

كامل ترين آيه قرآن در مسائل اخلاقى، اين آيه صد و نود و نه اعراف است. در اين آيه خدا سه دستور اخلاقى داده كه در اين سه دستور، هم رشد عقلى هست، هم مقيد كردن خشم و هم پيشگيرى از آثار خطرناك شهوات. تمام آنها هم اخلاقى است.[16]

1 ـ « خُذِ الْعَفْوَ »

 

عفو را در زندگى انتخاب كن، عفو يعنى چه؟ يعنى دست باز داشتن از انجام كار؛ يك عكس العملى مى خواهم در مقابل يك پيش آمد نشان دهم، پروردگار عالم رضايت به آن ندارد، مى خواهم يك كارى در مقابل كسى، زنم، بچه ام، مردم، بكنم، اما آن كار را خدا رضايت ندارد. دست نگاه داشتن از انتقام، از زدن بر سر مردم، از عكس العمل ناراحت كننده، گذشت و چشم پوشى كردن. امر مى كند: عفو را براى زندگى انتخاب كنيد.

 

2 ـ « وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ »

 

مردم را دعوت به كار پسنديده كن، يك عمل زشت، يك خطا كردن هم از كسى نخواه. از هيچ كسى بدى طلب نكنيد. تمام مردم را به كار پسنديده و با ارزش دعوت كنيد.

 

3 ـ « وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَـهِلِينَ »

 

كسانى كه اصرار دارند كه حقيقت و حق روشن و معلوم نشود و واقعيت را نپذيرند، مى دانند حق است، ولى اصرار دارند كه قبول نكنند، از اين ها اعراض كنيد. با اين ها درگير نشويد، جدال نكنيد، چون وجود آنها بيمار است. بيمارى او خطرناك است. اگر با او حرف بزنى، ممكن است به تو ضربه بزند، اصرار هم دارد كه حق را قبول نكند. اين زيباترين آيه اخلاقى است؛

 

« خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَـهِلِينَ »[17]

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 

پی نوشت ها:

 

 

 -------------------------------------------------------------------

 

[14] ـ الخصال: 1/21، الدين هو الحب؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام قَالَ هَلِ الدِّينُ إِلاَّ الْحُبُّ إِنَّ اللَّهَ  عز و جل يَقُولُ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ.»

 

[15] ـ شرح نهج البلاغه: 6/340، نبذ و أقول في حسن الخلق و مدحه؛ «سئلت عائشة عن خلق رسول الله  صلى الله عليه و آله فقالت كان خلقه القرآن خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ.»

 

[16] ـ مجمع البيان فى تفسير القرآن: 4/787 ـ 788، المعنى؛ «لما أمر الله سبحانه نبيه  صلى الله عليه و آله بالدعاء إليه و تبليغ رسالته علمه محاسن الأفعال و مكارم الأخلاق و الخصال فقال «خُذِ الْعَفْوَ» أي خذ يا محمد ما عفا من أموال الناس أي ما فضل من النفقة و كان رسول الله  صلى الله عليه و آلهيأخذ الفضل من أموالهم ليس فيها شيء موقت ثم نزلت آية الزكاة فصار منسوخا بها فإن هذه السورة مكية عن ابن عباس و السدي و الضحاك و قيل معناه خذ العفو من أخلاق الناس و أقبل الميسور منها عن مجاهد و الحسن و معناه أنه أمره بالتساهل و ترك الاستقصاء في القضاء و الاقتضاء و هذا يكون في الحقوق الواجبة لله و للناس و في غيرها و هو في معنى الخبر المرفوع أحب الله عبدا سمحا بائعا و مشتريا قاضيا و مقتضيا و قيل هو العفو في قبول العذر من المعتذر و ترك المؤخذة بالإساءة و روي أنه لما نزلت هذه الآية سأل رسول الله  صلى الله عليه و آله جبرائيل عن ذلك فقال: لا أدري حتى أسأل العالم ثم أتاه فقال يا محمد إن الله يأمرك أن تعفو عمن ظلمك و تعطي من حرمك و تصل من قطعك «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» يعني بالمعروف و هو كل ما حسن في العقل فعله أو في الشرع و لم يكن منكرا و لا قبيحا عند العقلاء و قيل بكل خصلة حميدة «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» معناه و أعرض عنهم عند قيام الحجة عليهم و الإياس من قبولهم و لا تقابلهم بالسفه صيانة لقدرك فإن مجاوبة السفيه تضع عن القدر و لا يقال هذه الآية منسوخة بآية القتال لأنها عامة خص عنها الكافر الذي يحب قتله بدليل.»

 

[17] ـ اعراف 7 : 199؛ «عفو و گذشت را پيشه كن ، و به كار پسنديده فرمان ده ، و از نادانان روى بگردان .»

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه