قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حقيقت ورع‏

ورع، يعنى پارسايى و پاكدامنى و قدرتى كه به توفيق حضرتِ حق از تكرار اجتناب از گناه و عصيان و خطا و اشتباه و دورى از محرمات در نفس پديد مى‏آيد و آدمى در سايه اين قدرت الهى با سرعتى غير قابل تصور به سوى كمالات و فضايل حركت كرده و به مقام قرب جانان مى‏رسد، لذت وصال معشوق را در نقطه قرب، با كام جان مى‏چشد.

از مهم ترين و سودمندترين مسائل عالى اخلاقى و فضايل انسانى كه مورّث راحت دنيا و آخرت و ضامن حفظ دين شخص و مولّد امنيّت باطن و سازنده سعادت دنيا و آخرت است مسئله با عظمت ورع مى باشد.

ورع، يعنى پارسايى و پاكدامنى و قدرتى كه به توفيق حضرتِ حق از تكرار اجتناب از گناه و عصيان و خطا و اشتباه و دورى از محرمات در نفس پديد مى آيد و آدمى در سايه اين قدرت الهى با سرعتى غير قابل تصور به سوى كمالات و فضايل حركت كرده و به مقام قرب جانان مى رسد، لذت وصال معشوق را در نقطه قرب، با كام جان مى چشد.

چون ابر رحمت، ورع بر آسمان حيات جامعه سايه افكند، شياطين و دشمنان درونى و برونى به ذلت و خوارى دچار مى شوند و جامعه از بسيارى از فتنه ها و عوامل بدبختى آسوده مى گردد و خانه ظلم به نفس و ظلم به خلق و ظلم به مقررات الهى، از بيخ ويران مى گردد.

بدون ورع، اميد داشتن به رحمت حق عين بى انصافى و با نداشتن اين سرمايه عظيم الهى، راه يافتن به مقام ملكوت محال و با عريان بودن از اين لباس قدسى، ورود به بهشت ممنوع است.

كليد ورع، حلّال تمام مشكلات است و بى ورع قفل و گره بر تمام كارهاست، ورع، نسيم الهى در جان عبد و بى ورعى، آتش شيطان در خرمن حيات آدمى است.

وقتى ورع و پارسايى و پاكدامنى و خويشتن دارى از گناه، حاكم بر زندگى شود، دشمنان خطرناكى چون: حسد، كبر، ريا، غرور، عجب، پليدى، سوء ظن، مجادله، مجامله، سستى، سهل انگارى، بخل، زنا، ربا، ظلم، غصب، دزدى، قمار، شرك، كفر، دروغ، تهمت، غيبت و... از خانه حيات، فرار را بر قرار ترجيح مى دهند و فرارشان باعث مى شود حجاب هاى بين انسان و حق، مرتفع گشته و آدمى از طريق چشم دل به ديدار جمال و زيارت جلال، نايل شود.

تصور نكنيد كه دشمنان شما قوى هستند، شياطين درونى و برونى از قدرت عارى اند و اين حقيقتى است كه قرآن مجيد به آن ناطق است.

[فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً] «1».

پس شما با ياران شيطان بجنگيد كه يقيناً نيرنگ و توطئه شيطان [در برابر اراده خدا و پايدارى شما] سست و بى پايه است.

اين كه در بسيارى از امور شيطان بر انسان چيره مى شود، از قدرت او نيست، بلكه از سستى و زبونى خود انسان است، اين آدمى است كه بدون عكس العمل در برابر هجوم شيطان، خود را در اختيار شيطان مى گذارد و همانند مرده در دست غسّال، خويش را به شيطان مى سپارد، انسان بايد يوسف وار به اين دشمن غدّار حمله كند كه با چنين حمله اى دشمن تا قيامت از انسان مى گريزد و چون دشمن گريخت، هواى نفس بى عامل تحرك مى ماند و شعله فروزان هوا به تدريج سرد و عاقبت خاموش مى گردد.

به قول مولوى:

بميريد بميريد در اين عشق بميريد

 

در اين عشق چو مرديد همه روح پذيريد

بميريد بميريد از اين مرگ مترسيد

 

كز اين خاك برآييد سماوات بگيريد

بميريد بميريد از اين نفس ببرّيد

 

كه اين نفس چو بندست و شما هم چو اسيريد

يكى تيشه بگيريد پى حفره زندان

 

چو زندان بشكستيد همه شاه واميريد

بميريد بميريد به پيش شه زيبا

 

بر شاه چو مرديد همه شاه ووزيريد

بميريد بميريد وزين ابر برآييد

 

چو زين ابر برآييد همه بدر منيريد

     

راستى، منافع دنيوى و اخروى ورع، قابل مقايسه با ساير فضايل نيست، ورع را عاقبت و منافعى است كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه به قلب كسى خطور كرده.

حضرت امام صادق عليه السلام در ابتداى روايت ورع مى فرمايد:

تمام درهاى جوارح و اعضاى خود را از ورود هر نوع گناهى با قدرت ورع ببنديد و با اين برنامه، جلوى ورود هر نوع ضرر و خسارتى را به قلب كه خانه رحمان و عرش اللّه اكبر و جان هستى توست با كمال قدرت بگير كه اگر خانه دل خراب شود، بنيان سلامت اعضا و جوارح خراب شده.

قلب را كه محل معارف و چراغ پر فروغ الهى است، از آلوده شدن به گناه و تيرگى حفظ كن كه اگر درب گناه به روى اعضا و جوارح باز باشد، نور ايمان در قلب خاموش مى شود و مرتبه و منزلت تو در پيشگاه مقدس حضرت ربّ الأرباب پست مى گردد و در قيامت، جز حسرت و ندامت محصولى بر نخواهى داشت و به سبب بازبودن درِ گناه به روى اعضا و جوارح، مرغ ملكوتى حيا از قفس وجود پر كشيده و تو را براى افتادن به چاه هر گناهى، آماده مى سازد!!

چه بدبخت انسانى كه از حالت الهى ورع بى نصيب است و چه زبون و بيچاره آن نفس و جانى كه از نور ورع بى بهره است، بى ورع همانند حصار و قلعه ايست كه در ندارد و از هر ديوارش روزنى براى ورود شياطين باز است.

بياييد با سوز دل و كمال اخلاص به بارگاه مقدس حضرت ذوالجلال بناليم، و از آن منبع فيض بخواهيم كه از فضل و رحمتش ما را به فضيلت ورع آراسته فرمايد، تا از اين رهگذر به سعادت ابدى نايل آمده و از شقاوت و پستى و به خصوص از عذاب فردا و رنج امروز، در امان بمانيم.

به قول الهى آن عارف معارف الهيه:

چه خوش است يكشب بكشى هوا را

 

به خلوص خواهى زخدا خدا را

به حضور خوانى ورقى زقرآن

 

فكنى در آتش كتب ريا را

شود آن كه گاهى بدهند راهى

 

به حضور شاهى چو من گدا را

     

طلبم رفيقى كه دهد بشارت

 

به وصال يارى دل مبتلا را

مگر آشنايى ز ره عنايت

 

بخرد به خارى گل باغ ما را

فلكا شكستى دل عاشقان را

 

به چه روى بستى كمر جفا را

     

چو شكستى اين دل مشو ايمن از وى

 

كه بسوزد آهش قلم قضا را

نه حريف مايى فلكا كه يارم

 

شكند به نازى صف ما سوا را

بشكست رونق زبتان بت من

 

زصنم بياراست حرم خدا را

نه براه كويش سفرى خرد را

 

نه به باغ حسنش گذرى صبا را

نه زدام شوق تو رهد الهى

 

نه به درد عشقت اثرى دوا را

     

 

ورع در آيينه روايات

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

رسول اسلام صلى الله عليه و آله، شب معراج از حضرت ربّ العزه از بهترين اعمال سؤال كرد، خداوند متعال مسائلى را در پاسخ به سؤال رسول جواب داد، از جمله فرمود:

يا أحْمَدُ إنْ أحْبَبْتَ أنْ تَكُونَ أوْرَعَ النّاسِ فَأزْهَدْ فِى الدُّنيا وَارْغَبْ فِى الْآخِرَةِ «2».

اى احمد! اگر علاقه دارى پارساترين مردم باشى، نسبت به دنيا زاهد و به آخرت مشتاق باش.

عرضه داشت: چگونه نسبت به دنيا زهد ورزم و به آخرت عشق بورزم؟

خطاب رسيد: خوردن و آشاميدن و لباست را از دنيا سبك بردار كه سبك گيرى در اين امور، مصونيّت حتمى از گناه است و باعث بر حفظ حقوق مردم، فرداى خود، از مال دنيا انباشته مكن و بر ذكر و ياد من مداومت داشته باش.

عرضه داشت: چگونه بر يادت مداومت كنم؟ خطاب رسيد: بيدار باش، مردم تو را آن چنان مشغول نكنند كه مرا از ياد ببرى، از ترش و شيرين دنيا بپرهيز، شكم و خانه را از غير ضرورت خالى دار، مانند طفلان مباش كه چون سبز و زرد دنيا را ببينند عشق ورزند و چون شيرين و ترشش را به دست آرند، مغرور گردند «3».

آرى، ورع به معناى زيستن بدون گناه و تجاوز است و زندگى كردن توأم با عبادت و اطاعت و عشق ورزى به حقايق.

يا أحْمَدُ عَلَيْكَ بِالْوَرَعِ فَإنَّ الْوَرَعَ رَأْسُ الدّينِ وَوَسَطُ الدّينِ وَآخِرُ الدّينِ، إنَّ الْوَرَعَ يُقَرِّبُ الْعَبْدَ إلَى اللّهِ تَعالى .

يا أحْمَدُ إنَّ الْوَرَعَ كَالشُّنُوفِ بَيْنَ الْحُلِيّ وَالْخُبْزِ بَيْنَ الطَّعامِ إنَّ الْوَرَعَ رَأْسُ الْإيمانِ وَعِمادُ الدّينِ إنَّ الْوَرَعَ مَثَلُهَ كَمَثَلِ السَّفينَةِ كَما أنّ فِى البَحرِ لا يَنْجُو إلّامَنْ كانَ فيها كَذلِكَ لا يَنْجُو الزّاهِدُونَ إلّابِالْوَرَعِ...

يا أحْمَدُ الْوَرَعُ يَفْتَحُ عَلَى الْعَبْدِ أبْوابَ الْعِبادَةِ فَيُكْرَمُ بِهِ عِنْدَ الْخَلْقِ وَيَصِلُ بِهِ إلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَ «4».

اى احمد! بر تو باد به پارسايى و خوددارى از برنامه هاى غير خدايى كه ورع و پارسايى سر دين و وسط دين و آخر دين است.

ورع، عبد را به مقام قرب حق مى رساند، ورع مانند گوهرهايى است كه بر آويزه گوش مى زنند و مانند نان در ميان سفره است، ورع سر ايمان و ستون دين و همانند كشتى است، همان طور كه نجات از دريا براى كسى است كه سرنشين كشتى است، همان طور نجات زاهدان در دنيا به ورع است.

اى احمد! ورع، درهاى عبادت و بندگى را به روى عبد باز مى كند و باعث بزرگوارى و كرامت او در خلق عالم مى شود و با ورع است كه عبد به مقام وصال حضرت اللّه مى رسد.

فى تَوْراتِ مُوسى عليه السلام: لا عَقْلَ كَالدّينِ، وَلا وَرَعَ كَالْكَفِّ وَلا حَسَبَ كَحُسْنِ الْخُلْقِ «5».

در تورات موسى آمده: پاى بندى همانند دينت و نگهدارى چون ورع و حسبى همانند حسن خلق نيست.

يَابْنَ آدَمَ تَوَرَّعْ تَعْرِفُني «6».

اى فرزند آدم! پارسايى و پاكدامنى پيشه كن تا به شناخت من نائل شوى.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: كُنْ وَرِعاً تَكُنْ أعْبَدَ النّاسِ وَكُنْ قَنِعاً تَكُنْ أشْكَرَ النّاسِ وَأحبَّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ تَكُنْ مُؤمِناً وَأحْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جاوَرَكَ تَكُنْ مُسْلِماً وَأقِلَّ الضِّحْكَ فَإنَّ كَثْرَةَ الضِّحْكِ تُميتُ الْقَلْبِ «7».

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پرهيز كار و پارسا باش، تا از همه عابدتر باشى، قناعت كن تا شكرگزارتر باشى، آنچه براى خود دوست دارى براى ديگران هم دوست داشته باش تا مؤمن باشى، با همسايگان به نيكى رفتار كن تا مسلمان باشى و كمتر بخند كه خنده زياد، مرگ دل است.

عَنْ أبي عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: كُنْتُ مَعَ أبي حَتَّى انْتَهَيْنا إلَى الْقَبْرِ وَالْمِنْبَرِ وَإذا اناسٌ مِنْ أصْحابِهِ فَوَقَفَ عَلَيْهِمْ فَسَلَّمَ وَقالَ:

وَاللّهِ إنّي لَاحِبُّكُمْ وَاحِبُّ ريحَكُمْ وَأرْواحَكُمْ فَأعينُوني عَلى ذلِكَ بِوَرَعٍ وَاجْتِهادٍ فَإنَّكُمْ لَنْ تَنالُوا وَلايَتَنا إلّابِالْوَرَعِ وَالْإجْتِهادِ... «8»

حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: با پدرم بودم تا به قبر و منبر پيامبر رسيديم عده اى از ياران پدرم آنجا بودند، حضرت كنار آنان ايستاد و پس از سلام به آنان فرمود: به خدا قسم عاشق شما هستم، بوى شما و روح شما را دوست دارم، مرا در اين عشق و دوستى نسبت به خودتان به ورع و كوشش در راه خدا كمك كنيد، مسلماً بدون ورع و كوشش به ولايت ما ائمه نخواهيد رسيد.

قالَ الصّادِقُ عليه السلام: إنَّما أصْحابي مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ وَعَمِلَ لِخالِقِهِ وَرَجا ثَوابَهُ فَهؤُلَاءِ أصْحابي «9».

امام صادق عليه السلام فرمود: ياران من فقط كسانى هستند كه ورع آنان شديد است، براى خدا عمل مى كنند و اميد به ثواب او دارند، پس اينان اصحاب منند.

عَنْ أبي جَعْفَرٍ عليه السلام قالَ: قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: ابْنَ آدَمَ اجْتَنِبْ ما حَرَّمْتُ عَلَيْكَ تَكُنْ مِنْ أوْرَعِ النّاسِ «10».

امام باقر عليه السلام مى فرمايد: خداوند فرمود: پسر آدم! از آنچه بر تو ممنوع كردم بپرهيز تا پارساترين مردم باشى.

عَنْ أبِى الحَسَنْ الْأوَّلِ قالَ: كَثيراً ما كُنْتُ أسْمَعُ أبي يَقُولُ: لَيْسَ مِنْ شيعَتِنا مَنْ لا تَتَحَدَّثُ الْمُخَدَّراتُ بِوَرَعِهِ في خُدُورهِنَّ وَلَيْسَ مِنْ أوْليائِنا مَنْ هُوَ في قَرْيَةٍ فيها عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ فيهِمْ مِنْ خَلْقِ اللّهِ أوْرَعُ مِنْهُ «11».

حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام مى فرمايد: بسيار زياد از پدرم شنيدم كه مى فرمايد: شيعه ما نيست كسى كه زنان پشت پرده از ورعش سخن نگويند و از دوستان ما نيست كسى كه در قريه اى باشد كه آن قريه را ده هزار جمعيّت باشد و در بين آنان با ورع تر از او زندگى كند.

راستى، ورع چه عظمتى دارد، كدام نردبان بعد از ايمان به خدا از ورع مهم تر است، ورع چه صفت بسيار عظيمى است كه به واسطه آن انسان محبوب انبيا و ائمه و ولىّ خدا مى شود، مگر در روايات باب ورع نخوانديد كه ورع وسيله قرب و علت رسيدن به مقام وصل و بازكننده ابواب عبادت و رحمت به روى انسان است!!

بياييد با اجتناب از صغائر و كبائر و آراسته شدن به حسنات به كسب ورع اقدام كنيم، تا از اين ره به ديدار جمال و جلال موفق شده و خيمه زندگى و حيات را به عالم ملكوت و بارگاه قدس كشيده و همنشين روحانيون عرشى و ملكوتيان آسمانى گرديم و از رسيدن به مقام قرب و وصل آن لذتى را بيابيم كه نه گوشى شنيده و نه قلبى آن را درك كرده است، بياييد خود را به جايى برسانيم كه دست ملك از آنجا كوتاه است و در آنجا در كمال عشق و محبت و پيشگاه محبوب عرضه بداريم.

دلم را بهر عشقت خانه كردم

 

به دست خود دلم ديوانه كردم

زنور عشق تو چون آتش طور

 

گرفتم يك قبس گيرانه كردم

نهال عشقم از نور خدا بود

 

به شاخ آتشينش لانه كردم

زمهرت آتشى بر دل فكندم

 

فروزان خاك اين كاشانه كردم

زدم آتش به كاخ خودپرستى

 

دلم را با رضا ويرانه كردم

مگر عشقت خليل بت شكن بود

 

كه او را وارد بتخانه كردم

     

شكست عشق تو بتهاى هوا را

 

نبردى با هوس مردانه كردم

در اين جنگى كه با نفس و هوا شد

 

دلم را خالى از بيگانه كردم «12»

     

عَنْ حَديدِ بْنِ حَكيم قالَ: سَمِعْتُ أبا عَبْدِاللّه عليه السلام يَقُولُ: اتّقُوا اللّهَ وَصُونُوا دينَكُمْ بِالْوَرَعِ «13».

حديد بن حكيم مى گويد، از امام صادق عليه السلام شنيدم مى فرمود: تقواى خدا پيشه كنيد و دين خود را با ورع محافظت نماييد.

عَنْ يَزيدَ بْنِ خَليفَةَ قالَ: وَعَظَنا أبو عَبْدِاللّهِ عليه السلام فَأمَرَ وَزَهَّدَ ثُمَّ قالَ: عَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ فَإنَّهُ لا يُنالُ ما عِنْدَ اللّهِ إلّابِالْوَرَعِ «14».

يزيد بن خليفه مى گويد: حضرت صادق عليه السلام ما را موعظه مى فرمود: امر به طاعت و عبادت و زهد داشت، سپس فرمود: بر شما باد به ورع كه جز با ورع به فضل وعنايت و رحمت خدا نمى رسيد.

عَنْ أبي عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: لا يَنْفَعُ اجْتِهادٌ لا وَرَعَ فيهِ «15».

امام صادق عليه السلام فرمود: كوشش بدون ورع سودى ندارد.

به اين حقيقت عالى، با كمال جدّيت و كوشش بايد آراسته شد؛ زيرا كوشش كننده بى ورع مانند مريضى است كه برابر دستور طبيب دارو استعمال كند، ولى از آنچه طبيب او را منع كرده پرهيز ننمايد.

قالَ أبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: إنَّ أشَدَّ الْعِبادَةِ الْوَرَعُ «16».

حضرت باقر عليه السلام فرمود: سخت ترين عبادت، ترك محرمات و برنامه هاى شبهه ناك است.

در كتاب شريف «الكافى» از امام صادق عليه السلام آمده:

بر شما باد به پرهيزكارى و ورع و كوشش در راه خدا و راستى در گفتار و اداى امانت و حسن خلق و نيكى به همسايه و به دعوت كردن مردم به راه خدا با اعمال و كردارتان، از شما مى خواهيم كه باعث زينت ما باشيد نه عامل اهانت به ما، ركوع و سجود را طولانى كنيد، وقتى ركوع و سجود شما طولانى مى شود شيطان به دنبال شما فرياد برمى دارد: واى اين اطاعت كرد، من معصيت؛ او سجده كرد، من سرپيچى «17».

عَنْ أبي عَبْدِاللّهِ عليه السلام: إنّا لا نَعُدُّ الرَّجُلَ مُؤمِناً حَتّى يَكُونَ لِجَميعِ أمْرِنا مُتَّبِعاً مُريداً، ألا وإنَّ مِنِ اتِّباعِ أمْرِنا وَإرادَتِهِ الْوَرَعَ، فَتَزَيَّنُوا بِهِ يَرْحَمْكُمُ اللّهُ وَكَبِّدُوا أعْدائَنا بِهِ يَنْعَشْكُمُ اللّهُ «18».

امام صادق عليه السلام فرمود: ما كسى را مؤمن نمى دانيم، مگر همه برنامه هاى ما را اطاعت كند و متابعت و ارادت نسبت به امر ما، ورع است، خود را با پرهيز از محرمات زينت دهيد و با ورع، زبان مذمّت دشمنان را از خود قطع نماييد كه خداوند با آراسته بودنتان به ورع به شما درجه مى دهد.

سُئِلَ أميرُالْمُؤمِنينَ عليه السلام: أيُّ الْأعْمالِ أفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ؟ قالَ: التّسليمُ وَالوَرَعُ «19».

از اميرالمؤمنين عليه السلام از برترين عمل پرسيدند فرمود: تسليم به حق و ورع و پارسايى.

عَنْ أبي عَبْدِاللّهِ عليه السلام أنَّهُ قالَ: إتَّقُوا اللّهَ إتَّقُوا اللَّهَ، عَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ وَصِدْقِ الْحَديثِ وَأداءِ الْأمانَةِ وَعِفَّةِ الْبَطْنِ وَالْفَرْجِ تُكُونُوا مَعَنا فِى الرَّفيعِ الْأعلى «20».

امام صادق عليه السلام فرمود: پرهيزكارى، پرهيزكارى، بر شما باد به ورع و راستگويى و اداى امانت و عفت شكم و شهوت كه با اين برنامه ها در رفيع اعلى با ما خواهيد بود.

عَنِ الصّادِقِ عليه السلام قالَ: أما وَاللّهِ إنَّكُمْ لَعَلى دينِ اللّهِ وَمَلائِكَتِهِ فَأعينُونا عَلى ذلِكَ بِوَرَعٍ وَاجْتِهادٍ، عَلَيْكُمْ بِالصَّلاةِ وَالْعِبادَةِ، عَلَيْكُمْ بِالْوَرَعِ «21».

امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا قسم شما شيعيان ما بر دين خدا و ملائكه هستيد، ما را با ورع و كوشش بر اين دين كمك كنيد، بر شما باد به نماز و عبادت و بر شما باد بر ورع.

 

ورع ابن سيرين

ابن سيرين مردى بزّاز بود، مى گويد:

در بازار شام در مغازه خود براى فروش پارچه نشسته بودم، زنى جوان وارد مغازه شد در حالى كه حجاب كامل اسلامى را رعايت كرده بود!

از من درخواست چند نوع پارچه كرد، آنچه مى خواست به او عرضه كردم، گفت: پسر سيرين! اين بار پارچه سنگين است و مرا طاقت حمل آن به منزل نيست، شما اين بار را به خانه من بياور و در آنجا قيمتش را از من بستان.

من بى خبر از نقشه شومى كه او براى من كشيده، بار پارچه را به دوش گذاشته و به دنبال او روان شدم، چون وارد دالان خانه گشتم درب را قفل زد و حجاب از روى و موى برداشت و در برابر من كمال طنازى و عشوه گرى آغاز نمود، تازه بيدار شدم كه به دام خطرناكى گرفتار آمده ام، بدون اين كه خود را ببازم، همراهش به اطاق رفتم، او را خام كردم، سپس محل قضاى حاجت را از او پرسيدم، گفت:

گوشه حيات است، به محل قضاى حاجت رفتم، در آنجا از افتادن به خطر زنا به حضرت دوست ناليدم، آن گاه تمام هيكل و لباسم را به نجاست آلوده كردم و با همان منظره نفرت آور بيرون آمدم.

چون زن جوان مرا به اين حال ديد سخت عصبانى شد و انواع ناسزاها را نثار من كرد. سپس درب خانه را گشود و مرا از خانه بيرون كرد، به منزل خود رفتم، لباس هايم را عوض كردم و بدن را از آلودگى شستم، عنايت خدا به خاطر ورعى كه به خرج دادم هم چنان كه به خاطر ورع يوسف، شامل حال يوسف شد شامل حالم شد و از آن پس در غيب به روى دلم باز شد و علم تعبير خواب به من مرحمت شده و بخشيده شد.

منابع مقاله:

کتاب  : عرفان اسلامى جلد هشتم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

پی نوشت ها:

 ______________________________
(1)- نساء (4): 76.

(2)- ارشاد القلوب: 1/ 199، باب 54؛ بحار الأنوار: 74/ 21، باب 2، حديث 6.

(3)- ارشاد القلوب: 1/ 199، باب 54؛ بحار الأنوار: 74/ 21، باب 2، حديث 6.

(4)- ارشاد القلوب: 1/ 203، باب 54، بحار الأنوار: 74/ 26، باب 2، حديث 6.

(5)- ارشاد القلوب: 1/ 74، باب 18؛ كلمة اللّه: 433.

(6)- كلمة اللّه: 475.

(7)- نهج الفصاحة: 463؛ ارشاد القلوب: 1/ 118، باب 34.

(8)- مجموعة ورام: 2/ 90.

(9)- الكافى: 2/ 77، باب الورع، حديث 6؛ مجموعة ورام: 2/ 186؛ وسائل الشيعة: 15/ 244، باب 21، حديث 20398.

(10)- الكافى: 2/ 77، باب الورع، حديث 7؛ مجموعة ورام: 2/ 186، وسائل الشيعة: 15/ 245، باب 21، حديث 20399.

(11)- الكافى: 2/ 79، باب الورع، حديث 15؛ مجموعة ورام: 2/ 186؛ وسائل الشيعة: 15/ 246، باب 21، حديث 20404.

(12)- حسان.

(13)- الكافى: 2/ 76، باب الورع، حديث 2؛ بحار الأنوار: 67/ 297، باب 57، حديث 2.

(14)- الكافى: 2/ 76، باب الورع، حديث 3؛ بحار الأنوار: 67/ 297، باب 57، حديث 3.

(15)- الكافى: 2/ 77، باب الورع، حديث 4؛ بحار الأنوار: 67/ 297، باب 57، حديث 4.

(16)- الكافى: 2/ 77، باب الورع، حديث 5؛ بحار الأنوار: 67/ 297، باب 57، حديث 5.

(17)- الكافى: 2/ 77، باب الورع، حديث 9؛ وسائل الشيعة: 15/ 245، باب 21، حديث 20400؛ بحار الأنوار: 67/ 299، باب 57، حديث 9.

(18)- الكافى: 2/ 78، باب الورع، حديث 13؛ بحار الأنوار: 67/ 302، باب 57، حديث 12.

(19)- من لا يحضره الفقيه: 4/ 381، حديث 5833؛ بحار الأنوار: 67/ 304، باب 57، حديث 17.

(20)- الأمالى، طوسى: 222، المجلس الثامن، حديث 384؛ بحار الأنوار: 67/ 306، باب 57، حديث 28 (با كمى اختلاف).

(21)- الأمالى، طوسى: 33، المجلس الثانى، حديث 33؛ بحار الأنوار: 67/ 306، باب 57، حديث 27.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه