فقيه بزرگ، ملا احمد نراقى در باب حرص مذموم مى فرمايد :
از رذايل متعلّقه به قوه شهويه، صفت حرص است و آن صفتى است نفسانيه كه آدمى را مى دارد بر جمع نمودن زايد از آنچه به آن احتياج دارد و اين صفت، يكى از شعب حبّ دنيا و از جمله صفات مهلكه و اخلاق مضلّه است، بلكه اين صفت خبيثه بيابانى است كران ناپيدا كه از هر طرف روى به جايى نرسى، واديى است بى انتها، هر چند در آن فرو روى عمق آن را نيابى.
بيچاره اى كه بر آن گرفتار شد، گمراه و هلاك گشت و مسكينى كه به اين وادى افتاد، ديگر روى خلاصى نديد؛ زيرا كه حريص هرگز حرص او به جايى منتهى نمى شود و به حدّى نمى ايستد، اگر بيشتر اموال دنيا را جمع كند باز در فكر تحصيل باقى است و هر چه به دست او آيد باز مى طلبد و آن بيچاره مريض است و نمى فهمد و احمق است و نمى داند.
چگونه چنين نباشد و حال آن كه مى بينيم حريص را هشتاد سال عمر كرده است و فرزندى ندارد و اين قدر از اموال و خانه و مستغلات دارد كه اگر به فراغت بگذراند، صد سال ديگر او را كفايت مى كند و خود يقين دارد كه بيست سال ديگر عمر او نيست، باز در صدد زياد كردن مال است و تأمل نمى كند كه فايده آن چيست؟ و چه ثمره اى دارد، اگر از براى خرج است، آنچه دارد منافع آن وفا به خرج مدت العمر او مى كند و اگر از براى احتياط است اگر آنچه دارد، احتمال تلف مى رود هر چه تحصيل كند چنين است، پس اگر اين مرض حمق نيست پس چه بلاست و هر كه به اين مرض مبتلا شد، خلاصى از آن مرض نهايت اشكال دارد و از اين جهت حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمودند:
هرگاه از براى فرزند آدم دو رودخانه طلا باشد، باز رودخانه سوم را مى طلبد و اندرون او را هيچ پر نمى كند مگر خاك .
و فرمود:
آدميزاد پير مى شود و دو چيز در او جوان مى گردد و قوت مى گيرد: يكى حرص مال و يكى طول امل .
و از حضرت امام محمد باقر عليه السلام مروى است:
حريص بر دنيا چون كرم ابريشم است، هر چه بيشتر بر دور خود مى پيچد، راه خلاص او دورتر مى شود تا از غصّه بميرد «2»!
بعضى از بزرگان گفته اند:
از عجايب امر آدمى آن است كه اگر او را خبر دهند كه هميشه در دنيا خواهى بود، حرص او بر جمع كردن مال زياد نخواهد شد از آنچه حال مى داند كه چند صباحى بيش زنده نيست و در صدد جمع آن است و اين را براى هر كه تفحص كند در احوال مردمان، ظاهر و روشن است.
سنايى آن حكيم فرزانه مى گويد:
هم چو مردانت قدم در راه دين بايد نهاد |
ديده بر خط هدىً للمتقين بايد نهاد |
|
چون زراه گلبن توبوا الى اللّه آمدى |
پاى بر فرق اتينا طائعين بايد نهاد |
|
چون خر دجال نفست شد اسير حرص و آز |
بعد از اين بر مركب تقوات زين بايد نهاد |
|
نفس فرعون است و دين موسى و توبه چون عصا |
رخ به سوى جنگ فرعون لعين بايد نهاد |
|
گر عصاى توبه مر خيل لعين را بشكند |
شكر آن را ديده بر روى زمين بايد نهاد |
|
گر تو خواهى نفس خود را مستمند خود كنى |
در كمند عشق بسم اللّه كمين بايد نهاد |
|
منبع : پایگاه عرفان