قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

منفعت عظيم اهل شوق و محبت‏

 

منابع مقاله:

کتاب  : عرفان اسلامى جلد هشتم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

آنان كه پس از سفر فكرى، با عشق و محبت و شوق و ذوق به دنبال معرفت رفتند و سپس سرمايه معرفت را با حركات و اعمال و جهد و كوشش خود و در كمال نشاط به كار انداختند، از طرفى سود دنيا و آخرت نصيب خود كردند و از جانب ديگر، منفعت عظيمى عايد امت اسلامى كردند.

 

قضاوت سيد على شوشترى

به داستان شگفت آور زير عنايت كنيد، شايد براى ما و شما جرقه اى باشد كه از پرتو آن دل ما نورانى گردد و ما هم چون اولياى الهى به راه كمال و رشد، قدم گذاشته و به وادى قرب و وصال حركت كنيم.

وجود مبارك سيد على شوشترى در شهر شوشتر عالمى بزرگ و مبسوط اليد بود.

وقتى نزاعى درباره يك قطعه ملك وقفى به حضورش آوردند، عده اى مدعى بودند كه اين ملك وقف نيست، در حالى كه وقف نامه آن را در صندوقچه اى گذاشته و در محلى مخصوص كه از هر چشمى دور بود دفن كرده بودند. و گروهى مدعى وقف بودند ولى سند و مدركى در دست نداشتند، چند روز اين مرد بزرگ الهى در حكم اين واقعه مادى حيران و سرگردان بود و نمى دانست به كدام طرف حكم كند، طرفين دعوا هم اصرار داشتند مسئله با حكم سيد پايان پذيرد.

رفت و آمد هر روز طرفين دعوا، براى سيد ايجاد مشكل و ناراحتى كرده بود، تا روزى كسى به سوى خانه سيد رفت و در زد، از افراد خانه به پشت در آمد و گفت:

كيستى؟

آن مرد گفت: به آقا خبر بده مردى به نام ملا قلى جولا مى خواهد شما را ببيند، درب را باز كردند، ملا قلى وارد خانه شد و به نزد سيد رفت و گفت:

آمده ام به شما بگويم بايد از اينجا سفر كرده و شوشتر را رها نموده به نجف بروى و در آنجا براى هميشه اقامت كنى و بدان كه وقف نامه ملك مورد دعوا در صندوقچه اى در فلان مكان دفن است.

سيد على شوشترى، ملا قلى را تا آن وقت نديده بود و او را به هيچ عنوان نمى شناخت، از دستورهايش يكه خورد، دستور داد موضعى كه گفته بود حفر كردند و وقف نامه را آوردند، پس از اين واقعه عجيب از قضا و قبول مرافعه دست كشيد و شوشتر را به دستور آن مرد الهى ترك كرده رهسپار نجف شد تا در آنجا براى هميشه اقامت كند.

در نجف با كمال تواضع به درس فقه استاد بزرگ، فقيه سترك، خاتم المجتهدين مرحوم شيخ مرتضى انصارى حاضر شد و مرحوم شيخ هم متواضعانه تر به درس اخلاق سيد حاضر مى شد.

برنامه به همين صورت ادامه داشت، تا اين كه مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى به دنبال حقيقت برخاست و در طى راه دنبال هادى راه قرار گرفت، از شهر همدان كوچ كرد، چندى نزد يكى از علما به سر برد ولى از او چيزى نيافت، به سوى نجف رخت كشيد، در محضر شيخ انصارى و سيد على شوشترى حاضر شد و از محضر هر دو بزرگوار استفاده كرد و آنچه خواست نزد آن دو يافت.

به هنگامى كه شيخ انصارى از دنيا رفت، آخوند ملا حسينقلى همدانى در پى نوشتن مطالب اصول و فقه شيخ برآمد.

سيد شوشترى وى را از اين كار منع كرد و فرمود: اين كار تو نيست، ديگران هستند كه فقه و اصول بنويسند، شما بايد مستعدان در راه خدا را دريابيد، آخوند به دستور سيد، تمام نوشته ها را كنار گذاشت و از اين مسئله قطع علاقه كرد و در پى تربيت قابلين برآمد.

آن مرد بزرگ الهى، عده اى را از صبح تا طلوع آفتاب و گروهى را از طلوع خورشيد تا مقدارى از برآمدن روز و جمعى را از سر شب، تا اين كه با لطف و مرحمت و عنايت حضرت ذوالجلال توانست سيصد نفر را تربيت كند به طورى كه هر يك از آن تربيت شدگان به مقام با عظمت اولياى الهى رسيدند.

از جمله تربيت شدگان ملا حسينقلى همدانى مى توان مرحوم شيخ محمد بهارى، سيد احمد كربلايى، حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى، شيخ على زاهد قمى و سيد عبدالغفار مازندرانى را نام برد.

 

حالات سيد احمد كربلايى

صاحب «تفسير الميزان» مرحوم علامه طباطبايى درباره سيد احمد كربلايى مى گويد:

مرحوم سيد اصلًا اصفهانى بوده، ولى نشو و نماى وى در كربلاى معلا بود و بعد از ادراك و رشد به تحصيل ادبيات پرداخته و چنانچه از انواع مراسلاتى كه به شاگردان و ارادت كيشان خويش نگاشته، پيداست قلمى شيوا و بيانى معجزآسا داشته.

پس از تكميل ادبيات وارد علوم دينيه گرديده و سرانجام به حوزه درس مرحوم آخوند ملا كاظم خراسانى رضوان اللّه عليه ملحق شده و دوره تعلم علوم ظاهرى را در تحت تربيت ايشان انجام داده و اخيراً در بوته تربيت و تهذيب مرحوم آية الحق و استاد وقت، شيخ بزرگوار آخوند ملا حسينقلى همدانى قدس سره قرار گرفته و ساليان دراز در ملازمت مرحوم آخوند بوده و از همگنان گوى سبقت ربوده و بالاخره در صف اول و طبقه نخستين تلامذه و تربيت يافتگان ايشان مستقر گرديد و در علوم ظاهرى و باطنى مكانى مكين و مقامى امين اشغال نمود و بعد از درگذشت مرحوم آخوند، در عتبه مقدس نجف اشرف اقامت گزيده و به درس فقه اشتغال ورزيده و در معارف الهيه و تربيت و تكميل مردم يد بيضا نشان مى داد.

جمع كثيرى از بزرگان و وارستگان به يمن تربيت و تكميل آن بزرگوار، قدم در دائره كمال گذاشته، پشت پاى به بساط طبيعت زده و از سكان داران خلد و محرمان حريم قرب شدند كه از آن جمله است سيد اجل آيت حق و نادره دهر، عالم عابد فقيه محدث شاعر مفلق مرحوم حاج ميرزا على قاضى طباطبايى تبريزى كه در معارف الهيه و فقه و حديث و اخلاق، استاد اين ناچيز مى باشد!! «1» خوانندگان ارجمند! با تمام وجود به اين داستان عجيب دقت كنيد، عاشق شايقى مثل ملا قلى جولا از سيد شوشترى مى خواهد به نجف برو، سيد با كمال شوق و عشق به درس فقه شيخ انصارى مى رود، شيخ با محبتى جانانه به درس اخلاق سيد مى رود، شيخ و سيد با آن شوق و عشق، آخوند ملا حسين قلى همدانى را تربيت مى كنند. او با كمال شوق و در عين عشق سيصد نفر را تا سر حد اولياى خدايى به كمال مى رساند، يكى از آنان سيد احمد كربلايى مى شود، او تعداد زيادى را در دايره شوق و عشق به مقامات الهيه مى رساند، يكى از آنان مرحوم قاضى مى شود، قاضى بسيارى از قابلين را تربيت مى نمايد، يكى از آنان علامه طباطبايى صاحب «تفسير الميزان» مى شود، علامه از نجف به قم مى آيد، بالاترين تحول را در حوزه علميه در معارف الهيه و در توجه به قرآن ايجاد مى كند، تا جايى كه در بحرانى ترين شرايط يعنى در زمان هجوم مكاتب مادى كه نزديك بود مانند سيل، اسلام و مسلمانان را در كام خود فرو برد، با قدرت حكمت و دانش و بينش خود و تربيت شدگانش در برابر آن طوفان به مبارزه برخاسته و براى هميشه خيمه لامذهبى و ماديگرى را از اين مرز و بوم بر مى چينند!

علامه شاگردانى بزرگ چون متفكر شهيد مرحوم استاد مطهرى تربيت كرد كه منافع وجودى آن شهيد بزرگ گمان نمى رود بر كسى پوشيده باشد، نوشته ها و نزديك به هزار سخنرانى استاد، در طول سى سال در دفاع از اسلام و ملت اسلام

در سطح بسيار وسيعى غوغا برپا كرد، نوشته ها و سخنرانى هاى آن شهيد هم چون بنيانى مرصوص به سوى ابديت راه مى پيمايند و در هر عصرى از اعصار آينده، تشنگان حقيقت را سيراب خواهد كرد.

استاد علامه طباطبايى نزديك به هزار نفر از مستعدان و قابلان را در مدرسه تربيتى خود به رشد و كمال رساند كه هر يك جهانى از علم و اخلاقند، اين فرومايه ناچيز وقتى كه در قم مشغول تحصيل بودم، در موقعيت و سنّى نبودم كه مستقيماً از محضر پر نور او درك فيض كنم، من جز ديدار او در حرم حضرت معصومه و حضرت رضا عليهما السلام بهره ديگرى نداشتم اما نزد تربيت شدگان آن استاد، مقدارى فقه و اصول و حكمت و عرفان خواندم و به همين مقدار فيض كه از خرمن تربيت شده هاى مستقيم او بردم از شكرش در پيشگاه حضرت حق عاجزم.

راستى، شوق و محبت و عشق و ارادت چه مى كند و تا كجا پرتو خود را مى گستراند؟ عقيده و عمل و اخلاق اگر بر پايه عشق و معرفت و محبت باشد دنياى قلوب و فضاى جهان را روشن مى كند و دريا دريا هدايت و معرفت به سوى جان ها سرازير مى نمايد كه نمونه اى از آن را در داستان نقل شده ديديد!!

بياييد با كمك قرآن و روايات و راهنمايى عالم ربّانى وارد معرفت شويم، در وادى معرفت، خدا و خود و دنيا و آخرت و اهداف عاليه را خواهيم شناخت، اين شناخت و معرفت در خانه دل ما آتش عشق و محبت برمى افروزد، چون نور عشق در دل جلوه گر شود، عمل و اخلاق ما آميخته با عشق گردد، عمل و اخلاق عاشقانه سريع تر از سير نور به پيشگاه معبود خواهد شتافت و در آنجا به حريم قبولى راه خواهد يافت، چون عمل قبول شود، درِ توفيق بيش از پيش به روى ما باز مى شود، آن زمان است كه به وادى سعادت دنيا و آخرت وارد شده ايم و به مقام قرب و لقا و وصال محبوب نزديك گشته ايم، در آن وقت است كه پشت پا به طبيعت زده و در حرم هستى، جز جمال او چيزى نخواهيم ديد!

رو وصال خدا طلب اى يار

 

بگذر از خويش و بگسل از اغيار

چشم جان برگشا ببين در دل

 

متجلى است جلوه دلدار

جان حجاب است در ره جانان

 

خويشتن را از آن حجاب برآر

رو به پاى حريف سر مستان

 

خوش بينداز اين سرو دستار

     

دور بر دور نقطه توحيد

 

خط كشان مى درآى چون پرگار

موج و بحر و حباب هر سه يكى است

 

جز يكى نيست اندك و بسيار

وحده لا شريك له خواهى

 

خوش بشنو گوش و بشنو اين گفتار

كه همه صورتند و معنى او

 

وحده لا اله الّا هو «2»

     

 [وَالْمُتَكَلِّفُ لا يَسْتَجْلِبُ فى عاقِبَةِ أمْرِهِ الّا الْهَوانَ وَفِى الْوَقْتِ إلّاالتَّعَبَ وَالْعَناءَ وَالشَّقاءَ، وَالمُتَكَلِّفُ ظاهِرُهُ رِياءٌ وَباطِنُهُ نِفاقٌ وَهُما جَناحانِ يَطيرُ بِهِما الْمُتَكَلِّفُ ]

 

نتيجه عمل با تكلّف

امام صادق عليه السلام در دنباله روايت باب تكلف مى فرمايد:

هر كس عملش از براى خدا نباشد، بلكه از روى بى ميلى و بى رغبتى و سستى و بى حوصلگى انجام گرفته باشد عاقبتى، جز خفت و خوارى ندارد؛ زيرا خداوند عمل آميخته به تكلف را نمى پسندد و صاحب عمل بعد از مردود شدن عمل دچار خفت و خوارى خواهد شد، متكلّف در وقت عمل هم حاصلى، جز زحمت و تعب و سختى و مشقت ندارد و در حقيقت متكلف زيانكار دنيا و آخرت است.

ظاهر عمل متكلّف ريا است، چون متكلّف به دور از چشم مردم خود را به زحمت عمل نمى اندازد و باطن عملش نفاق است؛ زيرا در وقت انجام عمل بى ميل و بى علاقه به عمل است پس دلش با ظاهر يكى نيست و اين عين نفاق است، ريا و نفاق دو بال پرى است كه متكلف به وسيله آن دو پر به سوى غضب حق و نفرت ملائكه و افتضاح و رسوايى و در پايان كار به زندان جهنم پر مى كشد!!

 [وَلَيْسَ فِى الْجُمْلَةِ مِنْ أخْلاقِ الصّالِحينَ وَلا مِنْ شِعارِ الْمُتَّقينَ التَّكَلُّفُ مِنْ أيِّ بابٍ كانَ، قالَ اللّه تَعالى لِنَبِيِّهِ: [قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ ] «3»، وَقالَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله: نَحْنُ مَعاشِرَ الْأنْبياءِ وَالْامَناءِ وَالْأتْقِياءِ بُراءُ مِنَ التَّكَلُّفِ ]

 

برائت از تكلّف

تكلف و بى رغبتى در ايمان و عمل از اخلاق شايستگان از عباد خدا و پرهيزكاران نيست، آنان در هر بابى از ابواب عبادت و خير با كمال رغبت و شوق و عشق و محبت عمل مى كنند.

عاشق كه بود غلام معشوق

 

سر مست على الدوام معشوق

از خويشتنش خبر نباشد

 

دايم مست مدام معشوق

مستى نكند زآب انگور

 

مستيش همه زجام معشوق

برخاسته از سر دو عالم

 

پابنده شده به دام معشوق

از كام و هواى خويش رسته

 

كامش همه گشته كام معشوق «4»

     

خداوند مهربان به پيامبرش فرموده:

به مردم بگو من از شما براى اين همه زحمت و رنجى كه در راه هدايت كشيدم مزدى نمى خواهم و من در اين بيست و سه، سال آنچه انجام دادم به هواى خواسته محبوب حق و با كمال ميل و رغبت انجام دادم.

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آن چنان عاشق اجراى برنامه اى الهى بود كه در برابر هجوم اهل مكه كه از هيچ جنايتى نسبت به اسلام و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله روى گردان نبودند و اين همه ظلم و ستم را براى تعطيل كار پيامبر مى كردند، پيغام داد.

لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ في يَميني وَالْقَمَرُ في شِمالي ما تَرَكْتُ هذَا الْقَوْلَ حَتّى انْفِذَهُ أوْ اقْتَلَ دُونَهُ «1».

اگر آفتاب را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذاريد، دست از برنامه ام بر نمى دارم، تا حاكميت اللّه مستقر گردد، يا جانم در راه هدفم قربان شود.

اهل نظر كه عالم تحقيق ديده اند

 

عشق تو را به ملك دو عالم خريده اند

صاحبدلان به ملك كسان دل نمى دهند

 

آن ها كه از كمال تو رمزى شنيده اند

آهسته رو كه مركب مردان مرد را

 

در سنگلاخ باديه پى ها بريده اند

نوميد هم مباش كه رندان باده نوش

 

ناگه به يك خروش به منزل رسيده اند

انصارى از بلا چه بنالى صبور باش

 

دانى كه صابران چه بلاها كشيده اند

     

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

ما گروه انبيا و امنا و تقوا پيشه گان از عمل تصنعى و كار بدون عشق و برنامه بدون محبت و شوق بيزاريم.

مگر مى شود كسى اهل معرفت و به دنبال معرفت، مرد عشق و شوق باشد و عمل خيرى را متكلفانه و عبادتى را به تصنع به جاى آورد، مردان راه دوست، مرد عشق و شوقند و مرغ باغ محبت و دوستى، قرآن و روايات وقتى آثار وجودى مردم با معرفت و عاشق و در حقيقت علائم مردم مؤمن را بيان مى كند انسان از آن علائم و آثار مى فهمد كه درون مردم مؤمن و با معرفت دريايى از عشق و علاقه به حضرت حق و عبادت و اطاعت و آراسته شدن و پيراسته شدن است.

 

پنجاه صفت مؤمن

قرآن و روايات اين چنين اوصاف مردان راه عشق را بيان مى كند:

1- در اداى نماز سخت اهتمام داشته و داراى قلبى خاشع به وقت نمازند.

2- به اداى زكات شوق وافر دارند.

3- از شهوت رانى غلط و گناهان مربوط به غريزه احتراز جسته و در عوض به سنت ازدواج اهميت مى دهند.

4- متعهد به قول و وفا كننده به عهد و پيمانند.

5- حافظ و راعى امانتند.

6- آنچه براى خود در راه صلاح و سداد و حق و حقيقت دوست دارد، براى ديگران هم به همان صورت دوست دارد و هر چه را براى خود نمى خواهد براى ديگران هم نمى پسندد.

7- برادران دينى خود را دوست دارد و خيرخواه همه برادران و خواهران مؤمن است.

8- اصرار به امر به معروف و نهى از منكر دارد.

9- در اطاعت از امر حق و خوددارى از نواهى بى نظير است.

10- علاقه عجيبى به انجام هر كار خيرى دارد.

11- موجودى است منبع خير و پاك از شر، خيرى از او فوت نمى شود و شرى از او به كسى نمى رسد.

12- كار خير ديگران را زياد ديده و همه جا تعريف مى كند و كار خير خود را كم و اندك و ناچيز مى بيند و به زبان نمى آورد.

13- هميشه در پى علم و دانش است و از تعليم و تعلم و اندوختن و ياددادن ملول نمى گردد.

14- از تحمل زحمت و رنج و مشقت و ذلت در راه دين باك ندارد.

15- نصيبش از دنيا فقط از حلال است و از هر حرامى فرارى و گريزان است.

16- خود را از هيچ كس بهتر و بالاتر نمى داند.

17- قلبش به نور ايمان و عقايد حقه و عشق و محبت حق، منور است.

18- عارف و آگاه و بيناى به اوضاع زمان است.

19- در هوش و فراست كم نظير است.

20- پاك و پاكيزه و تميز و نظيف است.

21- همواره به ياد حق و براى حق و در راه حق است.

22- در بلا و مصيبت صابر و در خوشى و لذت شاكر است.

23- به هيچ كس حتى به دشمنانش ظلم نمى كند.

24- براى خدمت به مسلمانان و مردم خود را به تعب و رنج مى اندازد.

25- دوستش دانش و مشى او دانش اندوزى است.

26- وزيرش حلم، اميرش عقل، برادرش رفق و پدرش نيكى است.

27- بر روزى مقدر كه به وسيله كوشش و زحمت خودش به دست مى آورد قانع و بر اضافه مال دنيا حريص نيست.

28- خوش رو، گشاده چهره و شيرين است.

29- صابر و ثابت قدم در امور دين و كار خير است.

30- گريزان از هوا و هوس و خواهش هاى غلط نفسانى و شيطانى است.

31- از هرچه كه لغو و بى معناست، محترز و روى گردان است.

32- اول فكر مى كند بعد مى گويد، يعنى زبانش پشت قلب اوست.

33- غضبش براى حق و نسبت به امور دنيا عصبانى نمى گردد.

34- در دنيا غريب است، يعنى كم نظير و بى همراه و از اين غربت و از اين كه هم دل و هم زبانش كم است شاكى نيست.

35- به تمام امور با كمك نور خدا مى نگرد، يعنى داراى ايمانى قوى و قلبى منور به نور عشق و معرفت است.

36- در امر دين چون كوه پايدار و هيچ حادثه اى قدرت بيرون آوردن وى را از فضاى ملكوتى دين ندارد.

37- به اقبال دنيا مغرور نشود و از ادبار دنيا محزون نمى گردد.

38- به عواقب همه امور فكر كرده و به اين خاطر در عاقبت كار از حسرت و ندامت و پشيمانى در امان است.

39- از هر امرى درس و عبرت مى گيرد.

40- دلش از ياد خدا روشن و از مقام حضرت رب خائف است.

41- حقوق ديگران را در تمام امور حفظ كرده و از غيبت كردن سخت پرهيز دارد.

42- در هيچ يك از امور دينى اعم از واجبات بدنى و مالى و اجتماعى، خود را آلوده به ريا نكرده و از اخلاص خالى نمى كند.

43- در معاملات مادى جانب احكام فقهى را رعايت كرده و مطلقاً بنده خداست.

44- عمرش را غنيمت شمرده و از بيهوده تلف كردن مى پرهيزد.

45- از تهمت به مردم خوددارى مى كند.

46- به خدا و رسول و قيامت ايمان يقينى داشته و شك و ترديد و وسوسه در خانه قلبش راه ندارد.

47- خود و عائله اش در خور شأنش از نصيب دنيايى بهره مند است، در حالى كه دنيا را مقدمه آخرت قرار مى دهد و محروميت خويش و عائله اش را از مباحات هم چون بعضى از جوكيان و صوفيان نمى پسندند.

48- عاشق پيامبر و اميرالمؤمنين و يازده امام و مؤمن حقيقى به ولايت حق و پيامبر وائمه عليهم السلام و فقيه جامع الشرائط است.

49- به تعمير مساجد و بناهاى مذهبى اهتمام شديد دارد.

50- مجاهد در راه حق و عاشق شهادت و مراعات كننده حقوق اقوام واصدقا واقرباست «5».

آرى، صدور اين پنجاه برنامه از مؤمن دليل بر اين است كه مؤمن در فضاى شوق و محبت و علاقه و نشاط، دست به هر عمل خيرى مى زند و محال است در چهار چوب تصنع و تكلف، اين همه خير از انسان مؤمن به منصه بروز و ظهور برسد!!

عارف عاشق حكيم صفاى اصفهانى مى گويد:

افراد كه همدم جليلند

 

پيران مراد را دليلند

هم صاحب نفخه سرافيل

 

هم محرم راز جبرئيلند

بر گوهر جود بحر عمّان

 

بر كشت وجود رود نيلند

از گوهر پاك گنج پنهان

 

از مشرب صاف سلسبيلند

     

خارج همه از اداره قطب

 

با قطب برادر سبيلند

هم مالك ملكت سليمان

 

هم صاحب ثروت خليلند

     

دارند به حق هزار برهان

 

خاموش ولى زقال و قيلند

در مملكت وجود باقى

 

بعد از انبيا بى بديلند

در مصر ولايتند والى

 

يوسف رخ و دلبر و جميلند

اكسير سعادتمند افراد

 

پر قيمت و قابل و قليلند

از خُلق نه از عروق و اعصاب

 

برخاتم انبيا سليلند

داود زبور خوان توحيد

 

با كوه به نغمه هم رسيلند

آنان كه لباس جاه پوشند

 

در فقر برهنه و ذليلند

بينند حجاره هاى سجيل

 

كاين قوم ضلال قوم پيلند

نابرده به كعبه فنا پى

 

بر نفى بقاى خود دخيلند

آن فرقه كه زنده اند دايم

 

در مسلخ عشق او قتيلند

خلاق معانيند و صورت

 

امرند كه خلق را كفيلند

قوت دل اولياست تهليل

 

با خاتم انبيا اكيلند

بر مسند حق خليفة اللّه

 

غوثند و خداى را وكيلند

از اسم گذشته در يم ذات

 

مستغرق بلكه مستحيلند

ايجاد عيال جود افراد

 

هم لم يلدند و هم معيلند

بحرند كه حاوى لآلى

 

ابرند كه راوى غليلند

هستى است زجودشان وايشان

 

در معرض امتحان بخيلند

     

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- يادنامه علامه طباطبايى: 98.

(2)- نور على شاه اصفهانى.

(3)- المناقب: 1/ 58؛ بحار الأنوار: 35/ 86، باب 3، حديث 31.

(4) المناقب: 1/ 58؛ بحار الأنوار: 35/ 86، باب 3، حديث 31.

 

(5)- ايمان و وجدان: 81.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه