قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

فقر و امتحان الهى‏

 

منابع مقاله:

کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد هفتم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

فقر و تهيدستى امتحانى از امتحانات الهى است، در چنين موضعى هوشيارى و آگاهى كافى لازم است كه فشار نفس، انسان را به جايى كه حضرت حق راضى نيست نكشاند و براى رفع حاجت و نياز، آدمى را به دامن طاغوت و طاغوتيان نيندازد كه صبر و حوصله بر فقر و نياز، تا رفع آن به لطف و كرم حضرت ربّ الارباب ثواب عظيمى در نزد حق دارد.

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه حكيمى گفته است:

غِنَى النَّفْسِ اغْنى مِنَ الْبَحْرِ. «1»

بى نيازى نفس از آن كه بايد از او بى نياز بود، حالتى گسترده تر از درياست.

جبرئيل در جملاتى به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه داشت:

انَّ شَرَفَ الرَّجُلِ قِيامُهُ بِاللَّيْلِ، وَ عِزُّهُ اسْتِغْناؤُهُ عَنِ النّاسِ. «2»

به حقيقت كه شرافت مرد به عبادت در دل شب و عزّت و بزرگواريش در بى نيازى از مردم است.

حضرت صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند:

خَيْرُ الْغِنى غِنَى النَّفْسِ. «3»

بهترين بى نيازى، بى نيازى نفس است.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

ثَلاثَةٌ هُنَّ فَخْرُ الْمُؤْمِنِ وَ زَيْنُهُ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ: الصَّلاةُ فى آخِرِ اللَّيْلِ، وَ يَأْسُهُ مِمّا فى ايْدِى النّاسِ، وَ وِلايَةُ الْامامِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله. «4»

سه برنامه افتخار مؤمن و آراستگى او در دنيا و آخرت است: نماز شب، نداشتن چشم داشت به مال مردم و قبول رهبرى و ولايت امامان معصوم.

 

بى نيازى مردم در كلام مجلسى

 

علامه مجلسى در باب بى نيازى از مردم در توضيح روايات مى فرمايد:

مراد به بى نيازى قطع طمع از مردم و قناعت به مقدار كفايت و تكيه بر خدا و متوسل نشدن به مردم و قطع سؤال و درخواست و اظهار حاجت درغير ضرورت است، ورنه دنيا خانه حاجت و نياز است و انسان موجودى اجتماعى و همه در امور زندگى و معيشت محتاج به يكديگر، اما هر چه حاجات و درخواست ها و نيازها كمتر باشد، عزّت آدمى نزد مردم بيشتر است و به هر مقدار كه قلب خالى از طمع به مال مردم باشد، كمك حق به رفع نياز انسان و آسان شدن كار بيشتر است. «5» آرى، صبر بر نياز و حاجت و استقامت ورزى بر مشكلات تا حل آن به عنايت خدا و به وسيله علل و امور شرعى عبادتى بس بزرگ و مورّث عزّت در دنيا و جنّت در آخرت است.

 

ارزش فقرا در روايات

حضرت صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى فرمايد:

طُوبى لِلْمَساكينِ بالصَّبْرِ، وَ هُمُ الَّذينَ يَرَوْنَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْارْضِ. «6»

خوشا به حال مردم مسكين به خاطر صبرى كه در برابر مشكل دارند، [و اجازه نمى دهند، نفس و شهوت و غريزه و ميل، آنان را به گناه و معصيت براى حلّ مشكل وادار كند]، اينان مردمى هستند كه لياقت تماشاى ملكوت سماوات و زمين در آنان شكفته شده و مى بينند از حقايق آنچه را كه ديگران نمى بينند.

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

اذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ امَرَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى مُنادِياً يُنادِى بَيْنَ يَدَيْهِ: ايْنَ الْفُقَراءُ؟ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ كَثيرٌ فَيَقُولُ: عِبادِى! فَيَقُولُونَ لَبَّيْكَ رَبَّنا، فَيَقُولُ: انّى لَمْ افْقِرْكُمْ لِهَوانٍ بِكُمْ عَلَىَّ وَلكِنْ انَّمَا اخْتَرْتُكُمْ لِمِثْلِ هذا الْيَوْمِ، تَصَفَّحُوا وُجُوهَ النّاسِ فَمَنْ صَنَعَ الَيْكُمْ مَعْرُوفاً لَمْ يَصْنَعْهُ الّا فِىَّ فَكافُوهُ عَنِّى بِالْجَنَّةِ. «7»

هنگام قيامت، خداوند امر مى كند، منادى از طرف او ندا در دهد فقرا كجايند؟

بسيارى از مردم بر مى خيزند، خطاب مى رسد بندگانم. پاسخ مى دهند، لبيك اى خداى ما، خطاب مى كند، من نه به خاطر سبك انگاشتن شما به فقر و ندارى مبتلايتان كردم، بلكه شما را براى مثل امروزى انتخاب نمودم، در بين مردم جستجو كنيد هر كس به خاطر من با شما خوبى كرد، از جانب من بهشت را به عنوان جزاى خوبيش در اختيارش بگذاريد.

راوى مى گويد حضرت صادق عليه السلام به من فرمود:

وارد بازار شدى، ميوه را و آنچه ميل داشتى نمى خواستى بخرى؟ عرضه داشتم:

چرا؟ فرمود: براى تو به هر چيزى كه مى خواستى ولى قدرت خريد آن را نداشتى حسنه اى است. «8»

 [ «16» ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْكِيرِكَ لِي مِنْ غَفْلَتِي وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِيقِكَ مِنْ زَلَّتِي وَ رَجَعْتُ وَ نَكَصْتُ بِتَسْدِيدِكَ عَنْ عَثْرَتِي «17» وَ قُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّي كَيْفَ يَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً؟ وَ أَنَّى يَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَى مُعْدِمٍ؟]

آن گاه به يادآورى تو، از خواب غفلت بيدار شدم و به توفيق تو از عرصه گاه لغزشم برخاستم و به راهنمايى تو از افتادنم به وادى خطر پس آمدم، و از علل در افتادن به گمراهى دست برداشتم، و گفتم: منزه و پاك است پروردگارم، چگونه نيازمندى از نيازمند ديگر طلب حاجت كند، و از كجا تهى دستى به تهى دستى ديگر ميل و رغبت نشان دهد؟!

 

دست نياز به سوى بى نياز

در صورتى انسان مى تواند به اوج كمال برسد كه عشق به ذات خويش را در پرتو ذات خدا و نمايندگان او قرار دهد. چرا كه اگر ديد بنده در به دست آوردن حاجت گرفتار دو نگربينى شود به گونه اى دل او به سوى كرم خداوند است ولى چشمش به دست مردم باشد، از ياد خدا غافل شده يعنى ديده و دل بنده نيازمند؛ دو گانه سوز مى گردد.

با آن كه فضل و كرم را در دست بى نياز مى بيند ولى دل در گرو نيازمند قرار مى دهد. بنابراين بنده از درجات كمال و معرفت حق محروم شود و در خواسته اش سرگردان مى ماند. پس چه بهتر اگر بخواهد دستى دراز كند به سوى اهل معرفت و كرامت برود.

امام حسين عليه السلام دراين باره به مرد فقيرى مى فرمايد:

... لاتَرْفَعْ حاجَتَكَ إِلَّا إِلى أَحَدِ ثَلاثَةٍ: إِلى ذى دِينٍ، أَوْ مُرُوَّةٍ، أَوْ حَسَبٍ، فَامَّا ذُوالدِّينِ فَيَصُونُ دِينَهُ، وَ أَمَّا ذُوالمُرُوَّةِ فَإِنَّهُ يَسْتَحيى لِمُرُوَّتِهِ وَ أَمَّا ذُوالْحَسَبِ فَيَعْلَمُ أَنَّكَ لَمْ تُكْرِمْ وَجْهَكَ أَنْ تَبْذُلَهُ فى حاجَتِكَ فَهُو يَصُونُ وَجْهَكَ أَنْ يَرُدَّكَ بِغَيْرِ قَضاءِ حاجَتِكَ. «9»

نياز خودت را به نزد سه نفر ببر: 1- ديندار 2- جوانمرد 3- بزرگ زاده

زيرا ديندار براى حفظ دين خود نيازت را برآورده مى سازد و جوانمرد از مردانگى خود شرم مى كند و بزرگ زاده مى داند كه تو با روانداختن به او آبرويت را فروختى، با برآوردن نيازت آبروى تو را حفظ مى كند.

البته بندگان نيكوكار و نمايندگان حق در بين مردم همان لطف الهى است.

احمد بن عيسى مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود:

هر گاه مردى دست نياز به سوى من دراز كند، در برآوردن نياز او شتاب مى ورزم؛ زيرا ترس آن مى رود كه كار از كار بگذرد و كمك من در مشكل او به كارش نيايد. «10» بايد از بنده نوازى خداوند منّان سپاس گزار بود كه اجازه نمى دهد بنده اش به كسى كه توان برآوردن حاجت او را ندارد، روى آورد؛ زيرا اين حركت جسارت به محضر پروردگار است و عقل هم نمى پسندد كه نيازمند به سوى مانند خودش دست نياز بگشايد و اعتبار فطرى خود را تباه سازد.

پس به اين اعتبار سيدالشهداء عليه السلام در دعاى عرفه عرضه مى دارد:

إِلهى أَنَا الْفَقيرُ فى غِنَاىَ فَكَيْفَ لااكُونُ فَقِيراً فى فَقْرى ، إِلهى أَنَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَكَيْفَ لاأَكُونُ جَهُولًا فى جَهْلى . «1

خدايا! در عين توانگرى تهيدستم، پس چگونه در تهيدستى، تهيدست نباشم، خدايا! در عين دانايى نادانم، پس چگونه در نادانى، نادان نباشم.

منظور حضرت اين است كه خدايا! من كه با تمام دانشم؛ نادان هستم، همان طور در بى نيازى هم نيازمندم؛ زيرا حاجت و دانش ذاتى نيست بلكه امانت و لطفى از ناحيه توست.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

التَّقَرُّبُ إِلَى اللَّهِ تَعالى بِمَسْأَلَتِهِ وَ إِلَى النَّاسِ بِتَرْكِها. «21»

مقرّب شدن نزد خداى متعال با دراز كردن دست نياز به سوى او شدنى است و محترم شدن نزد مردم به ترك پرسش از آنان است.

چون دست نيازمند به سوى مردم دراز كردن عزّت را مى ربايد و غيرت و شرم را مى برد و چشم كندن از آنچه در دست مردم است، مايه عزّت مؤمنان است.

مردى نيازمند به نزد حضرت على عليه السلام از حاجت خود شكوه كرد و از روى گردانى دنيا از او ناله سر داد. حضرت فرمود:

إِعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَى ءٍ تُصِيبُهُ مِنَ الدُّنيا فَوْقَ قُوتِكَ فَإِنَّما أَنْتَ فِيهِ خازِنٌ لِغَيْرِكَ. «31»

بدان كه هر چه از دنيا بيش از روزى و نيازت به تو مى رسد؛ تو نگهبان آن براى ديگران هستى.

حضرت كلمه خازن را به جهت احترام به مرد محتاج فرموده كه دل او بيشتر شكسته نشود وگرنه در حقيقت او باركش مال ديگران است.

«سلمان فارسى در هنگام مرگ اظهار تأسف كرد؛ پرسيده شد: چرا اى بنده خدا! افسوس مى خورى؟ گفت: اندوهم براى دنيا نيست، بلكه چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما سفارش كرد كه بايد قوت روزانه هر يك از شما به اندازه ره توشه يك مسافر باشد من با اين همه اثاثيه در اطرافم مى ترسم از دستور آن حضرت سرپيچى كرده باشم سپس با دستش به آنها اشاره كرد و گفت: آن بالش و شمشير و كاسه.» «14» پس توجه داشته باش كجا هستى و با كى هستى، قدرى با خود خلوت كن، به صحرا و كوه و بيابان برو و كمى نماز بخوان و بگو خدايا! من يقين مى خواهم.

حضرت شيخ بهايى مى فرمايد:

از هوس بگذر رها كن كشّ و فش

 

پا ز دامان قناعت در مكش

گر نباشد جامه اطلس تو را

 

كهنه دلقى ساتر تن بس تو را

ور مزعفر نبودت با قند و مشك

 

خوش بود دوغ و پياز و نان خشك

ور نباشد مشربت از زرّناب

 

با كف خود مى توانى خورد آب

ور نباشد مركب زرين لجام

 

مى توان هم زد بپاى خويش گام

ور نباشد دور باش از پيش و پس

 

دور باش نفرت خلق از تو بس

     

ورنباشد خانه هاى زرنگار

 

مى تواند بردن به سر در كنج غار

ور نباشد فرش ابريشم طراز

 

با حصير كهنه مسجد بساز

ور نباشد شانه اى از بهر ريش

 

شانه بتوان كرد با انگشت خويش

     

(شيخ بهايى)

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- بحار الأنوار: 75/ 447، باب 33، حديث 7؛ الأمالى، شيخ صدوق: 244.

(2)- وسائل الشيعة: 8/ 155، باب 39، حديث 10288؛ بحار الأنوار: 72/ 106، باب 49، حديث 2.

(3)- بحار الأنوار: 72/ 106، باب 49، حديث 5؛ الأمالى، شيخ صدوق: 488، حديث 1.

(4)- بحار الأنوار: 72/ 107، باب 49، حديث 6؛ الكافى: 8/ 234، حديث 311.

(5)- بحار الأنوار: 72/ 109، ذيل حديث 14.

(6)- بحار الأنوار: 69/ 15، باب 94، حديث 15؛ الكافى: 2/ 263، حديث 13.

(7)- بحار الأنوار: 69/ 24، باب 94، حديث 17؛ الكافى: 2/ 263، حديث 15.

(8)- بحار الأنوار: 69/ 25، باب 94، حديث 19؛ الكافى: 2/ 264، حديث 17.

(9)- بحار الأنوار: 75/ 118، باب 20، ذيل حديث 2؛ تحف العقول: 247.

(10)- بحار الأنوار: 71/ 317، باب 20، حديث 76؛ الأمالى، شيخ طوسى: 644، حديث 1337.

(11)- بحار الأنوار: 95/ 225، باب 2، ذيل حديث 3؛ إقبال الأعمال: 348.

(12)- غرر الحكم: 199، حديث 3953.

(13)- بحار الأنوار: 70/ 90، باب 122، حديث 61؛ الخصال: 1/ 16، حديث 58.

(14)- بحار الأنوار: 69/ 54، باب 94، ذيل حديث 85؛ عدّة الدّاعى: 115.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه