قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

راه جلوگيرى از انحراف

 

اول آيه توضيح داده شد كه كفر بعد از ايمان چيست؟ جمله دوم آيه: 

« وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ »

 اينجا لازم است من براى اين كه عشق و علاقه شما به پيغمبر عزيز اسلام  صلى الله عليه و آله يك عشق سرشار و پرحرارتى بشود، و در اين عشق پرحرارت رابطه تان با ايشان چنان گره بخورد كه هيچ دستى در اين عالم نتواند آن را باز كند، من يك سلسله مسائل درباره پيغمبر  صلى الله عليه و آله برايتان مى گويم.

اما مؤمن چه مى شود كه بى دين مى شود؟ و چه مى شود كه هر كارى كنند، بى ايمان نمى شود؟

سه آيه قرآن را برايتان مى خوانم؛

آيه اول:

 « إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَـائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَـنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ »

 آنهايى كه علاقه پيدا كردند خودشان را نگهدارند، در عين علم داشتن به اين كه نگهداشتن خود كار سختى است، واقعا هم سخت و هم تلخ است، به همين خاطر هم اسمش را تكليف گذاشته است، يعنى كار مشقت دار.

آنهايى كه علاقمند به خوددارى از قطع رابطه هستند، مى گويد: من خدا و پيغمبر و حسين و فرزندان امام حسين  عليهم السلام را مى خواهم؛ اين ها وقتى مورد هجوم شيطان جنى و انسى قرار مى گيرند، قرآن مى گويد: تا شيطان مى آيد و به او مى چسبد كه بيا برويم، يك مرتبه مى گويد: اين صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و ائمه  عليهم السلام چقدر زحمت كشيده اند، تمام زحمات اين ها را در نظر مى آورد، مى گويد: آيا من اين ها را لگدمال كنم؟

يك مرتبه دلش روشن مى شود. همين روشنايى آن چنان تنفّر از شيطان در دلش ايجاد مى كند كه مى گويد: برو خدا لعنتت كند، از درون و از نور تذكر انبيا كمك مى گيرد:

« إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَـمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْـمَلَئِكَة أَلاَّ تَخَافُواْ وَ لاَ تَحْزَنُواْ وَ أَبْشِرُواْ بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ »

 و اين نخواستنش باعث مى شود كه از ملائكه ياريش دهند. البته ملائكه را نمى بيند، اما من به ملائكه ام مى گويم: واقعا بنده من دلش نمى خواهد از من دست بردارد. شيطان هم آمده تا او را ببرد، شما هم برويد و او را نگهداريد و نگذاريد او را ببرد.

 

آن وقت آدم مى بيند كه پايش براى معصيت جلو نمى رود. رفيقش مى گويد: نرفتى؟ مى گويد: نه، نمى توانم. چرا؟ ملائكه نمى گذاشتند. تو ملائكه را نديدى، اما محبوب و رفيقت ـ خدا ـ نمى خواست تو از او جدا بشوى. تو هم آنقدر قدرت نداشتى كه با شيطان درگير شوى. هر شب صداى اذان هم از بلندگو به درون اتاق مى آمد، اما بيدار نمى شدى. امشب قبل از اذان بيدار شدى، خوابت نمى برد، دست خودت هم نيست، اين همان عنايت خدا از طريق فرشتگان است.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه