این بحث یکی از بحث های جنجالی است که آیا حقّ یک واقعیت أصیل هست یا اعتباری ونسبی ؟
بطور کلی مادر برابر یک سلسله اموری قرار داریم حرکت قلب , گردش خورشید, قانون شکنی و... این اموری اعتباری اند یا حقیقی و اعتباری ها نیز دو قسم اند یا اعتباری محض یا اعتباری انتزاعی که به منشأ انتزاع خودبستگی دارد, مانند زوجیت عدد4.
اعتباری محض منشأ انتزاع ندارد و فقط اعتبار محض است که فقط به اعتبار اعتبار کننده بستگی دارد امور حقیقی تحقق عینی دارند و اصالت دارند وهمی و خیالی نیستند, مانند این کتاب یا این انسان . و همین طور همهء اشیای خارجی که در پیش روی ما هستند اموری حقیقی اند و وجود آن ها اصالت و واقعیت دارد و از این قبیل احکام ووضعیات و اعتباریاتی در خارج تحقق پیدا کرده , مانند احکام شریعت چه وضعی و چه تکلیفی گر چه از اموراعتباری محض یا انتزاعی محسوب می شوند, ولی زیر بنای همهء آن ها امور واقعی تأصلی است که ازواقعیت های اصیل حکایت دارند و همین طور معارف اسلامی همه از واقعیات اصیل می باشند. بدین سال به کار بردن حقّ یا حقیقت دربارهء دین ناظر به واقعیات اصیلی است که بر حسب اختلاف فهم ها قابل تغییر وتبدیل نیست , لذا با این همه اختلاف نظرها در اصول و فروع دین , اصول و فروع تغییرناپذیر است , مثلاً عدل وحکمت الهی که مورد بحث و جدال بین مکتب معتزله و اشعری است , بالاخره یا خدا عادل و حکیم هست یانیست و یا ما مجبوریم یا مختار, بر هر فرض هر کدام که در عالم واقع درست باشد واقعیت خواهد داشت ودیگری باطل خواهد بود چون نمی شود هم خدا عادل و حکیم باشد و هم نباشد این اجتماع نقیضین است ونیز نمی شود که (نه خدا عادل و حکیم باشد تو نه نباشد) چون ارتفاع نقیضین است و اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین هر دو محال است . ناچار یکی حق است و دیگری باطل و هر کدام که حق است , نمی شود مقداری حق باشد و مقداری حق نباشد.اگر چیزی حق است , دیگر باطل نیست حتی مقداری از آن هم باطل نیست ما نمی گوییم تمام برداشت ها وفهم های دانشمندان دینی یا غیر دینی حق است , لذا فقهای عظام وقتی که فتوا می دهند در پایان می نویسند(والله اعلم ) هیچ فقیه و عالم دینی نمی گوید که من هر چه می فهمم , حق است , اما این ربطی به نسبیت حق ندارد. از این که نظریات دانشمندان احیاناً باطل و خلاف حق و واقع در می آید با نظرشان عوض می شود یااشتباه می کنند ما نمی توانیم کشف کنیم و نتیجه بگیریم (پس حق نسبی است ). نسبیت حقّ نتیجهء آن مقدمات نیست , فهم و نظر عالمان یک چیز است و مطابقت یا عدم مطابقت آن ها با واقع چیز دیگری است ممکن است پزشک , بیماری را درست تشخیص بدهد در این صورت حق است و مطابق با واقع است و ممکن است غلطتشخیص دهد در این صورت باطل و خلاف حق است . با تشخیص غلط واقعیت عوض نمی شود. درباب اجتهاد در مسائل دینی و فقه وقتی که فقها و دانشمندان دینی تمام سعی و کوشش خود را به کار بستند و به نظرو نتیجه یا فتوایی رسیدند, اگر نظرشان بر خلاف واقع در آمد مورد مؤاخذه قرار نمی گیرند. در این گونه مواردنسبیت معنا ندارد, البته ممکن است بخشی از آیه را درست بفهمیم و قسمت دیگر آن آیه را غلط بفهمیم باز هم نسبیت معنا ندارد; زیرا فهم ما یا درست است یا درست نیست , اگر ما عقیده به حرکت زمین داشته باشیم یک نوع حقیقت است اعتقاد به سکون زمین باطل است .