قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

توبه از حمد بى جا

 

شخصى سرى سقطى را در مسجد الحرام ديد، او را شناخت. به او گفت:  چند سال اينجا هستى؟ در بغداد داخل يك كاروانسرا مغازه داشتى؟ گفت: من ده سال است كه مغازه را فروخته ام، اينجا آمده ام و مقيم مكه شده ام. يك درآمد مختصرى دارم، بقيه اوقات را با خدا مشغول معامله هستم.

گفت: چرا اين كار را كرده اى؟ گفت: كاروانسراچى صبح زود به درب خانه ام آمد و گفت: كاروان سرا آتش گرفته است، تمام مغازه داران دويديم و به بازار بغداد و كاروانسرا رفتيم، بيشتر مغازه ها سوخته بود، اما مغازه من از آن مغازه هايى بود كه آتش نگرفته بود، آتش هم مهار شده بود. من با خوشحالى گفتم: «الحمد لله».

بعد كه به خانه آمدم، گفتم: مگر پيغمبر  صلى الله عليه و آله نگفته است كه شما در دردى كه مردم گرفتارش مى شوند، بايد همدرد بشوى؟ تو همدرد كه نشدى هيچ، براى سلامت مغازه خودت گفتى «الحمد لله». مگر آنها مسلمان نبودند؟ اين «الحمد لله» بوى غير خدا مى داد.

 

من به خاطر اين «الحمد لله» بى جا و بى مورد كه در قيامت مرا گير نياندازد، تمام داراييم را فروخته ام، ده سال است كه در حال توبه ام كه چرا يك «الحمد لله» بى جا گفته ام.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه