قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خودآرايى دنيا

ديگر سحر دنيا آن است كه ظاهر خويش را آراسته دارد و هر چه بلا و محنت است پوشيده دارد، تا جاهل به ظاهر وى نگردد و غرّه شود و مثل وى چون پيرزنى است زشت كه روى دربندد و جامه هاى ديبا و پيرايه بسيار بر خود كند، هر كه از دور وى را ببيند فتنه شود و چون چادر از وى باز كند، پشيمان شود و فضايح وى مى بيند.

در خبر است:

دنيا را روز قيامت بياورند بر صورت عجوزه اى زشت، سبز چشم و دندان هاى وى بيرون آمده و چون خلق در وى نگرند، گويند: نعوذ باللّه اين چيست بدين فضيحت و زشتى؟ گويند: اين آن دنياست كه به سبب اين، حسد و دشمنى ورزيدند با يك ديگر و خون ها ريختند و رحم ببريدند و به وى غرّه شدند، آن گاه وى را به دوزخ اندازند، گويد: خدايا! كجايند دوستان؟ بفرمايد تا ايشان را نيز ببرند و به دوزخ اندازند !

حال دنيا را بپرسيدم من از فرزانه اى

 

گفت يا خوابى است يا وهمى است يا افسانه اى

گفتمش احوال عمر اى دل بگو با ما كه چيست؟

 

گفت يا برقى است يا شمعى است يا پروانه اى

     

گفتمش اين پنج روز نحس چون بايد گذشت؟

 

گفت با خلقى و يا دلقى و يا ويرانه اى

گفتمش اينان كه مى بينند چون دل بسته اند؟

 

گفت يا كورند يا مستند يا ديوانه اى

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه