قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

توبه واقعى، مقدمه ايمان

 

آن كسى كه آن شب در چند قدمى مرقد حضرت رضا  عليه السلام با من ملاقات كرد، البته من چهره اش را نديدم، سرم پايين بود و در حال زيارت بودم. كسى كنارم نشست، تا آخر نيز او را نگاه نكردم و نديدم. اگر او را ببينم، نمى شناسم. خيلى دنبالش گشتم.

گفت: جريانى را از خودم مى خواهم بگويم و بروم. من همين طور كه سرم پايين بود و در حال گريه در زيارت بودم، سكوت كردم كه بگويد. گفت: جمعيت زياد است، نمى توانم لباسم را در بياورم، اگر مى شد لباسم را دربياورم، از زير گردنم تا نوك پايم خالكوبى است. از ديوار بالا مى رفتم، چاقو مى كشيدم،
سيلى مى زدم، عربده مى كشيدم، ده سال مردم محل از دست من خسته و نگران بودند، مرا مكرر به كلانترى و زندان مى بردند. نماز نخواندم، روزه نگرفتم، دروغ گفتم و مال مردم را خوردم. يك شب كسى به من گفت: همه چيز را مزه كردى، امشب شب بيست و سوم ماه رمضان است، بيا به جلسه شب احيا برويم، آن جلسه را نيز مزه كن. اصرار كرد.

مى گفت: مرا برداشت و شب بيست و سوم به جلسه شما آورد. راه نبود كه به داخل مجلس بياييم، بيرون در خيابان نشستيم. منبر آن شب را به ياد دارم كه از قول خدا و پيغمبر  صلى الله عليه و آله چه گفتيد. كسى مانند خودم را نيز آورده بودم.

وقتى جلسه تمام شد، رفتيم. تا صبح نخوابيدم. به رفيقم گفتم: ما كه همه چيز را مزه كرديم، اكنون چه كنيم؟ گفت: نمى دانم. گفتم: من ديگر دست به چاقو نمى برم، از ديوار كسى بالا نمى روم، مال مردم را نمى خورم. ماه رمضان كه تمام شود، به قم مى روم و درس مى خوانم. گفت: مرا نيز ببر.

يكى از سخت ترين درس هاى قم، درس خارج فقه است من اكنون درس خارج فقه مى خوانم و نزديك به اجتهاد هستم. ده سال است كه اين طرف و آن طرف براى تبليغ دين مى روم. فقط كنار حرم حضرت رضا  عليه السلام آمدم تا به تو بگويم: اگر كسى خدا را بخواهد، خدا خودش را به او ارائه مى كند.

 

اگر رابطه نامشروع بخواهى، دنيا به تو مى دهد. زنا بخواهى، دنيا آسان در اختيارت مى گذارد. ميلياردها پول حرام، در اختيارت مى گذارد. تو چه مى خواهى؟


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه