قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

آفات مراء و جدال‏

 

منابع مقاله:

کتاب  : عرفان اسلامى جلد دهم

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان

 

فقيه بزرگ شيعه، شهيد ثانى- صاحب دويست جلد نوشته علمى- در كتاب پرفايده «منية المريد فى آداب المفيد والمستفيد» در آفات و نتايج سوء مراء و جدال مى گويد:

بايد متوجه باشيم مناظره اى كه به منظور غلبه بر ديگران و اسكات طرف و تمايل عصبى به اظهار فضل صورت مى گيرد، منبع و سرچشمه همه خوى ها و رفتارهايى است كه از نظر خداوند متعال ناستوده ولى از ديدگاه ابليس ستوده است.

همان گونه كه اگر كسى ميان شرب خمر و ساير گناهان و زشت كارى ها مخيّر باشد و شرب خمر را به خاطر ناچيز شمردن جرم آن، بر ديگر گناهان ترجيح دهد و در نتيجه همين گناه به طرف گناهان ديگر كشيده شود، همين گونه نيز اگر بر روحيه كسى حس علاقه به غلبه بر ديگران و اسكات آن ها در مناظره و جاه طلبى و مباهات بر ديگران چيره و مستولى گردد، اين گونه تمايلات او را به اظهار و ارتكاب علنى تمام پليدى ها سوق مى دهد و بايد دانست كه جدال غير احسن و مراء و نزاع توأم با دوازده آفت است.

 

1- عدم پذيرش حق

اين حالت ناپسند تا آنجا در روح مناظره كننده پيش مى رود كه نامرغوب ترين حادثه و نامطلوب ترين رويداد زندگى از ديدگاه او، اين خواهد شد كه مبادا حق بر زبان طرف مناظره او پديدار گردد.

هر چند حق بدين صورت چهره مى نماياند، وى با توسل به تلبيس و بيان حق به جانب و نيرنگ مى كوشد تا به منظور انكار حق برحسب مقدورات و تواناييش مناظره وى ادامه يابد.

از اين پس ممارات و ستيزه جويى به صورت عادت و طبيعت در او در مى آيد، بگونه اى كه هر سخنى به گوشش مى رسد، براى اظهار فضل و خرده گيرى از خصم حالت اعتراض و اشكال تراشى هر لحظه در دلش برانگيخته مى شود، اگرچه طرف او برحق باشد، چون مى خواهد خودى بنماياند لذا به هيچ وجه درصدد اظهار حق برنمى آيد.

خداوند متعال بين كسى كه به خدا دروغ و افترا مى بندد و ميان كسى كه حق را تكذيب مى كند جدايى نمى بيند، بلكه آن دو را از نظر جرم و گناه روحى و اخلاقى يكى مى داند.

[وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ ] «1».

و كيست ستمكارتر از كسى كه دروغى را بر خدا ببندد [كه خدا بتان را شريك خود گرفته؟] يا حق را زمانى كه به سويش آمد تكذيب كند؟ آيا در دوزخ جايگاهى براى كافران نيست؟

عدم پذيرش حق نوعى از تكبّر است و مراء و جدال مستلزم چنين حالتى است.

از ابى دردا و واثله و انس روايت شده:

روزى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بر ما وارد شد، در حالى كه ما راجع به يكى از مسائل دينى سرگرم بحث و مجادله و ستيزه جويى بوديم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله چنان خشمگين شد كه شدّت خشم او براى ما بى سابقه بود، سپس فرمود:

ملّت هايى پيش از شما به علّت جدال و ستيزه جويى گرفتار انحطاط و نابودى شدند، از اين عمل دست برداريد؛ زيرا يك فرد با ايمان با كسى به جدال و ستيزه جويى برنمى خيزد، ستيزه جويى نكنيد، چون ستيزه جو سخت زيانكار است، جدال را كنار بگذاريد؛ زيرا من در روز قيامت از ستيزه گر شفاعت و وساطت نمى كنم.

با هم به ستيز برنخيزيد، چون من براى كسى كه از جدال گرچه حق با اوست دست بردارد سه خانه در بوستان هاى بهشت ضمانت مى كنم، از مراء و جدال دست برداريد؛ زيرا نخستين كارى كه خداى من پس از منع از بت پرستى مرا از آن نهى فرموده ستيزه جويى با مردم است.

قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ثَلاثٌ مَنْ لَقِىَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِنَّ دَخَلَ الْجَنَّةَ مِنْ اىِّ بابٍ شاءَ:

مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ وَخَشِىَ اللّهَ فِى الْمَغيبِ وَالْمَحْضَرِ وَتَرَكَ الْمِراءَ وَانْ كانَ مُحِقًّا «2»:

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سه گروه از مردم به هنگام روز قيامت مى توانند از هر درى كه دلخواه آن هاست وارد بهشت شوند:

1- كسانى كه داراى اخلاقى نيكو و رفتارى پسنديده باشند.

2- مردمى كه در پنهان و آشكار، بيم از خداى در دل دارند.

3- افرادى كه از جدال و ستيزه جويى خوددارى كنند گرچه حق با آنان باشد.

امام صادق عليه السلام از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت مى كند:

از ستيزه جويى و خصومت با مردم برحذر باشيد؛ زيرا اين دو حالت، قلب انسان را نسبت به برادران ايمانى بيمارگونه مى سازد و نفاق و دورويى در زمينه اين دو حالت در دل ها ريشه مى دواند و رو به رويش و رشد مى گذارد «3».

 

2- تظاهر و رياكارى

از آفات زيانبار مراء و جدال و مناظره، ريا و تظاهر و ملاحظه از توده مردم و سعى و تلاش براى جلب قلوب آنان و معطوف ساختن توجه ايشان به خويش مى باشد، تا نظر و رأى آدمى تأييد شود و با وى هماهنگى برقرار گردد و اين عين ريا و تظاهر و دغل كارى است.

ريا و صحنه سازى، يك نوع درد و بيمارى مشكل زا و مرضى وحشتناك و كُشنده است، قرآن مى فرمايد:

[وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ] «4».

و كسانى كه حيله هاى زشت به كار مى گيرند، براى آنان عذابى سخت خواهد بود، و بى ترديد حيله آنان نابود مى شود.

در شرح باب پنجاهم «مصباح الشريعة» به خواست حضرت حق به طور مفصل به مسئله ريا اشاره خواهد شد.

 

3- خشم و غضب

ديگر از عوارض سوء و آفت جدال و مراء و مناظره غير احسن، خشم و غضب است.

جدال كننده غالباً نمى تواند از تيررس خشم در امان بماند، به خصوص اگر به سخن وى ايراد و اشكال كنند و بيان او مورد اعتراض و انتقاد قرار بگيرد و استدلال او در حضور مردم مردود شناخته شود، در چنين شرايطى ناگزير از عصبانيت است.

خداوند و همه انبيا از خشم و غضب به هر كيفيتى كه اتفاق افتد نكوهش كرده اند و نسبت به آن تهديد به عذاب نموده اند، به خصوص اگر منشأ غضب عصبيت بى مورد و بيجا باشد.

[إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ ] «5».

[ياد كن ] هنگامى را كه كافران [پس از قرارداد صلح حديبيه ] دل هايشان را از تعصّب و خشم شديد جاهلى آكنده كردند، پس خدا هم آرامشش را بر پيامبرش و مؤمنان نازل كرد.

كفار به خاطر عصبيت كه بازدهش خشم است مورد نكوهش حقّ و مؤمنان به خاطر آرامشى كه حق به آنان مرحمت فرموده مورد ستايش قرار دارند.

يكى از انبيا به كسانى كه با او مصاحبت داشتند فرمود:

چه كسى با من پيمان مى بندد كه خشمگين نشود، تا بدين وسيله از لحاظ مقام و مرتبت نبوت با من هم طراز گردد و پس از من جانشينم باشد؟

يكى از جوانان مجلس گفت: من چنين تعهدى را قبول مى كنم، سپس آن پيامبر سخن و پيشنهاد خود را تكرار كرد، باز هم آن جوان گفت: من اين مسؤوليّت انسانى را به عهده مى گيرم و او عملًا نسبت به تعهدش وفادار ماند، وقتى آن پيامبر از دنيا رفت، جوان مذكور به مقام و مرتبت او نايل شد و آن جوان همان ذوالكفل نبى است كه متكفل و متعهد شد غضب نكند و به تعهدش نيز وفادار ماند.

 

4- حقد و كينه توزى

ديگر از آفات مجادله غير احسن، حقد و كينه توزى است كه خود بازده و زاده غضب است، چون انسان وقتى خشم خود را به دل مى گيرد مسلماً قادر بر تشفّى قلب نخواهد بود، لذا اين حالت در درون او نفوذ كرده وآنجا پايدار و محفوظ مى ماند وبالاخره سر از حقد و كينه بر مى آورد.

بنابراين اين حقد و كينه توزى، ثمره تلخ وميوه ناباب خشم وغضب است كه امور زشت وحالات ناپسنديده را براى انسان به ارمغان مى آورد كه اين امور عبارتند از: حسد، ناسزاگويى در برابر حوادث ناخوشايند، عزلت و كناره جويى از مردم، بريدن از خويشاوندان و نزديكان، سخن هاى ناروا و نامشروع از قبيل: دروغ، غيبت، افشاى اسرار مردم، پرده درى، نقل مطالب استهزاآميز و آزار رساندن با زبان و كردار.

تمام اين حالات و رفتار، درجه و پايه ايمانى انسان را به انحطاط و سقوط مى كشاند و بين انسان و فضل و عنايت حق فاصله مى اندازد.

افراد كينه توز در صورتى كه قادر به مجازات طرف مجادله خود باشند مى توانند سه حالت را پيش بگيرند:

1- حق طرف خود را بدون كم و كاست و به طور كامل ادا نمايند كه اين عين عدل و عدالت خواهى است.

2- نسبت به او از طريق عفو و گذشت احسان كنند كه چنين كارى تفضل است.

3- ناروا عمل كنند و به وى ظلم و ستم نمايند كه چنين برنامه اى جور است.

رفتار سوم شيوه اراذل و اوباش و فرومايگان است، رفتار دوم راه و رسم صديقان است و رفتار اوّل اوج پايه و درجه مردمان صالح و پسنديده است.

 

5- رشك و حسد

ديگر از آفات مضرّ مجادله، رشك و حسد است كه نتيجه و بازده حقد و كينه ورزى است.

اكثراً مجادله كننده از حسد در امان نيست؛ زيرا گاهى بر طرف خود غالب و گاهى در برابر او مغلوب است و گاهى سخن وى مورد تمجيد و وقتى سخن طرف وى مورد ستايش است.

وقتى غلبه با او نباشد و سخنش مورد ستايش قرار نگيرد، به خود مى پيچد كه اى كاش من غالب مى آمدم و از كلام من ستايش مى شد و اين آرزو و خواسته عين حسد است، چون علم و دانش از مهم ترين نعمت هاى الهى است، وقتى مجادله كننده آرزو كند كه مزاياى دانش به طرف او باشد، معنايش اين است كه اى كاش طرف من از اين امتيازات محروم بود، پس در حقيقت سلب نعمت را از طرف مقابل خود درخواست داشته و اين همان حسد است.

به خواست حق در شرح باب پنجاه و يكم «مصباح الشريعة» به مسئله حسد و آفات آن اشاره خواهد شد.

 

6- كناره جويى از مردم

فاصله گرفتن از مردم و قطع رابطه با آنان از پى آمدهاى حقد و كينه توزى است؛ زيرا وقتى بين دو طرف مجادله نفرت و انزجار بالا مى گيرد و خشم و غضب از رهگذر آن چهره نشان مى دهد و هر يك از دو طرف مدعى مى گردد كه حق با اوست و ديگرى اشتباه مى كند و چنين مى پندارد و يا اظهار مى كند كه طرف وى روى امر باطلى اصرار مى ورزد البته مورث خشم مى شود و لازمه خشم، جدايى و قطع رابطه است؛ زيرا وقتى محبت و عشق رفت، قهر و كينه مى آيد.

قهر و جدايى به نحو عجيب و غريب مورد نفرت اسلام است تا جايى كه داود بن كثير از امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه حضرت فرمود:

اگر دو فرد مسلمان از هم دورى گزينند و صلح و سازش ننمايند از حوزه ايمان در اسلام بيرون هستند و نمى توان ميان آن ها هيچگونه ولايت و پيوندِ دوستى تصوّر كرد.

اگر هر يك از آن دو در اعاده و ارتباط پيش قدم گردند و سر صحبت را با يكديگر باز كنند آن كسى كه در اين كار پيش قدم شود در روز حساب به سوى بهشت رهنمون مى گردد «6».

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

هيچ وقت دو فرد مسلمان از هم قهر و دورى نمى كنند مگر آن كه يكى از آن ها مستوجب برائت و بيزارى از خداوند و مستحق لعنت اوست و گاهى هر دو مستحق چنين كيفرى هستند.

راوى عرض كرد: اين يكى كه قهر كرد و در قطع رابطه پيش قدم شد ظالم و متجاوز است، پس بنابراين به چه دليل آن ديگرى كه مظلوم است بايد كيفر ببيند؟! فرمود:

چون او برادرش را به ارتباط و آشتى دعوت نكرد و از سخنش چشم پوشى ننمود، از پدرم شنيدم كه مى فرمود: اگر دو فرد با هم درگير شوند و با هم به نزاع برخيزند و يكى از آن ها به ديگرى چشم زخمى وارد سازد بايد مظلوم به رفيق خود بازگردد و به او بگويد: برادر من به تو ستم كردم و مرا عفو كن، تا بدين وسيله خلأ قهر و قطع رابطه ميان او و رفيقش جبران گردد؛ زيرا خداوند متعال داور عادل و دادگسترى است كه حق مظلوم را از ظالم مى ستاند «7».

ابو بصير از امام صادق عليه السلام روايت كرده:

تا آن وقتى كه دو فرد مسلمان از هم دورى مى جويند شيطان همواره خرسند و شادمان است و وقتى به هم مى رسند و دوستى خود را تجديد مى كنند زانوهاى شيطان سست مى گردد به گونه اى كه نمى تواند در جايى قرار بگيرد و رگ و پيوندش از هم گسيخته مى شود و فرياد مى زند: واى بر من كه نابود شدم «8».

 

7- گفتارهاى حرام

هفتمين آفت مجادله و مراء، سخنان ناروا از قبيل دروغ و غيبت و امثال آن ها است كه از لوازم كينه توزى است؛ زيرا مراء و مجادله هرگز از كلامى كه به منظور نكوهش و توهين به طرف ايراد مى شود خالى نيست.

گاهى مناظره كننده سخنان طرف را تحريف مى كند و در نتيجه مرتكب دروغ و افترا و دغل كارى مى گردد و گاهى نيز آشكارا طرف خويش را جاهل و احمق قلمداد مى كند.

همه رفتار سابق الذكر از گناهان كبيره است و بگونه اى در قرآن و حديث نسبت به آن ها تهديد شده است كه مى توان گفت: از حد احصا بيرون است.

مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

اگر كسى راجع به مؤمن مطالبى را بازگو كند كه بدان وسيله آبروى او را از ميان ببرد و حيثيت او را لكه دار سازد تا آن كه از ديدگاه مردم سقوط كند، خداوند متعال وى را از حدود مرزهاى ولايت و دوستى خود بيرون مى راند و در حوزه ولايت و دوستى شيطان وارد مى سازد و شيطان هم از او استقبال نمى كند «9».

ابوبصير از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

ناسزا گفتن به مؤمن فسق و گناه، كشتن او كفر و خروج از ايمان، غيبت كردن او معصيتى نابخشودنى و حرمت مالش همسان با حرمت خون اوست «10».

فضيل از امام باقر عليه السلام روايت مى كند:

هر انسانى در پيش روى مؤمنى به وى طعنه زند و شخصيت او را مخدوش سازد به بدترين وضع مى ميرد و حق اين است كه درخور اين وضع باشد، مگر آن گاه كه به خير و نيكى روى آرد «11».

 

8- تكبّر و برترى جويى

جدال و مراء و مناظره معمولًا با تكبّر و اظهار برترى بر ديگران همراه است.

مناظره در شرايطى صورت مى گيرد كه انسان مى خواهد زير بار حرف حقِ ديگران نرود و سعى مى كند آراى آنان را نپذيرد گرچه حقانيت آنان بر مجادله كننده ثابت و روشن گردد، چون از آن بيم دارد كه مبادا غلبه و پيروزى آنان بر ديگران ثابت شود.

حتى اگر عجز و ناتوانى و مغلوبيت او نيز بر ديگران محرز و علنى شود، حاضر نيست صريحاً به اشتباه خويش اعتراف كند و بگويد: حق همان است كه طرف مقابل مى گويد.

چنين روحيه اى نمايانگر تكبر و خود بزرگ بينى است، همان كبر و خود بزرگ بينى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در مقام نكوهش از آن فرموده:

اگر كبر و خود بزرگ بينى حتى به مقدار ذره اى در قلب كسى باشد به بهشت راه ندارد «12».

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ضمن حديثى كبر و منش هاى نابخردانه را به:

بَطَرُ الْحَقِّ وَغَمْصُ النّاسِ «13».

تعبير فرموده.

منظور از بَطَرُ الْحَق، مردود ساختن سخن به گوينده آن و عدم اعتراف به حقّانيّت آن پس از اثبات و محرز بودن آن است و منظور از غَمْصُ النّاس پست و حقير شمردن مردم مى باشد.

چنان مناظره كننده كذايى در صدد است كه حق و حقيقت، با وجود اين كه كاملًا براى وى واضح است، از نظر ديگران مخفى مانده تا بتواند آن را بر گوينده رد كرده و احياناً وى را تحقير كند، چون مى پندارد تنها خودش محق است و طرف او به حق آشنايى ندارد و به باطل مى انديشد و خيال مى كند كه طرف او فاقد ملكه و نيروى علمى و قابليت شناخت قوانينى است كه علم و دانش را براى انسان به ارمغان مى آورد.

از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل است كه خداوند فرمود:

شكوه و عظمت، پوشش مرا تشكيل مى دهد و كبريا و بزرگى ردا مرا مى نمايد، اگر كسى در اين دو سمت و صفت الهى با من به نزاع و هماورى برخيزد او را درهم شكسته و نابودش مى سازم «14».

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

عظيم ترين و پرمخاطره ترين كبر، عبارت از غَمْصُ الْخَلْقِ وَسَفَهُ الْحَقِّ است.

راوى مى گويد: معناى اين دو جمله را سؤال كردم، حضرت فرمود:

آن است كه تو حق را نشناسى و از اهل حق خرده گيرى كرده و بى جهت آن ها را مورد انتقاد قرار دهى، اگر كسى با چنين روحيه اى با افراد جامعه رفتار كند در حقيقت با خداوند متعال به نزاع و درگيرى برخاسته و با او در عظمت و كبريايى و بزرگيش هماوردى و همتايى دست يازيده است «15».

 

9- كنجكاوى از عيوب مردم

نهمين آفت و عارضه زيان بخش مراء و مجادله، پى گيرى و تجسّس از عيوب و زشتى هاى افراد جامعه است.

شخص مجادله كننده درصدد يافتن و جستجوى لغزش زبانى و يا لغزش هاى ديگر در بيانِ طرف خود مى باشد تا آن را براى روز مبادا براى خود عليه طرف ذخيره و آماده ساخته و وسيله اى براى تحكيم مبانى و شخصيت خود و پاكى خويش قرار دهد و يا احياناً كمبود و نقايص خود را بدين وسيله جبران و دفع نمايد.

حتى چنين حالتى براى بى خبران و افرادى كه از مجراى علم و دانش، جوياى دنيا هستند، در عين نفوذ و گسترش، استمرار و ادامه پيدا مى كند تا آنجا كه از كم و كيف حالات و عيوب و نقايص طرف مقابل خود تحقيق و كنجكاوى مى نمايند تا در پى آن، چنين عيوب و نواقص را در حضور وى به رخ او كشيده و شفاهاً آن ها را در برابر او مطرح سازند و احياناً مى كوشند اين عيوب را دليل و دستاويزى براى كوباندن طرف قرار داده و به اطرافيان مى گويند: ديديد چگونه طرف را شرمسار و بى آبرو ساختيم؟!! و از اين قبيل افكار و رفتار ناستوده اى كه بى خبران از دين و ايمان و رهروان طريقه شيطان و ابليس مآبان دچار و گرفتار آن مى باشند، در حالى كه خداوند متعال فرموده:

 [وَ لا تَجَسَّسُوا] «16».

و [در امورى كه مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پى جويى نكنيد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

اى مؤمنان كه زبان شما گوياى ايمان است، ولى در قلب شما نفوذ نكرده است! از عيوب و زشتى ها و طرز زندگانى مردم كاوش نكنيد، اگر كسى درصدد پى جويى از عيوب و خرده هاى ديگران برآيد، خداوند متعال نيز خرده ها و نواقص او را پى جويى مى كند و كسى كه خداوند در صدد كنجكاوى عيوب وى برآيد، او را حتى در دل خانه اش رسوا مى كند «17».

از امام صادق عليه السلام است:

علّت و عاملى كه بيش از هر عامل ديگر، انسان را از خداوند متعال دور مى سازد اين است كه كسى با فردى ديگر طرح الفت و برادرى بندد و درصدد آن باشد كه لغزش هايش را ذخيره كند تا در روز و فرصت مناسبى به وسيله آن ها وى را مورد ملامت و سرزنش قرار دهد و شخصيت او را درهم بريزد و آبروى او را از ميان بردارد «18».

اميرالمؤمنين عليه السلام در طى سخنانى فرمود:

رفتار برادر ايمانى خود را به نيكوترين وجه حمل كن، مگر آن كه دليل قاطعى برخلاف توجيه خداپسندانه تو برايت پديدار گردد و تا آنجا كه مى توانى براى سخنِ بظاهر نادرست برادر دينى خود در جهت خير و خوبى توجيه نيكويى به دست آورى، نسبت به آن گفتار گمان بد مبر «19».

 

10- كنش ها و واكنش ها در اندوه ديگران

مجادله كننده در غير حق با بيچارگى و بدبختى ديگران احساس شادى مى كند و از خوشى و سعادت آن ها رنجور و اندوهگين مى گردد.

اگر يك مسلمان نسبت به برادر ايمانى خود، دوستدار و خواهان حالت و كيفيتى نباشد كه خود احساس علاقه به آن مى نمايد، چنين مسلمانى از لحاظ ايمانى دچار نقص و گرفتار كمبود بوده و از خُلق و خوى و راه و رسم اهل دين سخت به دور است.

اين حالت را غالباً در افرادى مى بينيم كه اشتياق و علاقه به اسكات و كوباندن همگان و اظهار فضل بر برادران ايمانى بر قلبشان چيره شده است.

در احاديث متعدد و بى شمارى مى بينيم كه هر فرد مسلمان نسبت به فرد مسلمان ديگر داراى حقوق و وظايفى است كه اگر نسبت به هر يك از آن ها اهمال و كوتاهى كند و آن حق را ادا ننمايد، از حدود و مرزهاى ولايت و دوستى خداوند متعال و طاعت او تجاوز كرده است.

شيخ كلينى در «الكافى» از معلّى بن خنيس از حضرت صادق عليه السلام روايت مى كند:

معلى مى گويد: به حضرت عرضه داشتم: يك فرد مسلمان نسبت به فرد ديگر چه حقّى دارد؟

فرمود:

هر يك نسبت به ديگرى داراى حقوق هفت گانه اى است كه واجب و حتمى الاجرا است و اين حقوق از نظر ضرورت اجرا در حدّى قرار دارد كه اگر نسبت به هر يك از آن ها اجحاف كند و در اداى آن سهل انگارى نمايد از حوزه ولايت خداوند بيرون است.

عرضه داشتم: چه چيزهايى اين حقوق هفتگانه را تشكيل مى دهد؟ فرمود:

معلى! من نسبت به تو احساس دلسوزى مى نمايم و بيم آن دارم كه مبادا اين حقوق را تباه سازى و نتوانى از آن صيانت و مراقبت كنى و با بيان من به اين حقوق آگاهى پيدا كرده، ولى در به كار بستن آن ناتوان باشى.

عرض كردم: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللّهِ»، اميدوارم در سايه مشيت حق و با استمداد از حول و قوّه او قدرت اداى چنين حقوقى را به دست آورم، امام صادق عليه السلام فرمود:

1- ساده ترين و ناچيزترين حق يك مسلمان بر مسلمان ديگر آن است كه تو خواهان همان چيزهايى براى او باشى كه خود جويا و دوستدار آن براى خويش هستى و درباره او از همان چيزهايى احساس گريز و تنفر نمايى كه خود از آن متنفر و گريزان هستى.

2- از خشمگين ساختن او برحذر بوده و پويا و جوياى مراتب رضا و خشنودى او باشى و از دستور او فرمان برى.

3- بايد به او با جان و مال و دست و زبان مدد رسانى.

4- بايد چشم بينا و رهنمود پرداز و آيينه او باشى.

5- نبايد تو سير باشى او گرسنه، تو سيراب باشى او تشنه، تو تن پوش داشته باشى او برهنه.

6- اگر تو داراى خادم و نوكر هستى و او فاقد آن است، بر تو لازم مى باشد كه خادم خود را در جهت خدمت به او نزد وى گسيل دارى تا جامه او را بشويد و غذاى او را فراهم آورد و بسترش را آماده سازد.

7- بايد سوگند او را باور داشته باشى، دعوت او را بپذيرى، هنگام بيمارى عيادتش كنى، از اموات منسوب به او تشييع نمايى، پس از مرگش در كنار جنازه اش حاضر شوى، اگر احساس كنى به چيزى نيازمند است در تأمين آن مبادرت و پيشدستى كنى و نبايد در تأمين حوايج او تعويقى روا دارى تا وى را ناگزير سازى كه درخواستش را با تو درميان گذارد و دچار شرم سؤال گردد.

اگر بدين شيوه با وى رفتار كنى رشته ولايت و دوستى خود را با او پيوند داده و دوستى او را با رشته دوستى خود مربوط ساخته اى «20».

 

11- تزكيه نفس و خودستايى

ديگر از آفات مراء و مجادله، تزكيه نفس و خودستايى است كه هيچ مجادله كننده اى از صدمه آن در امان نيست.

اين خودستايى ممكن است با صراحت لهجه و با ايما و اشاره و يا به صورت تعريض و كنايه اظهار شود.

مجادله كننده مى خواهد كلامش را درست و صحيح جلوه دهد و گفتار طرف مقابل را موهون و نادرست وانمود سازد و غالباً حالت درونى و خودستايى خود را آشكارا به زبان آورده و مى گويد: من از آن افرادى نيستم كه امثال اين گونه مطالب برايم ناآشنا و مبهم باشد، در حالى كه خداى متعال فرمود:

[فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ ] «21».

پس خودستايى نكنيد.

به يكى از بزرگان گفتند: آن سخن راست و درستى كه اظهار آن زشت ونادرست مى باشد كدام است؟ گفت: چنين سخن راستى كه على رغم صدق و راستيش زشت مى باشد، اين است كه آدم زبان به خود ستايى بگشايد.

 

12- نفاق و دورويى

از آفات مجادله و مراء نفاق است كه اهل مجادله به ناچار به چنين حالتى كشيده مى شوند.

آنان با هماوردان و رقبا و پيروان خود از نظر حالت درونى با وضعى دردناك و خاطرى آشفته مواجه مى گردند، درحالى كه از نظر ظاهر و با اظهار محبت و اشتياق با آنان روبرو مى شوند، در همان حالى كه تظاهر به خوشحالى مى نمايند در همان حال به علت بغض وكينه اى كه در درون، آن ها را رنج مى دهد، اعضا و اندام آن ها مى لرزد.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:

آنگهى كه مردم علم و دانش را فرا مى گيرند ولى آن را به كار نمى بندند و با زبان نسبت به هم اظهار دوستى مى كنند ولى قلباً كينه يكديگر را به دل دارند و قطع رحم مى كنند و رشته ارتباط با خويشان و نزديكان را از هم مى گسلند، همانگاه خداوند متعال آنان را از رحمت خويش طرد نموده و آن ها را كور و كر مى سازد «22».

الها و پروردگارا! ما را از اين همه آلودگى و پليدى كه محصولى جز بسته شدن هشت در بهشت و باز شدن هفت در جهنّم به روى ما ندارد در پناه لطف و كرمت حفظ فرما كه اگر عنايت و محبت و رأفت تو نباشد، براى ما كم ترين قدرتى براى حركت به سوى تو نخواهد بود.

اين فقير به پيشگاه مقدس دوست، بدين گونه نوا داشته است:

اى تو صفاى دل افسرده ام

 

بين ز گنه خسته و پژمرده ام

بسته فتراك تو جان من است

 

ظاهر و پيدا و نهان من است

روى متاب از من زار اى حبيب

 

اى تو دواى من و بر من طبيب

باز كن از لطف درى سوى من

 

احسن احوال نما خوى من

بر من آزرده مياور عتاب

 

جرم مرا پاك نما از كتاب

غرق غم عشق نما اين دلم

 

روضه رضوان بنما حاصلم

مفتخرم كن به عنايات خود

 

روشنى ام بخش ز آيات خود

ذات مرا جلوه اوصاف كن

 

آينه ام را ز كرم صاف كن

     

روز قيامت تو ز پيشم مران

 

جز به بهشت رخ خويشم مخوان

در گذر از عبد خطاكار خويش

 

برگ براتش بده از نار خويش

غير خود از خانه دل پاك كن

 

پس قدم روح تو چالاك كن

بحر كرم را تو بياور به جوش

 

اى ز كرم بر همگان پرده پوش

شام سياه تو مرا روز كن

 

اى دل ديوانه تو پرسوز كن

بر من مسكين نظرى اى حبيب

 

درد مرا كن تو دوا اى طبيب

     

 

منشأ مراء و جدال

حضرت صادق عليه السلام در دنباله روايت باب مراء مى فرمايد:

منشأ مجادله و مراء وسوسه شيطان است كه به انسان تلقين مى كند بين مردم و دانشمندان برو و با هر طايفه مناظره و مجادله كن تا نگويند از بحث و جدل عاجزى و از علم و دانش بى خبرى. مجادله و مراء خالى از چهار احتمال نيست:

1- مباحثه و مجادله و نزاع و مراء در مسئله اى است كه هر دو طرف به آن آگاهى دارند، در عين حال با هم منازعه مى كنند، اينان پشت به نصيحت حق و انبيا نموده و براى اظهار فضيلت به بازار فضيحت آمده اند.

2- يا هر دو جاهل به حقّند و نزاع آنان و مراء و جدالشان جز اظهار جهل و بى خبرى چيزى نيست و پافشارى در جهل از گناهان است.

3- يا شخص تو عالم به حق است، ولى جدال و مراء براى اين است كه بر طرف تسلّط و تفوق يابى و اين تفوّق و تسلّط ناشى از علو و كبر نفس است كه در پيشگاه حق به سختى مذموم و محكوم است.

4- يا طرف تو بر حقّ است و جدال تو براى شكستن حرمت و آبروى اوست و اين ظلم و جور است و از خصايل ابليسى و شيطانى است و رو كردن به هر چهار مورد بر اهل انصاف و آنان كه حقّ را قبول دارند محال است كه اهل حق اهل حقند.

آن گاه در پايان روايت اين باب امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

هركه ترك مجادله كند ايمانش را محكم نموده و صحبت دين را نيكو داشته و عقل را از آلوده شدن به هواى نفس حفظ كرده است.

حكما گفته اند:

چنان كه ملكه تخيّل موجب نابودى عقل است، ملكه مجادله نيز علّت وهن و سستى انديشه و قوّه درك است.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- عنكبوت (29): 68.

(2)- الكافى: 2/ 300، باب المراء والخصومة، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 12/ 236، باب 135، حديث 16181.

(3)- الكافى: 2/ 300، باب المراء والخصومة، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 12/ 236، باب 135، حديث 16180.

(4)- فاطر (35): 10.

(5)- فتح (48): 26.

(6)- الكافى: 2/ 345، باب الهجرة، حديث 5؛ بحار الأنوار: 72/ 186، باب 60، حديث 5.

(7)- الكافى: 2/ 344، باب الهجرة، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 12/ 261، باب 144، حديث 16253.

(8)- الكافى: 2/ 346، باب الهجرة، حديث 7؛ بحار الأنوار: 72/ 187، باب 60، حديث 7.

(9)- الكافى: 2/ 358، باب الرواية على المؤمن، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 12/ 294، باب 157، حديث 16341.

(10)- الكافى: 2/ 359، باب السباب، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 12/ 281، باب 152، حديث 16311.

(11)- الكافى: 2/ 361، باب السباب، حديث 9؛ بحار الأنوار: 72/ 145، باب 56، حديث 14.

(12)- عوالى اللآلى: 1/ 436، حديث 150؛ مستدرك الوسائل: 12/ 33، باب 59، حديث 13440.

(13)- عوالى اللآلى: 1/ 436، حديث 150؛ مستدرك الوسائل: 12/ 33، باب 59، حديث 13440.

(14)- منية المريد: 330، الفصل الثانى؛ بحار الأنوار: 70/ 194، باب 130.

(15)- الكافى: 2/ 310، باب الكبر، حديث 9؛ وسائل الشيعة: 16/ 6، باب 60، حديث 20816. (16)- حجرات (49): 12.

(17)- ثواب الأعمال: 241؛ بحار الأنوار: 72/ 214، باب 65، حديث 10.

(18)- الكافى: 2/ 355، باب من طلب عثرات المؤمنين...، حديث 7؛ منية المريد: 331، الفصل الثانى.

(19)- الكافى: 2/ 362، باب التهمة وسوء الظن، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 12/ 302، باب 161، حديث 16361.

(20)- الكافى: 2/ 169، باب حق المؤمن على أخيه...، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 12/ 205، باب 122، حديث 16097.

(21)- نجم (53): 32.

(22)- منية المريد: 334، الفصل الثانى؛ روضة الواعظين: 2/ 418 (با كمى اختلاف).

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه