كسى به حضرت سيدالشهداء عليه السلام عرض كرد: به كجا مى رويد؟ چرا خانواده را مى بريد؟ تمام مردم از شما برگشته اند. دوازده هزار نامه امضا دار نوشته اند، اما
امضا كنندگان را خواستند، به هر كدام گفتند: چقدر مال نياز دارى؟ چقدر زمين لازم دارى؟ چقدر پول مى خواهى؟ به عمر سعد گفتند، او گفت: به غير از ملك رى، خانه وسيعى كه مزين به سنگ قرمز باشد مى خواهم، به همگى آنها گفتند: هر چه بخواهيد مى دهيم، فقط شما زير امضاى خود بزنيد. گفتند: باشد.
بعد به آنها گفتند: همگى بسيج شويد و به كربلا برويد، سر بريده اين هفتاد و دو نفر را برداريد و بياوريد، آنها نيز گفتند: باشد.
حضرت زينب كبرى عليهاالسلام عرض كرد: برادر ! برو خود را معرفى كن، بگو كه من پسر پيغمبر صلى الله عليه و آله هستم، مادر بزرگم حضرت خديجه كبرى عليهاالسلام است، مادرم حضرت فاطمه عليهاالسلام مرا شير داده است، پدرم على بن ابى طالب عليه السلام است، بگو كه آيه تطهير در حق ما نازل شده است. حضرت فرمود: خواهرم ! همه اين ها را گفته ام، اما هياهو كردند تا صداى مرا نشنوند ؛ چون شكم آنها از حرام پر شده است و دنيازدگى باعث قساوت قلب آنها شده است. سبب اين گناه پول، مال و دنيا مى باشد.
منبع : پایگاه عرفان