قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نمونه‏اى از پيام دادن خدا در خواب

 

« الغدير »، اين كتاب جهانى كه تمام علماى غيرشيعه را زمين گير كرده و هيچ دانشمند اسلامى غيرشيعه اى، حتى يك جزوه عليه آن نتوانسته است بنويسد. تا اين حد محكم است.

علامه امينى در جلد ششم مى فرمايد: خيلى وقت قبل در كشور بحرين، پدر و مادرى ناصبى ؛ يعنى دشمن سرسخت اهل بيت  عليهم السلام چهارده سال بچه دار نشدند. روزى اين زن و شوهر نذر كردند كه الهى ! بر عهده ما باشد كه اگر به ما
فرزند بدهى، تقويتش مى كنيم، جوان كه شد، غرق در اسلحه اش مى كنيم تا برود در راه كربلا بايستد، زوّار امام حسين  عليه السلام خواستند بروند، به آنها حمله كند و آنها را بكشد و اموال آنها را ببرد. اين نذر واجب شرعى را كردند. از اين بالاتر جنگ با خدا مى شود؟ جنگ با پيغمبر  صلى الله عليه و آله و اهل بيت  عليهم السلام و جنگ با حقيقت.

اما خدا گفت: بالاخره شما زن و شوهر دل داريد. همان سال بچه دار شدند. چه خداى عجيبى است. مى گويد: آمده گدايى كرده، من نيز داراى كرم بى نهايت هستم، رد نمى كنم. بچه بزرگ شد. پدر و مادر او را خواستند، گفتند: اين نذر ما بوده است. اسلحه بردار و برو. اين هم نقشه جاده كربلا.

جوان راه افتاد. خدا گفت پيام عقلى و وجدانى را نگرفت، پس بگذار پيام ما را در خواب بگيرد. در بين راه خسته بود، در خواب سنگينى فرو رفت. در عالم خواب ديد قيامت شده است، به همان صورتى كه قرآن مطرح كرده است، نوبت به او شد. ملائكه با خشم آمدند و گريبانش را گرفتند. گفتند: مردك قاتل ! آن هم قتل در راه كربلا و كشتن زوّار عزيز خدا. گفتند: تو محاكمه و دادگاه ندارى، برو.

خواب بوده، كسى را نكشته بود، فقط قصد داشت بكشد. جلوى ملائكه را گرفتند، گفتند: او را رها كنيد. وقتى خواب بود و بر اثر خستگى خوابش سنگين بود، چند زائر آمدند رد شدند، گرد و غبار پاى آنها و راه رفتن آنها روى او ريخته است، نمى شود به جهنم برود ؛ چون او بوى حسين  عليه السلام مى دهد. جوان از خواب پريد، ديد هوا تاريك است و خبرى از زوّار نيست. شمشير، خنجر و زره را درآورد. راه كربلا را در پيش گرفت. با خود مى گفت: وقتى با گرد و غبار كفش زوّار او ما را نجات دادند، واى به حال اين كه خود ما زائر او شويم. اين را مى گفت و مى رفت.

 



منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه