قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

جنگ خندق يا احزاب

جنگ خندق، كه به جنگ احزاب نيز معروف است، بعد از غزوه «بنى‌نضير» واقع شد. اين جنگ همان طورى كه از نامش (احزاب) پيداست، جنگى بود كه در آن تمام قبايل و گروه‌هاى مختلف دشمنان اسلام، عرب، مشرك و يهود، بر ضد اسلام با هم متحد شدند و نيروى عظيمى را تشكيل دادند و براى محو اسلام و نابودى مسلمانان عازم مدينه شدند و نزديك به يك ماه مدينه را محاصره كردند و چون مسلمانان براى جلوگيرى از پيشروى دشمن، اطراف مدينه را به صورت خندق درآورده بودند، اين جنگ را غزوه «خندق» می‌نامند.
اين جنگ آخرين تلاش دشمن بود كه پيروزى در آن به نفع هر گروه كه تمام مى شد، سرنوشت آن گروه را مشخص مى كرد. به همين دليل هنگامى كه قهرمان بزرگ عرب، «عمرو بن عبدود» در برابر قهرمان رشيد اسلام، اميرالمؤمنين على بن ابى‌طالب (ع) قرار گرفت، رسول خدا (ص) فرمود: «تمام ايمان در برابر تمام كفر قرار گرفت»؛ چرا كه پيروزى على بن ابى طالب (ع) بر عمرو، يا عمرو بر على (ع) پيروزى ايمان بر كفر و يا پيروزى كفر بر ايمان بود؛ به عبارت ديگر، سرنوشت آينده اسلام و شرك با اين كارزار رقم مى خورد.
لذا پس از پيروزى اسلام در اين جنگ، قريش ديگر نتوانست خود را سازماندهى كند و براى هميشه ابتكار عمل به دست مسلمانان افتاد و قدرت دشمن براى هميشه شكسته شد و ستاره اقبالشان به افول گراييد. اين پيروزى در حقيقت نقطه عطفى در تاريخ اسلام به شمار آمد و كفه موازنه قوا را در ميان اسلام و كفر براى هميشه به نفع مسلمانان بر هم زد، به طورى كه دشمنان قسم خورده اسلام، ديگر قدرت جنگيدن با سپاه اسلام را نداشتند. بر همين اساس بود كه پيامبر اسلام (ص) بعد از پايان جنگ فرمود: «اكنون ما با آن‌ها مى جنگيم، اما آن‌ها قدرت جنگيدن با ما را ندارند.»
كفار مكه و قريش همواره در كمين بودند تا به نحوى بر پيكر اسلام و مسلمانان ضربه وارد نموده و در فرصت مناسبى به جانب پايگاه اسلام، مدينه لشكر كشى كنند، تا اسلام را نابود نمايند. هم‌زمان با جنگ احزاب، عامل ديگرى سبب شد كه شعله اين جنگ روشن شود و لشكر ده هزار نفرى متشكل از كفر و شرك و يهود، به جانب مدينه سرازير شوند.
اين عامل، فتنه و تحريك يهود «بنى‌نضير» بود كه كفار مكه را تشويق به جنگ كردند و قول همكارى و پشتيبانى به آن‌ها دادند. بنى‌نضير گروهى از يهود بودند كه در كنار مدينه ساكن و با مسلمانان پيمان دوستى و عدم تعرض بسته بودند. يهوديان بنى نظير به پيمان خود عمل نكردند و به دنبال فرصتى بودند تا پيامبر اكرم (ص) را به قتل برسانند، اما قبل از آن‌كه آن‌ها طرح خود را عملى سازند، جبرئيل امين نازل شد و حضرت را از توطئه آن‌ها آگاه ساخت و پيامبر اعظم (ص) بلافاصله مكان خود را تغيير داد و از محل توطئه خارج شد.
بدين ترتيب نقشه‌هاى آن‌ها نقش بر آب شد. پس از اين حادثه، رسول خدا (ص) توطئه بنى نضير را نقض آشكار پيمان عدم تعرض دانست و به آن‌ها پيام فرستاد كه ده روز فرصت دارند شهر مدينه را ترك كنند و يا آماده جنگ باشند. طايفه بنى‌نضير در ابتدا با تكيه بر وعده سركرده منافقين؛ يعنى «عبدالله بن ابى»، به مدت بيست روز پس از پايان مهلت ايستادگى كردند، اما چون توان مقاومت نداشتند، خانه‌ هاى خود را تخليه كرده و به سوى خيبر ــ واقع در چند فرسخى مدينه ــ رهسپار شدند.
رسول خدا (ص) از هنگامى كه به مدينه هجرت كرد و حكومت اسلامى را پايه گذارى نمود، افراد آگاه و بصيرى را به اطراف مى فرستاد تا اوضاع دشمن را به اطلاع او برسانند تا غافلگير حملات مخالفان اسلام نشود. از اين رو، وقتى سپاه شرك و كفر با كمك يهود در جنگ احزاب رهسپار مدينه شدند و فكر مى كردند پيامبر اسلام از اين نيروى عظيم ده هزار نفرى بی‌خبر است، با خوشحالى و پايكوبى و با تصور اين كه اين مرتبه كار مسلمانان را تمام خواهند كرد، مى آمدند. اما خبر حركت سپاه دشمن به وسيله گروهى از قبيله «خزاعه» پس از چهار روز به گوش پيامبر اسلام (ص) و مردم مدينه رسيد.
اهل مدينه از شنيدن اين خبر سخت به وحشت افتادند. اين شايعه منتشر شد كه نيروهاى اسلام در جنگ احد از نيروى دشمن كه سه هزار نفر بود، شكست خوردند، اكنون چگونه با سپاه ده هزار نفرى مجهز به تمام وسايل جنگى مقابله خواهند كرد. پيامبر (ص) بدون آن‌كه تحت تأثير شايعات قرار گيرد، با درايت و كمال قدرت و شهامت تصميم به چاره جویى و برنامه ريزى براى مقابله با دشمن گرفت. از اين رو بلافاصله جمعى از بزرگان و فرماندهان اسلام را به مشورت فراخواند و شوراى دفاعى تشكيل داد، تا از تجربيات تلخى كه از «غزوه احد» داشتند، براى مقابله با دشمن نيرومند برنامه ‌ريزى كنند.
نتيجه اين شورا آن شد كه همه فرماندهان به اتفاق آرا نظر دادند كه در مدينه بمانند و از داخل شهر با لشكر دشمن بجنگند. اين پيشنهاد مورد قبول پيامبر (ص) قرار گرفت، اما اين برنامه براى مقابله با دشمن كافى نبود، زيرا سيل خروشان سپاه عرب و هجوم هزاران جنگجو، مسلمانان را از پا درمى آورد و شهر مدينه را در هم مى شكست.
سلمان فارسى كه از فنون رزمى ايرانيان آشنایى كامل داشت و نخستين جنگى بود كه در ركاب پيامبر (ص) حاضر بود، براى جلوگيرى از حمله لشكريان دشمن به داخل شهر مدينه، پيشنهاد كرد كه خندقى در اطراف شهر مدينه حفر شود تا نيروهاى مهاجم نتوانند براحتى وارد مدينه شوند. اين وسيله دفاعى تا آن روز در جزيرة العرب سابقه نداشت و تاكتيكى نو به حساب مى آمد.
پيشنهاد از آن‌جا كه هم از نظر نظامى و هم از نظر تقويت روحيه براى مسلمانان مهم بود و هم موجب تضعيف دشمن مى شد، مورد پسند سپاهيان اسلام قرار گرفت و به اتفاق آرا به تصويب رسيد. نظر سلمان فارسى پديده اى نو و تاكتيك نظامى بسيار جالبى بود. در موقع تقسيم افراد براى حفر خندق، بين مهاجر و انصار درباره او اختلاف پيش آمد. مهاجران گفتند سلمان از ماست و انصار هم مى گفتند سلمان از ماست. پيامبر گرامى اسلام (ص) به نزاع آنان خاتمه داد و فرمود: «سلمان از خاندان ماست، (سلمان از) اهل‌بيت (ع) است.»*
*منابع: 1 ــ زندگانی حضرت محمد (ص)، سيدهاشم رسولی محلاتی 2 ــ وحدت عالميان، فضل‌الله كمپانی 3 ــ فروغ ابديت، جعفر سبحانی.

 


منبع : خبر گزاري ايكنا
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه