پروردگار به حضرت موسى بن عمران عليه السلام آدرس داد كه برو يك نفر را ببين و از طرف من اين پيغام را ببر كه: هر چه مى خواهى، بخواه ؛ چون من استجابت مى كنم.
حضرت موسى عليه السلام آمد و او را ديد. چهره نورانى، الهى، ملكوتى و پاك كه تمام عمر خود را به درستى گذرانده بود. به او گفت: چند سال دارى؟ گفت: بالاى نود سال. گفت: من موسى بن عمران هستم، پروردگار به من گفت تا به تو بگويم: هر چه بخواهى، رد نمى كنم. شرطى نيز ندارد.
گفت: اى موسى ! صد سال است كه من سرم را بلند نكردم تا چيزى بخواهم، چون مى دانستم كه مرا مى بيند و حاجتم را مى داند، او كه مى داند و صد سال مرا گردانده است، خجالت مى كشم از او چيزى بخواهم. اما اكنون كه خودش اجازه داده است، مى خواهم.
موسى بن عمران عليه السلام مى فرمايد: با حال خوبى گفت: يا الهى ! بعد از دنيا رفت. موسى بن عمران عليه السلام گفت: خدايا ! چه شد؟ خطاب رسيد: صد سال مى خواست
بگويد: اى خداى من، خجالت مى كشيد. مى گفت: من لياقت ندارم كه بگويم: اى خداى من، من چه كسى هستم؟ اما اكنون كه گفت: اى خداى من، من نيز با همه وجود گفتم: بله، اى بنده من. با جواب من، او نزد خودم آمد:
« فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ »
جواب هاى خدا به اين ها را مگر مى شود توضيح داد. جواب هاى دنيايى اش را بگويم: يكى از جواب هاى دنيايى اش را كه خود شما مى توانيد حس كنيد اين است:
شما مى دانيد كه ميليون ها زمينه لغزش به طرف جهنّم براى ما فراهم شده است مى آمدند تعريف مى كردند كه خارج كشور چنين و چنان است، بعضى از مردم پول جمع مى كردند كه بروند و برگردند. اكنون تمام مفاسد غرب در كنار ماست.
منبع : پایگاه عرفان