قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شيعه بودن سلمان فارسى

 

يك دهاتى از روستاهاى استان فارس كه همه كشاورز و زردشتى بودند. امايك دهاتى از آيين زردشتى قانع نشد، به پدرش گفت: من هر چه موبد مى گويد و هر چه اوستا را مى خواند، آرام نمى شوم. من اين دين را نمى خواهم. پدرش از متعصبان در زردشت بود، او را در زيرزمين حبس كرد و در را به رويش قفل كرد و بعد از چند روز به او گفت كه در چه حال هستى؟ گفت: من قانع نمى شوم، من آرامش نمى گيرم، دين براى آرامش آمده است.

 « الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَـنَهُم بِظُـلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ »

 من امنيت ندارم، معلوم مى شود اين دين درستى نيست. و حاضر نشد ادامه بدهد، بعد هم كه پدرش او را آزاد كرد به منطقه بُسرى كه از مناطق خوش آب و هواى سوريه است. در آنجا يك كشيش مسيحى متينى را ديد. به او گفت: من از روستاهاى ايران آمدم و دين من زردشتى است. گفت: قانع نمى شوم شما دينت را به من ارائه بده. گفت: بايد غسل تعميد كنى بعد هم كليسا بروى تا من برايت آيين خود را بگويم.

يك روز به كشيش گفت: من احساس امنيت نمى كنم و قانع نمى شوم. اين مطالب هم خيلى استوار نيست. مى توانى من را راهنمايى كنى؟ كشيش با انصاف گفت: ما از پدرانمان شنيديم و در انجيل هم خوانديم كه يك مردى در حجاز مبعوث به رسالت مى شود، آيين و اخلاق او كامل است.

من خبر ندارم اصلا به دنيا آمده يا نه، شايد زمان پيغمبر گذشته و مرده است. از اين منطقه به طرف اردن و از طريق سرزمينى به نام تبوك وارد حجاز مى شوى، بپرس به دنيا آمده يا نه، اگر به دنيا نيامده كه منتظر باش، و اگر به دنيا آمده و مرده است ببين آنهايى كه بعد او ماندند چه مى گويند؟

او حركت كرد خيلى هم راه دور بوده است از سوريه به اردن، از اردن به مدينه، هزار كيلومتر است ولى بالاخره به مدينه رسيد و پيش پيغمبر  صلى الله عليه و آله رفت، گفت: ما زردشتى بوديم و يك مدتى هم مسيحى شديم، آنها ما را قانع نكردند شما چه مى گوييد؟

اگر قرآن و پيغمبر آدم را قانع نكند، معلوم مى شود آدم در درون سرطان
معنوى دارد.

رسول خدا  صلى الله عليه و آله به او قرآن و دين را ارائه داد. او هم شيعه واقعى شد.

اهل مكه و مدينه بر سر او دعوايشان شد، اهل مدينه گفتند: كه او از ماست، اهل مكه گفتند: نه از ماست. به پيغمبر خبر دادند فرمود:

همه مسجد بيايند پيغمبر منبر رفت و فرمود: سلمان از هيچ كدام شما نيست بلكه؛

« سلمان منا اهل البيت »

 او يكسال درس را طى كرده كه به ما رسيده است. او شيعه واقعى است.

اين كه قرآن مى فرمايد:

« وَ إِنَّ مِن شِيعَتِهِ لاَءِبْرَ هِيمَ »

اين آيه يك درس به ما مى دهد. كه اى مردم ! ابراهيم اگر ابراهيم شد از راه شيعه شدن ابراهيم شد.

حضرت زهرا  عليهاالسلام اين كلمه را به مناسبت هاى مختلف در دنيا و روز قيامت به زبان جارى مى كنند. اين شيعه اى كه حضرت زهرا  عليهاالسلام به زبان جارى مى كنند كيست؟

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه