قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حكايتى از استاد درباره سالم زيستن

 

من يك رفيق داشتم از سال پنجاه با ايشان آشنا شدم والله من يك گناه صغيره از او نديدم. هشت سال جبهه را ما با هم بوديم، من تمام هشت سال جنگ را در جبهه بودم. او يك ذره از دشمن نمى ترسيد. خانم او روى تخت خواب افتاده بود. و خودش هفتاد و چهار ساله بود و يك پسر داشت كه توان اينكه به مادر كمك بدهد نداشت. او همه كارهاى اين خانم را انجام مى داد.

يك سال گذشت. من به او گفتم: آقا مى خواهى به يكى مراكز بزرگ سالان نامه بنويسم؟ گفت: اين خانم پنجاه سال با من بوده است. حالا كه مريض شده و خداوند در عبادت ويژه را به روى من بازكرده، من يك لحظه هم او را از اين خانه بيرون نمى برم. خودم همه كارهايش را مى كنم.

سه سال شبانه روز بالا سر زن بود تا زن از دنيا رفت. و من چند روزى در مغازه به پسرش گفتم، بابا چطور است؟ گفت: او را در خانه بزرگسالان گذاشتيم.

اما شيعه يك طور ديگر است:

 « شيعتنا اهل الورع »

 پاكدامن و بدن سالمى دارد.

يك شب جوان متدينى به من گفت: براى صرف شام خانه ما بيا، گفتم: باشد. يك وقتى به منزل او رفتم، چند تا رفيقان او هم همراه با يك پير مرد هشتاد ساله بودندآن شب اين جلسه را پيرمرد گرم مى كرد. خيلى شاد و خوش بود.

شام دو تا ديس با شش تا بشقاب خورش فسنجان و قورمه سبزى را درون يك ظرف بزرگ ريخت و تمام آن را خورد. سپس به من گفت: حاج آقا ببخشيد من اگر كم خوردم، چون پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله فرموده است: كم بخوريد كه در دلتان نور بتابد. گفتم: اگر بخواهيد زياد بخوريد چقدر مى خوريد.

من از يك دكتر پرسيدم، آدم هشتاد ساله اين همه غذاى چرب مى تواند بخورد. گفت: اين بدن استرس ندارند غذاها را كاملاً هضم مى كنند. به خاطر شادى رگ هايشان نمى گيرد.

 

آنان ديدنى اند. اهل خدا هستند. من به آن جوان گفتم: ايشان در رفاقت با شما چه نقشى دارد؟ گفت: گاهى تفسير قرآن براى ما مى گويد و ما بهره مى بريم. بله، او به آنان روشنايى و معنويت مى دهد.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه