كاشمر، حسينية حضرت ابوالفضل شوال 1384
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
منزلت حضرت عيسي علیه السلام از زبان او
انبيا و رسل الاهي که جميع اعضا و جوارح بدنشان عامل و خادم فرمانهاي خدا بود، از بهترين و سودمندترين زندگي برخوردار بودند.
قرآن کريم جملهای را ازحضرت مسيح نقل ميکند که به مردم زمان خود فرمود:
(وَ جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا)[1]
آن حضرت نگفت خودم انسان مبارکي هستم، بلکه فرمود: خدا مرا مبارک قرار داده است. کلمة مبارک به معناي سود و دائمي منفعتِ فراوان و هميشگي است.
به مردم ميفرمايد: خدا مرا مبارک قرار داد؛ يعني مرا انسان پرسودي قرار داد كه سود و نفع من به دست خداوند است؛ و این منفعت موقت و محدود نیست. چنین کسی هميشه سودمند و بامنفعت است.
اگر بخواهيم با چشم عقل به (وَ جَعَلَنِي) نگاه کنيم، اين معنا برداشت میشود كه خدا من را سودمند قرار داده است، يعني خداوند متعال براي من انسان، گنج ايمان، اعتقاد و محبت به خود را قرار داده است؛ مكان آن گنج هم قلب است و براي همة اعضا و جوارح من مسؤوليتها، وظايف و تکاليفي مقرر کرده است.
من با داشتن چنين قلبي و چنين اعضا و جوارحي که درگردونه فرمانهاي حکيمانه پروردگار ميچرخد، مبارک و بابركت شدهام. معنای (جَعَلَني مُبارَكاً) اين نيست که اجباراً مرا مبارک قرار داده است؛ بلکه منظور آن است که راه مبارک شدن را پيش روي من باز کرد. باز بودن راه مبارك شدن هيچ اختصاصي به انبيا و ائمه طاهرين: ندارد. دليل آن هم آيات قرآن مجيد است؛ به ویژه، آيات شريفهاي که در سورة بقره در داستان خلقت انسان آمده است.
نبود ترس در زندگي مؤمنان
یکی از آثار توحید در مؤمنان از میان رفتن ترس است. در قرآن مجید میخوانیم: (قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون)[2]
این فرمایش خطاب به همة انسانها است؛ و به تك تك انسانها ميگويد: (يَأْتِيَنَّكُمْ)؛ یعنی قطعاً از جانب خدا راهي براي شما قرار داده خواهد شد. آنگاه (فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ) هر انساني که در اين مسير قرار گيرد، (فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون) از ترس و غم و غصه و اضطراب در دنيا و آخرت در امان خواهد بود. [3]
زيرا انساني که باطن و ظاهر بامنفعتي دارد، دلیلی ندارد از چيزي بترسد؛ چون برای يک انسان الاهي در دورة عمرش هيچ موردي از ترس پيش نميآيد. و ترسی به قلب او راه نميیابد.
شجاعت بينظير
كسي به اميرالمؤمنينعلیه السلام عرض کرد: علي جان! اين زرهي که در جنگ ميپوشي چرا پشت ندارد؛ چرا فقط يك طرف دارد؟
حضرت فرمود: من که نميخواهم از مقابل دشمن فرار كنم، چرا زره من پشت داشته باشد؟[4]
قرآن مجيد در اين باره فرموده است:[5] اگر بر دشمن پيروز شوي به «احدي الحسنيين» و يكي از خوبيها رسيدهاي و اگر شهيد شوي، به حسن ديگری میرسي.
من چه زنده بمانم و پيروز شوم، و چه بميرم و مانع را از سر راه كنار بزنم، به یکی از دو حسن میرسم. اگر بمانم فراغتي براي عبادت، عدالت، گرهگشايي و انتقال علم و حکمت به مردم دارم؛ و همه اينها از بهترين عبادتها هستند. اگر شهيد هم شوم، به لقاي خدا رسيدهام. بنابراین:
(وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِم يُرْزَقُونَ)[6]
با خدا بودن مقام کمي نيست. پس چرا من در هنگام جنگ بترسم؟ پروردگار به من فرموده مرگ مانند يک پل است که يک سر اين پل دنيا و يک سر آن آخرت است.[7] مرگ براي عباد شايسته و بندگان پاكدامن، مرحلة انتقالی است كه از خانهای محدود، به يک زندگي نامحدود ميرسند. اين كه جاي ترس ندارد بلكه جاي خوشحالي دارد. آن هنگام هم كه مرگ فرا رسید، آن لحظه مولاي متقيان با خاطر آسوده فرياد زد:
«فزت و رب الکعبة»[8]
اعتقاد به توحيد در اعضا و جوارح
چرا انسان باخدا، غصه بخورد؟ انسان خدايي كه با خدا زندگي کرده است، هيچ چيز را از دست نمیدهد که غصه بخورد؛ غصه و اندوه براي از دست دادن چیزها است.
گمان نکنید انسان الاهيای که پير میشود، نسبت به خودش غصه دارد؛ غصة اینكه چرا چشمم رفت، گوشم رفت، قدرت بازو و زانوي من رفت! انسان الاهي وقتي با آيات قرآن، آيندهاش را ميبيند، ميبيند چشم، گوش، زبان، دست، قدم، شکم و شهوت از اينجا خودش را جمع كرده است و به صورت اعضايي نو و دائمي در جاي ديگری رخ نشان ميدهد.
ميبيند پروندة چشم در اين دنيا خاتمه يافته، اما قرار است پروندة جديدي برایش در آخرت شروع شود؛ چنان که پروردگار ميفرمايد:
(وَ تَلَذُّ الْأَعْيُن)[9]
چشمي به شما در بهشت میدهم که از ديدن مناظر ابدي بهشت، لذت ببريد.[10] اين چشم پرونده خود را در اين دنيا جمع كرد و نوبت ديدنيهاي محدود آن تمام ميشود؛ حالا نوبت ديدن نعمتهاي آخرت است كه با يک چشم ابدي شروع ميشود.
نوبت يك شکمي است که:
(وَ فِيهَا مَا تَشْتَهيهِ الْأَنْفُس)[11]
هرچيزي كه دلتان بخواهد، در آنجا براي خوردن شما فراهم است.
او چيزي را از دست نداده است. ارزيابي انساني که با خدا زندگي ميکند، نسبت به همه چيز، ارزيابي مثبت است. در دل ترس و غصهاي به وجود نميآيد.
يك بار ديگر اين آيه را با چشم عقل ببينيد:
(قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً)[12]
اين يك مصداق، ويژة انبيا نيست. انبيا و ائمه: به اجبار به آن مقامها نرسیدند؛ بلکه آگاهانه و آزادانه به آنجا رسیدند. خداوند در هيچ خير و عبادتي، جلوي انبيا را نگرفته كه به اجبار او را عبادت كنند. اگر اين كار را ميكرد، ديگر براي انبيا و ائمه: پاداشي نمیبود. آنگاه در قيامت همة مردم به خدا ايراد ميگيرند که اگر دست ما را هم ميگرفتي و در عبادت و خدمت به خلق قرار ميدادي، ما هم چنين زندگيای پيدا ميكرديم.
اختيار در اعمال حتي در انبيا و ائمه:
بنابراین اينگونه نبوده است كه انبیا و ائمه در انتخاب عمل آزادی نداشته باشند. تمام انبيا به جوامع خود اعلام میکنند:
(فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ)[13]
میگویند ما براي اين كار پاداشي نميخواهيم و پاداش ما فقط بر عهدة خدا است. از این بیان معلوم ميشود كه کارشان آزاد بوده است. اين طور نبوده[14] که پروردگار در کاخ مصر، دست يوسف را با شدت بگیرد و او را از کنار آن زن دور كند. خیر، يوسف جواني زيبا و با قدرت شهوت بود و يک زن جوان زيبا هم او را به گناه دعوت کرد، نگفت نميتوانم. گفت:
(مَعاذَ اللَّه)[15]
خداي من اين کار را نميپسندد و من برای خدا جواب او را نميدهم. البته اگر حضرت يوسف ميگفت: خانم چه اجباري داريد؟! كسي دست و پاي ما را گرفته نميگذارد جلو بيايم؛ پس فايدهاي ندارد كه از من دعوت كني. من كنار تو هم قرار بگيرم مثل ميت هستم. اگر اين گونه پاسخ ميگفت، معنايش اين بود که خدا نخواسته است. اين فرق ميکند با اين که بگويد برای خاطر خدا زنا نميکنم. اینها دو مقوله است.
تمام انبياي خدا و ائمه طاهرين:، اعمال، اخلاق، کردار و منش آنها اختياري بوده است. تمام ارزش کار آنها هم به اختياري بودن اين كار است.
مبارك بودن خدا، انبيا و ائمه:
فرمایش حضرت مسيح علیه السلام را نقل کردیم که فرمود:
(وَجَعَلَنِي مُبَارَکاً)[16]
این کلام به آن معناست که پروردگار راه مبارک شدن را به روي من باز کرد، من هم با اختيار و انتخاب خود وارد اين جاده شدم، و به يک موجود مبارک تبدیل گردیدم؛ اما اين مبارک شدن، ظهور (وَ جَعَلَنِي) است. يعني پروردگار در مبارك شدن، اين راهنمايي را براي همه قرار داده است.
(فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ ... وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)[17]
هم باطن و هم ظاهرشان ازخدا پربود و به اين دلیل، مبارک شدند.
خود پروردگار، مبارک است كه ميفرمايد:
(تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْك)[18]
چرا پروردگار مبارك است؟ به دلیل همين ارزشهاي بينهايتی که دارد؛ ارزشهایی چون رحيم، كريم، ودود، غفور، رحمان، رزاق و خالق بودن. همة صفات حق، اين مجموعة مبارک شدن را تشکيل داده است. کسي كه به او وصل میشود نیز از طريق اتصال ايمان و يقين و عمل، در حقيقت به آن ارزشها متصل شده، مبارک ميشود. باطن و ظاهر انبيا از خدا خالي نبود.
مرحوم ملا احمد نراقي در طاقديس ميگويد:
مجنون تب کرد بود و معمولا آدمي که تب ميکند پاهاي او را ميشويند و روي صورت او آب ميريزند؛ داروي تب بُر به او ميدهند. همه اين كارها را كردند، اما تب او قطع نشد. تب را هم بايد از طريق بدن بيرون كرد.
طبيب گفت که بايد متخصص رگزني بيايد و رگ بزند تا او خوب شود؛ وگرنه اين تب با اين آب و قرص پايين نميآيد. اطرافيان او رفتند يک رگزن کارکشته را کنار بستر مجنون آوردند. طبيب گفت: دستت را به من بده. مجنون دستش را دراز کرد. آستين مجنون را بالا زد و يك رگي را پيدا كرد و آمد نيشتر به آن رگ بزند، مجنون گفت: اين رگ را نزن. گفت: چرا؟ گفت: خوني كه در اين رگ ميگردد، به عشق ليلي ميگردد، اين خون ارزش دارد؛ اين خون آميخته به عشق است.
فلـک جـز عشـق محـرابي ندارد جهـان بي خـاک عشق آبـي ندارد
غلام عشق شو که انديشه اين است همـه صاحبدلان را پيشه اين است[19]
جهان از جنس عشق است. اين نکته را شخصيتهاي بزرگي همچون ابنسينا و ملاصدرا[20] ثابت کردهاند که ترکيب ذاتي اين جهان از عنصر و مادة عشق است.
تسبيح پروردگار
پروردگار در قرآن از همة موجودات خبر میدهد که آنها از عشق او میگویند و او را تسبیح میکنند؛ ميفرماید:
(يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ)[21]
اگر عشق و معرفت به او نبود، در (ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض) تسبيح معني نداشت.
تمام موجودات آسماني و زميني عاشق بامعرفت و اهل تسبيح هستند. جاهل و بيمعرفت و بيعشق كه معشوقي ندارد.[22] تسبيح چه كسي را بگويد؟
بايد پاي شعور و محبت در كار باشد تا تسبيح بگويند، آن هم تسبيح دائمي. با فعل مضارع هم ميگويد «يسبح»، يعني دائم، هر لحظه، پيوسته.
(وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُوراً)[23]
(وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ) ترکيب بسیار مهمي است. در تركيب (إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ) «الا» با نکره در سياق نفي آمده است و از نظر ادبيات عرب، افادة عموم ميكند؛ يعني يك سنگريزه، علف، عنصر، ذرة خاك و يك موجود ذرهبيني ـ كه با چشم غيرمسلح ديده نميشود ـ پيدا نميکنيد مگر اين كه در حال تسبيح و حمد خدا باشد.
جاهل كه تسبيح نميگويد؛ او از تسبیح فهمی ندارد. آن که معشوق را نفهميده، حق ندارد تسبيح بگويد. آن كه با معشوق رابطهاي ندارد، منكر عشق است. در چنان رابطهای، ارادت لازم است:
طفيل هستي عشقند آدمي و پري ارادتـي بنمـا تا سعـادتي ببــري[24]
* * *
جهان عشق است و ديگر زرقسازي همه بـازي است الا عشـق بـازي[25]
در آن حکایت مجنون گفت اين رگ را نزن چون خوني که در اين رگ است به عشق ليلي در جريان است. سرانجام طبيب به اطرافیان مجنون گفت: من نميتوانم به اين بيمار نيشتر بزنم، او بيمار عشق است و تب او جز با رسيدن به وصال معشوق پايين نميآيد.
باطن و ظاهر انبياي خدا و ائمه طاهرين: از عشق و عمل و ايمان به خدا پر بود. از عبادت پروردگار آرام نميگرفتند؛ اگر چيزي خلاف ميل محبوب پيش بيايد، گرچه در رابطه با شهوت يا پول يا مقام و صندلي باشد، خيلي راحت دفع ميکنند و ميگويند: چون اين پول، اين شهوت، اين صندلي در وجود ما ميخواهد جاي خود را با پروردگار عوض كند، ما حاضر به اين كار نيستیم.
اگر پول حلال نصيب آنها شود ميپذیرند و زندگي را با قناعت اداره ميکنند؛ و اگر سرمايه و كسب آنها اضافه شود، از طريق انفاق، صدقه، زکات، خمس وکار خير، به خود حضرت حق برميگردانند. چون همة دلبستگي آنان نه به پول و مال دنیا، که به حق است.
او پولي پيدا كرده است، محبوب به او ميگويد كه او چنين خواسته است. بعد محبوب ميفرمايد: به اندازه خودت و زن و بچههايت خرج كن و مازاد آن را به خود من برگردان كه براي قيامت تو ذخيره كنم:
(وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّه إنِّ اللهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِير)[26]
پروردگار ميفرمايد:
من اين مال را براي خود و ملائکه نميخواهم؛ ميخواهم ذخيرة قيامت خودت كنم.
آن که علاقه واقعي و رابطهاي با خدا ندارد، و دل او با خدا نيست، حرص ميزند و پول جمع ميکند و چيزی از آن را هم به خدا نميدهد. به حرف خدا گوش نداده، آخرت خود را خراب ميکند.
پول در زندگي مردمي كه از معارف الاهي بهرهمند نيستند، مانند كلنگ است كه با آن قيامت خود را ويران ميكنند.
تخريب دنيا و آخرت توسط انسانها
امروز هم كه اگر وارثان، سرپرست و پدر ثروتمندي داشته باشند حکایتشان همان است كه در سوره لقمان فرموده است: اگر دل دختر و پسر را بشكافيم، آرزوي مرگ پدر را دارند. اگر قدري سن آنها بالا برود، در دلشان ميگويند: پس چرا نميميرد؟[27] تا چه زماني ميخواهد در دنيا بماند؟
پولي که با طرح خدا به دست نيايد، يا به دست آيد و در طرح دوم خدا قرار نگيرد، کلنگ تخريب دنيا و آخرت است.
نگاهتان را به پول عوض کنيد. پولی را که به دست میآوريد، و جمع كنيد در دو جا هزينه کنيد؛ يکي هزينة دنياي خود و يكي هم هزينة آخرت خود كنيد. گذشتگان شما که پول و باغ و زمين جمع کردند و مردند چه شد؟ همه باطل شد. فقط مسؤوليت اين زمينها و باغها به گردنشان مانده است، كه نميتوانند جواب خدا را بدهند. به بیان امام علي علیه السلام در نهجالبلاغه بايد جهنم بروند.[28]
حالا حتی اگر برايشان قرآن بخوانيد و رحمت بفرستيد، فايدهاي ندارد. قرآن ميفرمايد: نگاهتان را در كنار خدا به نحوة خرج كردن پول و شهوت عوض كنيد.
موحـد چو در پـاي ريزي زرش چه شمشير هندي نهي بر سرش
اميــد و هـراسش نباشـد ز کس بر اين است بنياد توحيد و بس[29]
امام صادقعلیه السلام از قول پروردگار نقل ميكند:
«ان من أغبظ اوليائي ... فَقَلَّ تراثه»[30]
از سعادتمندترين دوستان من در دنيا اين خصلتها را دارد که در آخرت «فَقَلَّ تراثه». ثروت زيادي بعد از مرگ او نميماند، خيلي کم ميگذارد؛ چون قسمتي از ثروت را در دنيا هزينة خود و خانوادهاش کرده و اضافهاش را هم هزينه مرگ کرده است که براي او گنجينه است و بعد از مرگ با قيمت گران دائمي به او برمیگردانند:
(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة)[31]
حكايتي از گنجينۀ معنويت
مرحوم ميرزاي شيرازي[32] صاحب فتواي تحريم تنباکو از دنيا رفت. آيت الله شيخ عبدالکريم حائري[33] و آيت الله حاج ميرزا حسين نائيني[34] از مراجع بزرگ تقليد شيعه همدرس بودند. صبح فرداي فوت ميرزا، اول طلوع آفتاب دو نفري در خانه آيت الله العظمي آقا سيد محمد فشاركي[35] آمدند. تمام كساني كه در محضر مرحوم فشاركي حضور داشتند، مرجع تقليد بودند. مرحوم فشارکي ديدند دو نفر از شاگردان ناب ايشان آيت الله حائري و آيت الله نائيني ميگويند: ما دو نفر عندالله شهادت ميدهيم که بعد از ميزاي شيرازي اعلم علماي شيعه شما هستيد و امروز مرجعيت، برازندة شماست. قبول كنيد كه مرجع و رهبر چند ميليون شيعه در ايران و هند و دیگر مراكز شيعهنشين جهان، شما هستيد.
مرحوم فشاركي گفت: من را اعلم ميدانيد؟ گفتند: بله. اشک ريخت وگفت: ديشب نماز مغرب و عشاء تنها به حرم اميرالمؤمنينعلیه السلام رفتم. تا نماز صبح بيدار بودم و براي فوت و از دست دادن ميرزاي شيرازي اشک ريختم. در حال گريه کردن حس کردم، درون دلم يک ذره خوشحالي موج ميزند. برگشتم به خودم گفتم: فشاركي بزرگترين مرجع شيعه رحلت کرده و تو بايد عزادار باشي، اين خوشحالي درون دل تو براي چيست؟ دنبال آن خوشحالي رفتم. ديدم درون دلم خوشحال است که ميرزا فوت كرده و من فردا مرجع تقليد ميشوم. قبول اين مرجعيت عالم، مرا به جهنم ميبرد. چون از خوشحالي درون دلم معلوم بود كه قبول كردن مرجعيت من براي خدا نيست و آية (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ)[36]
را خواند و در را بست.
فرمود از اين که دلم خوشحال است معلوم میشود اين لذت براي من، خدايي نيست؛ و قبول نکرد.
با خدا زندگي کردن، چه كارها با انسان ميکند. همه وجود انسان را غرق نور ميکند:
(اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ)[37]
چنان زندگیای عقل و قلب نوراني، چشم نوراني، شهوت و شكم نوراني، باطن نوراني، پا و دست نوراني، پول نوراني، و مرگ قيامت نوراني را به بار میآورد. [38]
پروردگار متعال در اواخر سورة حديد ميفرمايد:
(يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ)[39]
با خدا بودن خير عظيم است.
خوشا آنان که در اين صحنه خاک چو خورشيدي درخشيدند ورفتند
خوشــا آنــان کــه بـذر آدميت در ايـن ويرانـه پاشيدنـد ورفتند
خوشـا آنـان که در ميزان وجـدان حساب خويش سنجيدند و رفتنـد
خوشا آنان کـه پـا در وادي حـق نهــادنـد و نلغزيـدنـد و رفتنـد
خوشـا آنـان كه بـار دوستـي را کشيـدنـد و نرنجيدنـد و رفتنـد[40]
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) مريم/ 31: «و هر جا كه باشم بسيار پربهره و سودمندم نموده و تا زنده ام به نماز و زكات سفارشم كرده است.»
[2]) بقره/ 38: «گفتيم: همگى از آن [مرتبه و مقام] فرود آييد؛ چون از سوى من هدايتى براى شما آمد، پس كسانى كه از هدايتم پيروى كنند نه ترسى بر آنان است و نه اندوهگين شوند.»
[3]) تفسيرالعياشي، 1/41، سوره بقره، حديث 29: «جابر قال سألت أبا جعفر علیه السلام عن تفسير هذه الآية في باطن القرآن (فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ) قال تفسير الهدى علي علیه السلام قال الله فيه (فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)»
بحارالأنوار، 67/379، باب 59، حديث 28: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَاأَجْمَعُ عَلَى عَبْدِي خَوْفَيْنِ وَ لَاأَجْمَعُ لَهُ أَمْنَيْنِ فَإِذَا أَمِنَنِي فِي الدُّنْيَا أَخَفْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِذَا خَافَنِي فِي الدُّنْيَا آمَنْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.»
الكافي، 8/156، حديث 146: «بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ7 عَنْ قَوْلِ اللَّهِU وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ قَالَ هُمْ وَ اللَّهِ شِيعَتُنَا حِينَ صَارَتْ أَرْوَاحُهُمْ فِي الْجَنَّةِ وَ اسْتَقْبَلُوا الْكَرَامَةَ مِنَ اللَّهِU عَلِمُوا وَ اسْتَيْقَنُوا أَنَّهُمْ كَانُوا عَلَى الْحَقِّ وَ عَلَى دِينِ اللَّهِU وَ اسْتَبْشَرُوا بِمَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِهِمْ مِنْ إِخْوَانِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»
[4]) شرح نهجالبلاغه، 20/280، حديث 221: «قيل له إن درعك صدر لا ظهر لها إنا نخاف أن تؤتى من قبل ظهرك فقال إذا وليت فلا وألت.»
المناقب، ابن شهر آشوب، 3/297 ـ 298، فصل في ذكر سيفه و درعه؛ و بحارالأنوار، 58/42، باب 118: «رَوَاهُ السَّمْعَانِيُّ فِي فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ وَ ابْنُ بَطَّةَ فِي الْإِبَانَةِ إِلَّا أَنَّهُمَا قَالَا يَوْمَ بَدْرٍ دِرْعُهُ علیه السلام رَآهُ قَيْسُ بْنُ سَعْدٍ الْهَمْدَانِيُّ فِي الْحَرْبِ وَ عَلَيْهِ ثَوْبَانِ فَقَالَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ فِي مِثْلِ هَذَا الْمَوْضِعِ فَقَالَ نَعَمْ يَا قَيْسُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ لَهُ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ وَ وَاقِيَةٌ مَلَكَانِ يَحْفَظَانِهِ مِنْ أَنْ يَسْقُطَ مِنْ رَأْسِ جَبَلٍ أَوْ يَقَعَ فِي بِئْرٍ فَإِذَا نَزَلَ الْقَضَاءُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ كَانَ مَكْتُوباً عَلَى دِرْعِهِ علیه السلام أَيَّ يَوْمَيَّ مِنَ الْمَوْتِ أَفِرُّ يَوْمَ لَايُقَدَّرُ أَمْ يَوْمَ قُدِّرَ يَوْمَ لَايُقَدَّرُ لَاأَخْشَى الْوَغَى يَوْمَ قَدْ قُدِّرَ لَايُغْنِي الْحَذَرُ وَ رُوِيَ أَنَّ دِرْعَهُ علیه السلام كَانَتْ لَا قَبَّ لَهَا أَيْ لَا ظَهْرَ لَهَا فَقِيلَ فِي ذَلِكَ فَقَالَ إِنْ وَلَّيْتُ فَلَاوَأَلْتُ أَيْ نَجَوْتُ.»
[5]) سوره توبه/ 52: (قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدينا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ)؛ «بگو: آيا دربارة ما جز يكى از دو نيكى [پيروزى يا شهادت] را انتظار مى بريد؟! در صورتى كه ما دربارة شما انتظار مى بريم كه خدا از سوى خود يا به دست ما عذابى به شما برساند؛ پس انتظار بريد كه ما هم با شما منتظريم.»
[6]) آل عمران/ 169: «هرگز گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.»
[7]) بحارالأنوار، 44/297، باب 35، حديث 2: «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ7 لَمَّا اشْتَدَّ الْأَمْرُ بِالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ نَظَرَ إِلَيْهِ مَنْ كَانَ مَعَهُ فَإِذَا هُوَ بِخِلَافِهِمْ لِأَنَّهُمْ كُلَّمَا اشْتَدَّ الْأَمْرُ تَغَيَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُمْ وَ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَانَ الْحُسَيْنُ علیه السلام وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْكُنُ نُفُوسُهُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا لَايُبَالِي بِالْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ الْحُسَيْنُ علیه السلام صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ فَأَيُّكُمْ يَكْرَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِكُمْ إِلَّا كَمَنْ يَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ9 أَنَّ الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جِنَانِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِيمِهِمْ مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ.»
بحارالأنوار، 96/70، باب 122، حديث 81: «قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: أَيُّهَا النَّاسُ أَصْبَحْتُمْ أَغْرَاضاً تَنْتَضِلُ فِيكُمُ الْمَنَايَا وَ أَمْوَالُكُمْ نَهْبٌ لِلْمَصَائِبِ مَا طَعِمْتُمْ فِي الدُّنْيَا مِنْ طَعَامٍ فَلَكُمْ فِيهِ غَصَصٌ وَ مَا شَرِبْتُمُوهُ مِنْ شَرَابٍ فَلَكُمْ فِيهِ شَرَقٌ وَ أَشْهَدُ بِاللَّهِ مَا تَنَالُونَ فِي الدُّنْيَا نِعْمَةً تَفْرَحُونَ بِهَا إِلَّا بِفِرَاقِ أُخْرَى تَكْرَهُونَهَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خُلِقْنَا وَ إِيَّاكُمْ لِلْبَقَاءِ لَا لِلْفَنَاءِ وَ لَكِنَّكُمْ مِنْ دَارٍ تُنْقَلُونَ فَتَزَوَّدُوا لِمَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ وَ خَالِدُونَ فِيهِ وَ السَّلَامُ.»
[8]) بحارالأنوار، 2/41، باب 99، حديث 4: «المناقب لابن شهرآشوب: كَانَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ علیه السلام يَطُوفُ بَيْنَ الصَّفَّيْنِ بِصِفِّينَ فِي غِلَالَةٍ فَقَالَ الْحَسَنُ علیه السلام مَا هَذَا زِيَّ الْحَرْبِ فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّ أَبَاكَ لَايُبَالِي وَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أَوْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيْهِ وَ كَانَ علیه السلام يَقُولُ مَا يَنْتَظِرُ أَشْقَاهَا أَنْ يَخْضِبَهَا مِنْ فَوْقِهَا بِدَمٍ وَ لَمَّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ قَالَ فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ...».
[9]) زخرف/ 71: «و چشم ها از آن لذّت مى برد.»
[10]) بحارالأنوار، 8/186، باب 23، حديث 151: «الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ علیه السلام أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام عَنْ قِيَامِ اللَّيْلِ بِالْقُرْآنِ فَقَالَ وَ سَاقَ الْحَدِيثَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ مَنْ صَلَّى لَيْلَةً تَامَّةً تَالِياً لِكِتَابِ اللَّهِ رَاكِعاً وَ سَاجِداً وَ ذَاكِراً وَ سَاقَهُ إِلَى أَنْ قَالَ يَقُولُ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى عَبْدِي أَحْيَا لَيْلَةً ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي أَسْكِنُوهُ الْفِرْدَوْسَ وَ لَهُ فِيهَا مِائَةُ أَلْفِ مَدِينَةٍ فِي كُلِّ مَدِينَةٍ جَمِيعُ مَا تَشْتَهِي الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ مَا لَايَخْطُرُ عَلَى بَالٍ سِوَى مَا أَعْدَدْتُ لَهُ مِنَ الْكَرَامَةِ وَ الْمَزِيدِ وَ الْقُرْبَةِ.»
بحارالأنوار، 8/92، باب 23: «النَّبِيِّ9 أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ أَعْدَدْتُ لِعِبَادِيَ الصَّالِحِينَ مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ بَلْهَ مَا أَطْلَعْتُكُمْ عَلَيْهِ اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ فَلاتَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ.»
[11]) زخرف/ 71: «و در آنجا آنچه دل ها مى خواهد.»
[12]) بقره/ 38.
[13]) يونس/ 72: «من از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] پاداشى نمى خواهم؛ پاداش من فقط بر عهده خداست.»
[14]) الكافي، 1/175، باب طبقات الانبيا و الرسل و الأئمة، حديث 2: «أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْيَاءَ قَالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قَالَ فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ «قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لايَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» قَالَ لَايَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ.»Û
Ü بحارالأنوار، 27/301، باب 6، حديث 5: «قَالَ الشَّيْخُ الْمُفِيدُ قَدَّسَ اللَّهُ لَطِيفَهُ فِي كِتَابِ الْمَقَالَات:ِ إِنَّ رُسُلَ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْبَشَرِ وَ انبيائه وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ خُلَفَائِهِ: مُحَدَّثُونَ مَصْنُوعُونَ تَلْحَقُهُمُ الآْلَامُ وَ تَحْدُثُ لَهُمُ اللَّذَّاتُ وَ تَنْمِي أَجْسَادُهُمْ بِالْأَغْذِيَةِ وَ تَنْقُصُ عَلَى مُرُورِ الزَّمَانِ وَ يَحُلُّ بِهِمُ الْمَوْتُ وَ يَجُوزُ عَلَيْهِمُ الْفَنَاءُ وَ عَلَى هَذَا الْقَوْلِ إِجْمَاعُ أَهْلِ التَّوْحِيدِ وَ قَدْ خَالَفَنَا فِيهِ الْمُنْتَمُونَ إِلَى التَّفْوِيضِ وَ طَبَقَاتُ الْغُلَاةِ فَأَمَّا أَحْوَالُهُمْ بَعْدَ الْوَفَاةِ فَإِنَّهُمْ يُنْقَلُونَ مِنْ تَحْتِ التُّرَابِ فَيُسْكَنُونَ بِأَجْسَامِهِمْ وَ أَرْوَاحِهِمْ جَنَّةَ اللَّهِ تَعَالَى فَيَكُونُونَ فِيهَا أَحْيَاءً يَتَنَعَّمُونَ إِلَى يَوْمِ الْمَمَاتِ يَسْتَبْشِرُونَ بِمَنْ يَلْحَقُ بِهِمْ مِنْ صَالِحِي أُمَمِهِمْ وَ شِيعَتِهِمْ وَ يَلْقَوْنَهُ بِالْكَرَامَاتِ وَ يَنْتَظِرُونَ مَنْ يَرِدُ عَلَيْهِمْ مِنْ أَمْثَالِ السَّابِقِينَ فِي الدِّيَانَاتِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ9 وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ عِتْرَتِهِ : خَاصَّةً لَاتَخْفَى عَلَيْهِمْ بَعْدَ الْوَفَاةِ أَحْوَالُ شِيعَتِهِمْ فِي دَارِ الدُّنْيَا بِإِعْلَامِ اللَّهِ تَعَالَى لَهُمْ ذَلِكَ حَالًا بَعْدَ حَالٍ وَ يَسْمَعُونَ كَلَامَ الْمُنَاجِي لَهُمْ فِي مَشَاهِدِهِمُ الْمُكَرَّمَةِ الْعِظَامِ بِلَطِيفَةٍ مِنْ لَطَائِفِ اللَّهِ تَعَالَى بَيْنَهُمْ بِهَا مِنْ جُمْهُورِ الْعِبَادِ وَ تَبْلُغُهُمُ الْمُنَاجَاةُ مِنْ بُعْدٍ كَمَا جَاءَتْ بِهِ الرِّوَايَةُ وَ هَذَا مَذْهَبُ فُقَهَاءِ الْإِمَامِيَّةِ كَافَّةً وَ حَمَلَةِ الآْثَارِ مِنْهُمْ وَ لَسْتُ أَعْرِفُ فِيهِ لِمُتَكِّلِمِيهِمْ مِنْ قَبْلُ مَقَالًا وَ بَلَغَنِي مِنْ بَنِي نَوْبَخْتَ رَحِمَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى خِلَافٌ فِيهِ وَ لَقِيتُ جَمَاعَةً مِنَ الْمُقَصِّرِينَ عَنِ الْمَعْرِفَةِ مِمَّنْ يَنْتَمِي إِلَى الْإِمَامَةِ أَيْضاً يَأْبُونَهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ وَ مَا يَتْلُو هَذِهِ مِنَ الْكَلَامِ وَ قَالَ فِي قِصَّةِ مُؤْمِنِ آلِ فِرْعَوْنَ قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 مَنْ سَلَّمَ عَلَيَّ عِنْدَ قَبْرِي سَمِعْتُهُ وَ مَنْ سَلَّمَ عَلَيَّ مِنْ بَعِيدٍ بُلِّغْتُهُ سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.»
[15]) يوسف/ 23: «پناه به خدا.»
[16]) مريم/ 31: «و هر جا كه باشم بسيار پربهره و سودمندم نموده.»
[17]) بقره/ 38: «گفتيم: همگى از آن [مرتبه و مقام] فرود آييد؛ چون از سوى من هدايتى براى شما آمد، پس كسانى كه از هدايتم پيروى كنند نه ترسى بر آنان است و نه اندوهگين شوند.»
[18]) ملك/ 1: «هميشه سودمند و با بركت است آنكه فرمانروايى [همه هستى] به دست اوست.»
[19]) نظامي گنجوي.
[20]) اسراء/ 44.
[21]) جمعه/ 1: «آنچه در آسمانها و زمين است، خدا را [به پاك بودن از هر عيب و نقصى] مى ستايند؛ خدايى كه فرمانرواى هستى و بى نهايت پاكيزه و تواناى شكست ناپذير و حكيم است.»
[22]) الكافي، 2/83، باب العبادة، حديث 3: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَايُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ.»
بحارالأنوار، 79/143، باب 18، ذيل حديث 26: «فِي أَخْبَارِ دَاوُدَ7 مَا لِأَوْلِيَائِي وَ الْهَمَّ بِالدُّنْيَا إِنَّ الْهَمَّ يُذْهِبُ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِي مِنْ قُلُوبِهِمْ يَا دَاوُدُ إِنَّ مَحَبَّتِي مِنْ أَوْلِيَائِي أَنْ يَكُونُوا رُوحَانِيِّينَ لَايَغْتَمُّونَ.»
[23]) اسراء/ 44؛ «و هيچ چيزى نيست مگر اينكه همراه با ستايش تسبيح او مى گويد، ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد، يقيناً او بردبار و بسيار آمرزنده است.»
[24]) حافظ شيرازي.
[25]) نظامي گنجوي.
[26]) بقره/ 110: «و آنچه از كار نيك براى خود پيش فرستيد آن را نزد خدا خواهيد يافت. مسلماً خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست.»
[27]) اشاره به آيات سوره لقمان/ 33 -34: (يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لايَجْزي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاتَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لايَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ * إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْري نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْري نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ) ؛ «اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد، و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى چيزى [از عذاب دوزخ را] از فرزندش دفع نمى كند، و نه هيچ فرزندى برطرفكنندة چيزى از [عذاب] پدر خويش است. بى ترديد وعده خدا حق است، پس زندگى دنيا شما را نفريبد، و مبادا شيطان شما را به [كرم و رحمت] خدا مغرور كند. * يقيناً خداست كه دانش قيامت فقط نزد اوست، و [تنها او] باران را نازل مى كند، و [اوضاع و احوال] آنچه را در رحم هاست مى داند؛ و هيچ كس نمى داند فردا چه چيزى [از خير و شر] به دست مى آورد، و هيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد؛ بى ترديد خدا دانا و آگاه است.»
[28]) نهجالبلاغه، خطبه 113: «وَ مِنَ الْعَنَاءِ أَنَّ الْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لَايَأْكُلُ وَ يَبْنِي مَا لَايَسْكُنُ ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لَا مَالًا حَمَلَ وَ لَا بِنَاءً نَقَلَ وَ مِنْ غِيَرِهَا أَنَّكَ تَرَى الْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً وَ الْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً لَيْسَ ذَلِكَ إِلَّا نَعِيماً زَلَّ وَ بُؤْساً نَزَلَ وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ الْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ فَلَا أَمَلٌ يُدْرَكُ وَ لَا مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا وَ أَظْمَأَ رِيَّهَا وَ أَضْحَى فَيْئَهَا لَا جَاءٍ يُرَدُّ وَ لَا مَاضٍ يَرْتَدُّ فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَقْرَبَ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ لِلَحَاقِهِ بِهِ وَ أَبْعَدَ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ لِانْقِطَاعِهِ عَنْهُ إِنَّهُ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إِلَّا عِقَابُهُ وَ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِخَيْرٍ مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا ثَوَابُهُ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الآْخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ وَ مِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا وَ زَادَ فِي الآْخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الآْخِرَةِ وَ زَادَ فِي الدُّنْيَا فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ إِنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ وَ مَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَايَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُّ وَ دَخِلَ الْيَقِينُ حَتَّى كَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ وَ كَأَنَّ الَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَ خَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَلِ فَإِنَّهُ لَايُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي وَ الْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي فَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لاتَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.»
[29]) سعدي شيرازي.
[30]) الكافي، 2/141، باب الكفاف، حديث 6: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: قَالَ اللَّهُU إِنَّ مِنْ أَغْبَطِ أَوْلِيَائِي عِنْدِي عَبْداً مُؤْمِناً ذَا حَظٍّ مِنْ صَلَاحٍ أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ وَ عَبَدَ اللَّهَ فِي السَّرِيرَةِ وَ كَانَ غَامِضاً فِي النَّاسِ فَلَمْ يُشَرْ إِلَيْهِ بِالْأَصَابِعِ وَ كَانَ رِزْقُهُ كَفَافاً فَصَبَرَ عَلَيْهِ فَعَجَّلَتْ بِهِ الْمَنِيَّةُ فَقَلَّ تُرَاثُهُ وَ قَلَّتْ بَوَاكِيهِ.»
[31]) توبه/ 111: «يقيناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهاى آنكه بهشت براى آنان باشد، خريده است.»
[32]) شرح حال ايشان در كتاب حلال و حرام مالي، جلسة 24 آمده است.
[33]) شرح حال ايشان در كتاب عرفان در سوره يوسف، جلسه اوّل آمده است.
[34]) شرح حال ايشان در كتاب شيطان و اهل تقوا، جلسه 16 آمده است.
[35]) همان.
[36]) قصص/ 83: «سراى [پرارزش] آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين برترى و تسلّط [بر ديگران] و هيچ فسادى را نمى خواهند؛ و سرانجام [نيك] براى پرهيزكاران است.»
[37]) بقره/ 257: «خدا سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آورده اند؛ آنان را از تاريكى ها [ى جهل، شرك، فسق و فجور] به سوى نورِ [ايمان، اخلاق حسنه و تقوا] بيرون مى برد.»
[38]) الكافي، 1/25، كتاب العقل و الجهل، حديث 23: «قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7: دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ الْعَقْلُ وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ يَكْمُلُ وَ هُوَ دَلِيلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتَاحُ أَمْرِهِ فَإِذَا كَانَ تَأْيِيدُ عَقْلِهِ مِنَ النُّورِ كَانَ عَالِماً حَافِظاً ذَاكِراً فَطِناً فَهِماً فَعَلِمَ بِذَلِكَ كَيْفَ وَ لِمَ وَ حَيْثُ وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ فَإِذَا عَرَفَ ذَلِكَ عَرَفَ مَجْرَاهُ وَ مَوْصُولَهُ وَ مَفْصُولَهُ وَ أَخْلَصَ الْوَحْدَانِيَّةَ لِلَّهِ وَ الْإِقْرَارَ بِالطَّاعَةِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ مُسْتَدْرِكاً لِمَا فَاتَ وَ وَارِداً عَلَى مَا هُوَ آتٍ يَعْرِفُ مَا هُوَ فِيهِ وَ لِأَيِّ شَيْ ءٍ هُوَ هَاهُنَا وَ مِنْ أَيْنَ يَأْتِيهِ وَ إِلَى مَا هُوَ صَائِرٌ وَ ذَلِكَ كُلُّهُ مِنْ تَأْيِيدِ الْعَقْلِ.»
بحارالأنوار، 4/17، باب 3، حديث 5: «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ علیه السلام فِي هَذِهِ الآْيَةِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ بَدَأَ بِنُورِ نَفْسِهِ تَعَالَى مَثَلُ نُورِهِ مَثَلُ هُدَاهُ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ قَوْلُهُ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِشْكَاةُ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ وَ الْقِنْدِيلُ قَلْبُهُ وَ الْمِصْبَاحُ النُّورُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ فِيهِ يُوقَدُ Û
Ü مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ قَالَ الشَّجَرَةُ الْمُؤْمِنُ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ قَالَ عَلَى سَوَاءِ الْجَبَلِ لَا غَرْبِيَّةٍ أَيْ لَا شَرْقَ لَهَا وَ لَا شَرْقِيَّةٍ أَيْ لَا غَرْبَ لَهَا إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ طَلَعَتْ عَلَيْهَا وَ إِذَا غَرَبَتْ غَرَبَتْ عَلَيْهَا يَكادُ زَيْتُها يَعْنِي يَكَادُ النُّورُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ يُضِي ءُ وَ إِنْ لَمْ يَتَكَلَّمْ نُورٌ عَلى نُورٍ فَرِيضَةٌ عَلَى فَرِيضَةٍ وَ سُنَّةٌ عَلَى سُنَّةٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ يَهْدِي اللَّهُ لِفَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ هَذَا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ لِلْمُؤْمِنِ ثُمَّ قَالَ فَالْمُؤْمِنُ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُورٌ قُلْتُ لِجَعْفَرٍ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا سَيِّدِي إِنَّهُمْ يَقُولُونَ مَثَلُ نُورِ الرَّبِّ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ لَيْسَ لِلَّهِ بِمَثَلٍ مَا قَالَ اللَّهُ فَلاتَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ.»
[39]) حديد/ 12: « [اين پاداش باارزش در] روزى [است] كه مردان و زنان باايمان را مى بينى كه نورشان پيش رو و از جانب راستشان شتابان حركت مى كند، [به آنان مى گويند:] امروز شما را مژده باد به بهشت هايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، در آنها جاودانه ايد، اين است آن كاميابى بزرگ.»
[40]) دكتر رسا.
منبع : پایگاه عرفان